استوانهٔ کورش Cyrus Cylinder «مانترا»ی خیال‌ انگیز


Share/Save/Bookmark

همنشین بهار
by همنشین بهار
21-Oct-2012
 

از روزگار هخامنشیان قرن ها می‌گذرد و کورش و همراهانش هم هزاران کفن پوسانده اند. نه دنیای ما دنیای قدیم است و نه ایران رنگ و بوی گذشته را دارد. در این شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل، از کورش و منشورش نوشتن، چه دردی را دوا می‌کند؟
.................................
آینده، اکنون است.
جامعه ما با وجود فقر و فلاکت و بیداد دارد پوست می‌اندازد و وارد مرحله تاریخی جدیدی می‌شود. نسل پرسشگر و سخت‌گیری ظاهر شده که باورهای گذشته را کنار می‌زند و در همه زمینه‌ها در مذهب، اخلاق، ‌تاریخ، قوم‌شناسی، زبان‌شناسی... در همه چیز، از سفیدی نمک تا سیاهی زغال چون و چرا می‌کند.
نسل امروز به جای تکلیف گرائی و خودسپاری کور، روی به اصطلاح بدیهّیات خط می‌کشد و با شاه کلید شک ــ شک مقدس ــ درهای بسته را می‌گشاید.
اگر ما امروز از تاریخ صحبت می‌کنیم برای آن نیست که خودمان را گول بزنیم یا به دیگران فخر بفروشیم. ما تاریخ را یاد می‌گیریم که از تجربیات گذشته بهره گیریم، به آن نیاز داریم تا در مقابل کسانی که قصد تخریب و تحقیر ما را دارند ایستادگی کنیم...
بیشتر ما در خانه هایمان دیوان حافظ، گلستان سعدی، رباعیات خیام، مثنوی معنوی، شاهنامه فردوسی...همه را داریم. عکس های تخت جمشید، آرامگاه کورش، ستارخان، و نامهایی چون ارانی و مصدق و دهخدا و نیما و مصاحب و مسکوب و حنیف و پویان و طالقانی و قله دماوند...به گوش مان آشنا است، اما عبرت گرفتن از دیروز کو؟ فرهنگ کجا است؟...
به این شرط که در تاریخ زندگی نکنیم و درجا نزنیم و با تکیه بر فضل و هشیاری پیشینیان، جهل و جمود ِخود را نپوشانیم، به این شرط که از زندان گذشته (و نیز آینده) به در آئیم و باور کنیم آینده، همین اکنون است، در این صورت یاد نیاکان، و کسانی که پیام آور‌ خرد و انصاف بودند، خودباختگی و بی هوّیتی را کنار خواهد زد.
گذشته پش‌درآمد اکنون است. به گذشته باید نگریست ولی در گذشته نباید زیست. درس های جهان امروز را هم باید آموخت.
.................................
نوشتن درباره کورش کار آسانی نیست.
نوشتن درباره کورش از جمله به خاطر فقدان منابع دقیق، و اینکه در مورد او، خوب را خوبتر یا بد را بدتر می‌بیننم، کار آسانی نیست. بخصوص که منابع ایرانی قبل از اسلام به جز چند گِل‌نوشته به خط میخی، نشانی از او نمی‌دهد.
از لوحه پاسارگاد و استوانهٔ کورش و متن کتیبه داریوش در بیستون که بگذریم، در لوحی که بابلیان درباره فتح بابل نوشته اند (رویداد نامه بنبونید - کورش) و نیز در پنجاه گِل‌نوشته ای که در بابل به دست آمده و در مورد امور اداری و حکومتی است، به کورش اشاره شده است.
گویا نبونید (شاه بابل) هم یک لوح بجا گذاشته که یک سال قبل از سقوطش نوشته و در آن نام کورش آمده است.
...
در «عهد عتیق» (کتاب عذرا، باب های اول و دوم، رؤیای دانیال، کتابِ دوّمِ تواریخِ ایّام، باب سی و ششم، بند ۲۲ ــ ۲۳، و کتاب اشعیای نبی، فصل ۴۵) از کورش یاد شده و گویا یک سالنامه کهن مجارستانی هم سال‌شمار سلطنتش را نوشته است.
هرودت، کتسیاس، دیودوروس سیکولوس، آشیل، پلوتارک، هگل، ویل دورانت، کنت دوگوبینو، اسکاریگر و گیرشمن... هم کم و بیش از کورش نوشته اند. البّته اولین منابع به فاصله تقریبی صد سال نگارش شده و از همین رو، حرف و حدیث بسیار دارد.
