غم مخور


Share/Save/Bookmark

M. Saadat Noury
by M. Saadat Noury
07-Dec-2010
 

 

برای  سوری بانو وخانم نازی کاویانی

غم مخور

بر ، فتد این پنجه ی خونین ز ایران ، غم مخور
آسمان ، پر مهر گردد، بس درخشان ، غم مخور

روزگاری  نو ،  بسازد  جلوه هائی  پر شکوه
سختی_ دوران، بگیرد  رو به پایان ، غم مخور

دکتر منوچهر سعا دت نوری

با الهام از سروده ای از صدیقه وسمقی: نگاه کنید به این وبلاگ

و این شاهکار حافظ:

يوسف گمگشته بازآيد به کنعان غم مخور 
کلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور 

اي دل غمديده حالت به شود دل بد مکن 
وين سر شوريده بازآيد به سامان غم مخور 

گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن 
چتر گل در سر کشي اي مرغ خوشخوان غم مخور 

دور گردون گر دو روزي بر مراد ما نرفت 
دايما يک سان نباشد حال دوران غم مخور 

هان مشو نوميد چون واقف نه‌اي از سر غيب 
باشد اندر پرده بازي‌هاي پنهان غم مخور 

اي دل ار سيل فنا بنياد هستي برکند 
چون تو را نوح است کشتيبان ز طوفان غم مخور 

در بيابان گر به شوق کعبه خواهي زد قدم 
سرزنش‌ها گر کند خار مغيلان غم مخور 

گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعيد 
هيچ راهي نيست کان را نيست پايان غم مخور 

حال ما در فرقت جانان و ابرام رقيب 
جمله مي‌داند خداي حال گردان غم مخور 

حافظا در کنج فقر و خلوت شب‌هاي تار 
تا بود وردت دعا و درس ایمان غم مخور

گل غنچه های پندار

xxx


Share/Save/Bookmark

more from M. Saadat Noury
 
M. Saadat Noury

Dear Azadeh Azad

by M. Saadat Noury on

 

Speaking of contemporary Qam (Gham) Makhor  

با سپاس، در پاسخ سروده ای از خسرو شاهانی تقدیم می شود

گر نداری مو به سر، از پیچ و تابش راحتی
پول سلمانی نداری، از عتابش راحتی
خواب آشفته کسی بیند که معده دم کند
شب نخوردی گر غذا، هنگام خوابش راحتی
گر نداری خانة شخصی، برادر غم مخور
در عوض از مالیات و پول آبش راحتی
در زمستان گر ز سرما گشته‌ای سرخ و سیاه
غم مخور، قلب‌الأسد در آفتابش راحتی
گر نداری ثروت و پوند و دلار و پول و مول
در عوض از جمع و تفریق و حسابش راحتی
گر که شد حمّال طفل تو، نشد بحرالعلوم
از غم شهریه و کیف و کتابش راحتی
گر نداری همسر زیبا و طناز و نُنُر
نیمه‌شب از غرولند ناصوابش راحتی
گر نداری نوکر و کلفت، مشو غمگین، چرا
صبح ‌دم از بوی گند رختخوابش راحتی
گر نداری رادیو در خانه‌ات، دل‌خور مباش
چون ز چرت‌وپرت‌های بی‌جوابش راحتی
: خسرو شاهانی

//umacactus.parsiblog.com/1196357.htm


Azadeh Azad

A conteporary ''Qam Makhor'' for dear Manouchehr Saadat-Noury

by Azadeh Azad on

 

یارانه داران


 