از تاریخ نگاری یونانیان که بگذریم، بقایای باستان‌شناسی باید از شخصیت کورش رازگشایی کند اما بقایای باستان‌شناسی خودش رازآلود است و نیاز به تفسیر در کنار مستندات دیگر دارد.
.................................
استوانهٔ گِلی کورش
استوانهٔ کورش Cyrus Cylinder، لوحی از گِل پُخته‌است که در سال ۵۳۸ پیش از میلاد به فرمان کورش (پس از شکست دادن نبونید و تصرف کشور بابل)، نگاشته شده‌ است.
...
در مارس ۱۸۷۹ میلادی، «هرمز رسام»، باستانشناس بریتانیایی آشوری تبار، زمانی که مشغول حفّاری برای موزه بریتانیا در منطقه بین‌النهرین (میان‌دورود) بود، در منطقه عمران (عمران ابن علی) در نزدیکی دهکده جمجمه بغداد آن را پیدا کرد.
استوانهٔ کورش در نیایشگاه اِسَگیله (معبد مردوک، خدای بزرگ بابلی) در شهر بابل قرار گرفته بود.
برخی گفته اند که این استوانه توسط روحانیون نیایشگاه اِسَگیله (معبد مردوک، خدای بزرگ بابلی) برای حاکم جدید نوشته شده و خود کورش ننوشته است. اینکه کدام روایت صحیح است، بر من معلوم نیست. واقعش این است که برخی جمله‌ها و تعبیرات این فرمان، کلیشه‌ای است که ما در همهٔ نوشته‌های متون پادشاهی می‌بینیم.
برای نمونه در بند چهاردهم کتیبه داریوش، جملاتی است که بسیار شباهت به منشور کورُش دارد:
«من داریوش...آئین‌هایی را که مغ گئومات از میان بُرده بود، پایدار کردم. چراگاه‌ها و رمه‌ها و کارکنان و خانه‌هایی را که او از مردم گرفته بود، به آنان باز گرداندم و مردمان را در جای شان استوار نمودم...»
...
نیمهٔ نخست گل‌نوشته کورش (استوانهٔ گِلی) از زبان بابلیان و نیمهٔ پایانی آن سخنان و فرامین کورش است.
استوانهٔ مزبور در موزه بریتانیا در شهر لندن نگهداری می‌شود. جنس آن از گل رس است، ۲۲٫۵ سانتی‌متر طول و ۱۱ سانتی‌متر عرض دارد و دور تا دور آن ۴۵ سطر (به جز بخش‌های سائیده ‌شده) به خط و زبان اکدی (بابلی نو) نوشته شده‌است. با کاوشهای بعدی از تکه های سائیده شده استوانه هم تا حدود زیادی رازگشایی شده‌است.
...
استوانهٔ گِلی کورش تا کنون ۳ مرتبه از موزه بریتانیا خارج شده است.
بار نخست سال ۱۹۷۱ میلادی (۱۳۵۰) در جریان جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی که با تلاش و پیگیری شاه، به مدت ۱۰ روز از ۱۲ تا ۲۲ اکتبر همان سال در موزه برج آزادی تهران (شهیاد) به نمایش درآمد.
بار دوم سال ۲۰۰۶ میلادی، که از ماه مارس تا ژوئیه همان سال در اسپانیا به نمایش درآمد.
و بار سّوم دهم سپتامبر ۲۰۱۰ در تهران. جمعه ۱۰ سپتامبر ۲۰۱۰ (۱۹ شهریور سال ۸۹) ساعت ۲۵: ۴ دقیقه صبح منشور کوروش تحت تدابیر امنیتی از بریتانیا وارد تهران شد و قرار شد تا مدت ۴ ماه در ایران بماند.
....
خیلی ها تمایلات خودشان را به استوانهٔ کورش چسبانده بودند (و می‌چسبانند)، امّا ترجمه کامل‌تر از گل‌نوشته کورش نشان داد سخنی داّل بر لغو یا ممنوعّیت برده داری (به معنی دقیق کلمه) و آزادی در قبول یا رّد فرمانروایی کورش و...که در برخی ترجمه ها آمده و شاعران و نویسندگان کورش خواه، در مقالات خود آورده اند، وجود ندارد.
آخرین خوانش‌ها و ترجمه های معتبر متن از زبان اکدی به زبانهای انگلیسی و آلمانی و...همه در دسترس هستند.
دکتر عبدالمجید ارفعی، دکتر رضا مرادی غیاث آبادی و دکتر شاهرخ رزمجو، هرکدام جداگانه منشور کورش را به پارسی ترجمه کرده اند.
...
گِل‌نوشته‌ کورش (منشور کورش)، یکی از بزرگترین نشانه‌های روحیهٔ بردباری در فرهنگ ایران زمین است. تربت پاک نیاکان ما است و برای بسیاری از ما، حکم «مانترا» Mantra را دارد. مانترایی که مانع «ازخودبیگانگی» و خودباختگی است.
......................................
منشور کورش چه چیزی نیست.
اگرچه سازمان ملل متحد منشور کورش را به شش زبان رسمی منتشر کرد و بَدل آنرا در در راهرو طبقه دوم مقّر خودش در نیویورک، جایی که نمونه هایی از آثار فرهنگی کشورهای دیگر هم نگهداری می‌شود، در فضای بین تالار اصلی شورای امنیت و تالار قیومیت، به معرض تماشا گذاشت و «بان کی مون» هم در جریان سفر به تهران، رسماً از آن به عنوان نخستین بیانیه حقوق بشر یاد کرد و جورج دبلیو بوش و خیلی های دیگر آنرا ستوده اند.
...
اگرچه حق آزادی که کورُش برای همه انسان ها و آئین ها پذیرفته و نمود عملی آن (هم زیستی ملّت های گوناگون در امپراطوری بزرگ ایران)، آدمی را به تأمّل وامی دارد و وی به دلیل پیام انسانی و گامی که در عرصه ی خرد برداشته، زبانزد است امّا، مضمون منشور کورش با پلورالیسم سیاسی که امروزه می‌شناسیم، یکی نیست. کما اینکه دموکراسی آتن هم عین دموکراسی‌های امروزی نیست.
......................................
خودآگاهی و تدوین حق، یک پدیده مُدرن است.
خودآگاهی و تدوین حق، یک پدیده مُدرن است و اگر در منشور کورش نکاتی می‌بینیم که با ادّعاهای حقوق بشر مدرن قابل تطبیق است، معنی اش این نیست که کورش، تئوری حقوق بشر داشته، یا حق را به مفهوم «حق داشتن‏» در برابر «حق بودن‏»، تمام و کمال می‏دانسته است.
در دوران گذشته، نه خودآگاهی‏ای در این باره وجود داشت و نه اساساً این مطلب تدوین شده بود. اگر می‌گوئیم منشور حقوقی کورش، یکی از نخستین اسناد حقوق بشر در تاریخ است، از جمله به رفتاری تکیه می‌کنیم که با حقوق بشر مدرن قابل تطبیق است، وگرنه پُر واضح است که تفاوت حقوق بشر نوین با آنچه در گذشته مطرح شده، در خودآگاهی و تدوین است، یعنی انسان مدرن و جامعه مدرن به یک خودآگاهی دست‏یافته است. به عبارت دیگر، این مطلب را از پس ذهنش به پیش ذهنش آورده، آن را تدوین کرده، حول این موضوع و مفهوم تنیده و بدین‏ صورت یک سیستم جدید پدید آورده است.
......................................
منشور کورش و عمله استبداد
در رژیم گذشته منشور کورش ارج و قرب ویژه داشت. جلوس وی بر تخت پادشاهی مبدأ تاریخ شد. شاه در کتاب «انقلاب سفید» از او به نیکی یاد نمود و اشرف پهلوی هم روی کورش (سلطان جهانگیر، پادشاه فیلسوف و موسس شوکت حقیقی ایران)، مانور بسیار داد.
سال ۱۳۵۰، درحالیکه گشت‌های ساواک به شکار دگراندیشان مشغول بودند، از توجه پادشاه هخامنشی به حقوق بشر و آزادی افکار صحبت می‌شد.
...
آیا تکیه بیش از حّد روی «آریا»، و سوءاستفاده اصحاب قدرت از محبوبّیت «کورش»، با نظرات امثال «اردشیر ریپورتر» (جاسوس انگلیس در ایران)، بی ارتباط نبود؟
***
- استبداد زیر پرده دین هم هر جا بازی با عواطف مذهبی مردم را کافی ندانسته، هرجا دوز و کلک‌هایی چون «سی دی ظهور» و «چاه جمکران» جواب نداده، با تکیه به ایران باستان و مفاخر پیشینیان، از جمله منشور کورُش و کتاب «مادگان هزار دادستان» مایه می‌گذارد.