غم مخور دوران بی پولی به پایان می رسد
دارد این یارانه ها استان به استان می رسد
 
مبلغش هر چند فعلاً قابل برداشت نیست
موسم برداشت حتماً تا زمستان می رسد

در حساب بانکی ات عمری اگر پولی نبود
بعد از این یک پول یامفتی فراوان می رسد

چند سالی مایه داران حال می کردند و حال
نوبت حالیدن یارانه داران می رسد

شهر، کلاً شور و حال دیگری بگرفته است
بانگ بوق و سوت و کف از هر خیابان می رسد

آن یکی با ساز، رنگ گلپری جون می زند
این یکی با دنبکش، بابا کرم خوان می رسد

عمه صغرا پشت گوشی قهقهه سر داده است
شوهرش هم با کباب و نان و ریحان می رسد

مش رجب، آن گوشه هی یک‌ریز بشکن می زند
خاله طوبا هم کمر جنبان و رقصان می رسد

تا که بابام این خبر را در جراید خواند گفت:
خب خدا را شکر پول کفش و تنبان می رسد

مادرم هم خنده‌ی جانانه ای فرمود و گفت:
پول شال و عینک و یک جفت دندان می رسد

بی بی از آن سو کمی تا قسمتی فریاد زد:
خرج استخر و سونام، ای جانمی جان می رسد

خان عمو با کیسه و زنبیل و ساکش رفته بانک
تا بگیرد آنچه را فعلاً به ایشان می رسد

اصغری در پای منقل، بود سرگرم حساب
تا ببیند پول چندین لول، الآن می رسد

خاله آزیتا که یادش رفته فرمی پر کند
طفلکی از دور با چشمان گریان می رسد

مصطفی مشایخی


M. Saadat Noury

Dear SAM

by M. Saadat Noury on

 

با سپاس، در پاسخ یک شعر کوچه بازاری دیگر اما درست و بجا ، تقدیم می شود

اي برادر غم مخور، اوضاع ميزان مي شود
ميوه ارزان مي شود
بار ديگر در کفت پول فراوان مي شود
ميوه ارزان مي شود
چند سالي گر نخوردي ميوه، اشکالي نداشت
ميوه ها حالي نداشت
حاليا خوش باش دردت زود درمان مي شود
ميوه ارزان مي شود
رنگ نارنگي نديده دخترت، آرام باش
صبر فرما، رام باش
مي رسد روزي که چون زيره به کرمان مي شود
ميوه ارزان مي شود
مي رود آن روز در کام تو با لذت هلو
زود آيد در گلو
آب ميوه دايما در پارچ و ليوان مي شود
ميوه ارزان مي شود
وعده ها دادند گرچه وعده شان تکراري است
بهتر از بي کاري است
در کويراي دوست، گاهي وقت باران مي شود
ميوه ارزان مي شود
يادم آمد يک مثل از مردم دانا و پير
اي بزک حالا نمير
مي رسد روزي خيار و بس فراوان مي شود
ميوه ارزان مي شود
//www.mardomsalari.com/Template1/News.aspx?NID=91191 


M. Saadat Noury

Dear Souri: Another nostalgic clip

by M. Saadat Noury on


Shazde Asdola Mirza

دکتر جان، این شعر کوچه بازاری است، باید ببخشید

Shazde Asdola Mirza


گر نباشد سفره ات نان

ای برادر غم مخور، ت...مت بدان


Souri

Thank you for the nostalgic clip

by Souri on

Dr Saadat Noury,

Good memories of the past.

rouhe har 3 shaan saad. 

The good behavior of the people, warms our heart and make us thankful.....  And the bad ones, just make us to recognize and appreciate the good ones!


Anahid Hojjati

Dear Ostaad, thanks a million for the link to Forough's work

by Anahid Hojjati on

Dear Ostaad Saadat Noury, what a great link you provided. It turns out that I have so many more poems of Forough that I can read. I appreciate you providing the link so much.


M. Saadat Noury

Dear Souri Banoo

by M. Saadat Noury on

Thanks; please accept this in return:

//www.youtube.com/watch?v=BlbIe6TUP5E


M. Saadat Noury

Dear Ms Anahid Hojjati

by M. Saadat Noury on

 

Here is a link that may interest you:

//www.shereno.com/2/


Souri

Sarve Azad az Saayeh(not very encouraging :))

by Souri on

 

امشب همه غمهای عالم را خبر کن

بنشین و با من گریه سر کن، گریه سر کن

ای میهن، ای انبوه اندوهان دیرین

ای چون دل من، ای خموش گریه آگین

در پرده های اشک پنهان، کرده بالین

ای میهن، ای داد

از آشیانت بوی خون میآورد باد

بربال سرخ کشکرت پیغام شومی است

آنجا چه آمد بر سر آن سرو آزاد ؟ ای میهن، ای غم

چنگ هزار آوای بارانهای ماتم

در سایه افکند کدامین ناربن ریخت خون از گلوی مرغ عاشق

مرغی که می خواند مرغی که می خواست پرواز باشد …

ای میهن، ای پیر بالندهی افتاده، آزاد زمینگیر

خون می چکد اینجا هنوز از زخم دیرین تبرها . ای میهن

در اینجا سینهی من چون تو زخمی است

... در اینجا، دمادم دارکوبی بر درخت پیر می کوبد ، دمادم، دمادم

//www.youtube.com/watch?v=XMgkBsUgyMc

 

//www.youtube.com/watch?v=aCvckFeYHZ8

 

The good behavior of the people, warms our heart and make us thankful.....  And the bad ones, just make us to recognize and appreciate the good ones!


M. Saadat Noury

Dear Mehrban

by M. Saadat Noury on

 

با سپاس، در پاسخ سروده ای از پروین اعتصامی تقدیم می شود

ای دل عبث مخور غم دنیا را
فکرت مکن نیامده فردا را
کنج قفس چو نیک بیندیشی
چون گلشن است مرغ شکیبا را
دوست، تا که دسترسی داری
حاجت بر آر اهل تمنا را
زیراک جستن دل مسکینان
شایان سعادتی است توانا را : پروین اعتصامی


M. Saadat Noury

Dear Ms Farah Rusta

by M. Saadat Noury on

 

با سپاس، در پاسخ سروده ای ازعطار نیشابوری تقدیم می شود

گرت امروز از فردا غمی هست
به نقد امروز عمرت دادی از دست
مخور غم چون جهان بی‌غمگسارست
وگر غم می‌خوری هر دم هزارست
خوشی در ناخوشی بودن کمالست
که نقد دل خوشی جُستن محالست : عطار نیشابوری


Anahid Hojjati

Mehrban, thanks for posting this gorgeous poem of Forough

by Anahid Hojjati on

Wow, reading it, the imagery is so fantastic. Thanks Mehrban.


Mehrban

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد, فروغ فرخزاد

Mehrban



به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد

به جویبار که در من جاری بود

به ابرها که فکرهای طویلم بودند

به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من

از فصل های خشک گذر میکردند

به دسته های کلاغان

که عطر مزرعه های شبانه را

برای من به هدیه میآورند

به مادرم که در آینه زندگی میکرد

و شکل پیری من بود

و به زمین ، که شهوت تکرار من ، درون ملتهبش را

از تخمه های سبز میانباشت - سلامی ، دوباره خواهم داد  

میآیم ، میآیم ، میآیم

با گیسویم : ادامهء بوهای زیر خاک

با چشمهام : تجربه های غلیظ تاریکی

با بوته ها که چیده ام از بیشه های آنسوی دیوار

میآیم ، میآیم ، میآیم

و آستانه پر از عشق میشود

و من در آستانه به آنها که دوست میدارند

و دختری که هنوز آنجا ،

در آستانهء پر عشق ایستاده ، سلامی دوباره خواهم داد


Farah Rusta

One of Rumi's best

by Farah Rusta on

 سير نمی شوم ز تو ای مه جان فزای من
جور مکن جفا مکن نيست جفا سزای من
با ستم و جفا خوشم گر چه درون آتشم
چونک تو سايه افکنی بر سرم ای همای من
چونک کند شکرفشان عشق برای سرخوشان
نرخ نبات بشکند چاشنی بلای من
عود دمد ز دود من کور شود حسود من
زفت شود وجود من تنگ شود قبای من
آن نفس اين زمين بود چرخ زنان چو آسمان
ذره به ذره رقص در نعره زنان که های من
آمد دی خيال تو گفت مرا که غم مخور
گفتم غم نمی خورم ای غم تو دوای من

گفت که غم غلام تو هر دو جهان به کام تو
ليک ز هر دو دور شو از جهت لقای من
گفتم چون اجل رسد جان بجهد از اين جسد
گر بروم به سوی جان باد شکسته پای من
گفت بلی به گل نگر چون ببرد قضا سرش
خنده زنان سری نهد در قدم قضای من
گفتم اگر ترش شوم از پی رشک می شوم
تا نرسد به چشم بد کر و فر ولای من
گفت که چشم بد بهل کو نخورد جز آب و گل
چشم بدان کجا رسد جانب کبريای من
گفتم روزکی دو سه مانده ام در آب و گل
بسته خوفم و رجا تا برسد صلای من
گفت در آب و گل نه ای سايه توست اين طرف
برد تو را از اين جهان صنعت جان ربای من
زينچ بگفت دلبرم عقل پريد از سرم
باقی قصه عقل کل بو نبرد چه جای من

FR


M. Saadat Noury

Dear Ms Nazy Kaviani

by M. Saadat Noury on

 

 با سپاس، در پاسخ سروده ای از حافظ تقدیم می شود

سحرم دولت بیدار به بالین آمد
گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد
قدحی درکش و سرخوش به تماشا بخرام
تا ببینی که نگارت به چه آیین آمد
مژدگانی بده ای خلوتی نافه گشای
که ز صحرای ختن آهوی مشکین آمد
گریه آبی به رخ سوختگان بازآورد
ناله فریادرس عاشق مسکین آمد
مرغ دل باز هوادار کمان ابرویست
ای کبوتر نگران باش که شاهین آمد
ساقیا می بده و غم مخور از دشمن و دوست
که به کام دل ما آن بشد و این آمد
رسم بدعهدی ایام چو دید ابر بهار
گریه‌اش بر سمن و سنبل و نسرین آمد
چون صبا گفته حافظ بشنید از بلبل
عنبرافشان به تماشای ریاحین آمد