آیت‌الله مطهری کوروش را مردی استعمارگر و سیاست‌مداری خدا نشناس معرّفی می‌کرد و همین الآن هم امثال آیت الله صافی گلپایگانی محبوّبیت او را بر نمی‌تابند و می‌گویند ما را به کورش و امثال او چه کار... «ما را ز کورش و کی و جم اعتبار نیست...»
از سوی دیگر، قاتلین زندانیان سیاسی منشور کورش را بر اولّین نقشه طلایی ایران در مسجد کبود تبریز به رُخ می‌کشند و بر روی نقشه مزبور، کاخ آپادانا، فردوسی، رستم، نمادی از مقبره داریوش کبیر در نقش رستم، و بخش‌هایی از سخنان کورش کبیر را به معرض نمایش می‌گذارند. (و البته به ریش و کیسوی خلق الله می‌خندند.)
وقت انتخابات در دوره های پیشین، شماری از دولتمردان در سخنرانی های تبلیغاتی، منشور کورُش نُقل محفل‌شان بود.
***
- اشغالگران هم ازدیرباز با سوء استفاده از تورات و عواطف مردم‌ ‌‌فرهیخته و خوب یهود، زیر عَلم کورش به عنوان مُنجی بنی اسرائیل سینه می‌زنند امّا ارزش های انسانی را که در منشور او به صراحت تأکید شده، تا همین الآن زیر پا گذاشته اند.
بگذریم که کورش کتاب مقدّس (کورشی که تورات از آن نام می‌برد) خاستگاهش سرزمین‌های ماورای دریای سیاه است و با کورشی که مورّخان یهودی، خاستگاه او را منطقه فارس اعلام می‌کنند، یکی نیست.
......................................
ما از کورش چیز زیادی نمی‌دانیم.
از زمان نگارش منشور کورش تا به امروز بیش از ۲۵ قرن می‌گذرد. در حالی که ۷۰۰۰ سال است که مردم در این سرزمین زندگی می‌کنند، یک سؤال مهّم پیش می‌آید:
چرا در ایران تا یک قرن پیش نام کورش چندان برجسته نبود؟
اگرچه گفته می‌شود در کتب عهد (عهد عتیق و...)، به دفتر ها و دیوان های شاهی اشاره شده و کتزیاس یونانی از روی منابع مکتوب دربار هخامنشی تاریخ نویسی کرده، ولی بیشتر مطالب مربوط به کورش، برگرفته از گزارش‌های مورّخان یونانی و از جمله هرودوت و دیودور سیسیلی و یا بروسس کلدانی و موسی خورنی ارمنی و نیکولای دمشقی است و در منابع ایرانی، به نام کورش کمتر برمی‌خوریم. چرا؟
اینکه بگوئیم الواح کشف شده در تخت جمشید و بخصوص کتیبه داریوش که بازگو کننده بخشی از تاریخ هخامنشی است ربطی به یونانی ها ندارد، فقدان منابع ایرانی در مورد کورش را توضیح نمی‌دهد.
چرا حکیم ابوالقاسم فردوسی در حالیکه از افتخارات و کرامّات اسکندر تعریف و تمجید نموده، برخلاف ابوریحان بیرونی (آثار الباقیه عن القرون خالیه) و حمزه اصفهانی (تاریخ پادشاهان و پیامبران‌) و ابن‌خلدون (ضبط المتن و وضع الحواشی و الفهارس)، که لااقل به نام وی اشاره کوچکی دارند، حتّی در همین حّد هم از کورش یاد نکرده است؟ (طبری در تاریخ الامم والملوک ج ۱ صفحه ۴۰۷ و...به فردی به نام «کی‌رش» (کی‌به ارش) اشاره دارد که برخی با کورش یکی گرفته اند. طبری لقب «سپهبد بابل» را هم بکار برده است...)
شاهنامه فردوسی که منبع و مرجع اصلی افسانه‌های مربوط به ایران باستان است به کنار، چرا در «اوستا»، در تاریخ بیهقی، جهانگشای جوینی، تاریخ یعقوبی، مجمع التواریخ، و در مثنوی معنوی هیچ ذکری از نام و حیات کورش نیست؟
می‌توانیم یه جورایی خودمان را قانع کنیم و بگوئیم زبان پارسی که در شاهنامه به کار رفته تفاوت هایی با زبان های میانه و باستان دارد و از همین رو نام پادشاهان تغئیر کرده و با دگرگونی های زبانی نباید توقّع داشت که فردوسی نام کورش را ببرد.