M. Saadat Noury

Dear MPD

by M. Saadat Noury on

 

با سپاس، در پاسخ سروده ای از سعدی تقدیم می شود:

آن را که جای نیست همه شهر جای اوست

درویش هر کجا که شب آید سرای اوست

بی‌خانمان که هیچ ندارد بجز خدای

او را گدا مگوی که سلطان گدای اوست

مرد خدا به مشرق و مغرب غریب نیست

چندانکه می‌رود همه ملک خدای اوست

آن کز توانگری و بزرگی و خواجگی

بیگانه شد به هر که رسد آشنای اوست

کوتاه دیدگان همه راحت، طلب کنند

عارف بلا، که راحت او در بلای اوست

عاشق که بر مشاهدهٔ دوست دست یافت

در هر چه بعد از آن نگرد اژدهای اوست

بگذار هر چه داری و بگذر که هیچ نیست

این پنج روزه عمر که مرگ از قفای اوست

هر آدمی که کشتهٔ شمشیر عشق شد

گو غم مخور که ملک ابد خونبهای اوست

از دست دوست هر چه ستانی شکر بود

سعدی رضای خود مطلب چون رضای اوست


Nazy Kaviani

آفتاب می شود

Nazy Kaviani


با تشکر از دکتر نوری عزیز، و شعر بسیار زیبای ام پی دی،

نگاه کُن که غم درون دیده‌ام
چگونه قطره قطره آب می‌شود
چگونه سایۀ سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب می‌شود
نگاه کُن
تمام هستی‌ام خراب می‌شود
شراره‌ای مرا به کام می‌کشد
مرا به اوج می‌بَرد
مرا به دام می‌کِشد
نگاه کُن
تمام آسمانِ من
پُر از شهاب می‌شود

تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطرها و نورها
نشانده‌ای مرا کنون به زورقی
ز عاج‌ها، ز ابرها، بلورها
مرا ببر امید دل‌نواز من
ببر به شهر شعرها و شورها

به راه پُر ستاره می‌کشانی‌ام
فراتر از ستاره می‌نشانی‌ام
نگاه کُن
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهیان سرخ‌رنگ ساده دل
ستاره‌چین برکه‌های شب شدم

چه دور بود پیش از این زمین ما
به این کبود غرفه‌های آسمان
کنون به گوش من دوباره می‌رسد
صدای تو
صدای بال برفی فرشتگان
نگاه کُن که من کجا رسیده‌ام
به کهکشان، به بیکران، به جاودان

کنون که آمدیم تا به اوج‌ها
مرا بشوی با شراب موج‌ها
مرا بپیچ در حریر بوسه‌ات
مرا بخواه در شبان دیر پا
مرا دگر رها مکُن
مرا از این ستاره‌ها جدا مکُن

نگاه کُن که موم شب به راه ما
چگونه قطره قطره آب می‌شود
صراحی سیاه دیدگان من
به لای‌لای گرم تو
لبالب از شراب خواب می‌شود
به روی گاهواره‌های شعر من
نگاه کُن
تو می‌دمی و آفتاب می‌شود

فروغ فرخ‌زاد
از مجموعۀ «تولدی دیگر»


Multiple Personality Disorder

تاریک ترین شب

Multiple Personality Disorder


.

هر زخمِ تلخی به آرامی بهبود شود
آن لبِ خشمگین روزی خندان شود
قلب دردناکت روزی خوشنود شود
آنکه مأیوس شد روزی کامیاب شود
غم مخور،
تاریک ترین شب عنقریب روشن شود


M. Saadat Noury

Dear Souri Banoo

by M. Saadat Noury on

 

 

Thank you for your very thoughtful comment. Yeah, let all hope for a brighter future and remember this, SVP

هان مشو نوميد چون واقف نه‌اي از سر غيب 
باشد اندر پرده بازي‌هاي پنهان غم مخور 


Souri

Thank you so much Dr Saadat Noury

by Souri on

Lovely poem! I so much believe in what you just predicted beautifully with the great words of hope !

Let all hope for a brighter future.

The good behavior of the people, warms our heart and make us thankful.....  And the bad ones, just make us to recognize and appreciate the good ones!