می‌توانیم بگوئیم در شاهنامه فردوسی، کسانی وجود دارند که علاوه بر شباهت نام آنها با کورش، روایت های مربوط به آنها هم با روایت های مربوط به پادشاه هخامنشی همخوانی دارد.
می‌توانیم بگوئیم جایگاه فریدون و شخصیت و منش کیخسرو مثل کورش است. زمان کیخسرو هم با کورش هماهنگی نسبی دارد. کورش با نام کیخسرو تصویر شده و روایت های او در قالب فریدون هم آمده است. (حال بگذریم که فریدون نه نام یک فرد، بلکه یک دوره تاریخی است.)
(طبری در تاریخ الامم والملوک، ج ۱،ص ۳۶۶. هنگامی که از جنگ‌های «کی‌به ارش» (کورش) با ساکنین شرقی ترک‌نژاد ایرانی صحبت می‌کند از کمک کیخسرو به وی یاد می‌کند. یعنی کیخسرو، کورش نیست.)
می توانیم خود را قانع کنیم و بگوئیم در شاهنامه گاه روایت های مربوط به یک شخص ویژه، در داستان های چند شخص گوناگون جای گرفته است و یا روایت های مربوط به چند شخص در قالب یک فرد در شاهنامه دیده می‌شود...و...
...
شاهنامه موّثق ترین کتاب فارسی در زمینه ی اساطیر ایران بشمار می‌رود و پژوهش های ارزشمندی که درباره هماهنگی های شاهنامه و تاریخ مدوّن ایران، می‌شود بسیار قابل احترام است و من می‌پذیرم که نام بسیاری از پادشاهان ایران، به صورت مستقیم در شاهنامه نیامده است. امّا این دلیل نمی‌شود که از سکوت فردوسی در مورد کورش، تفسیر به رأی کنیم و کیخسرو و داراب و فریدون را پادشاه هخامنشی معرفی نمائیم.
فردوسی شخصی به نام اسکندر را ستایش می‌کند و حتی او را به مکّه می‌فرستد و حاجی می‌کند امّا کورش و داریوش را نمی‌شناسد.
(نمی خواهم بگویم اسکندر شاهنامه که پدرش داراب پادشاه کیانی خوانده می‌شود، لزوماً الکساندر مقدونی است.)
...
حتی اگر به قول امثال «هرتزفلد» و «گیریشمن» و «ماری‍ژان موله» استناد بشود و شباهتی که افسانه زاد کیخسرو و کورش دارند، عنوان گردد، سکوت شاهنامه در مورد کورش همچنان به عنوان یک سؤال باقی می‌ماند.
از اسکندر در اوستا (البته برای نکوهش)، و در مثنوی پنج گنج نظامی در دو بخش شرفنامه و اقبالنامه، یاد شده، امّا نامی از کورش نمی‌بینیم.
......................................
تمایلات خودمان را سوار واقعّیت نکنیم.
اگر در مورد شخصیت‌های تاریخی نخواهیم به «مجموعه کارکردهایشان» توجه کنیم، کورش البته خالی از عیب و نقص و جدا از جنگ و سرکوب و کشتار نبوده است. او قابل نقد است حتی اگر تاریخ مقدس مسیح، بخواندش، و رتبه‌اش را از پیمبری بر ‌گذراند.
بر پایه «رویدادنامه نبونید - کورش»، کورش از پدرزنش (آستیاگ) که فرمانروای ماد بود، هم نمی‌کذرد و با بیرحمی حساب اورا هم می‌رسد.
کورش پیش از ورود به بابل، مقاومت سپاهیان نبونید را در شهر «آپیس» (کنار دجله و نزدیک بغداد کنونی) با قدرت نظامی و درگیریهای خونین درهم می‌شکند. شهر غارت می‌شود و خیلی ها کشته می‌شوند.
البته شهر بابل درهای خود را به روی او می‌گشاید و استقلال خودش را از دست می‌دهد.
آیا چهار بار قیام مردم بابل بر علیه حکومت پارسها، که مورّخینی چون «بروس لینکلن» Lincoln, Bruce به آن اشاره دارند، بی پایه واساس است؟
آیا کشورگشایی های متعدد کورش بدون جنگهای خونین و کشتار های گران و قحطی ها و بی خانمانی در سرزمینهای مورد تصّرف امکان پذیر بوده است؟
...
در جنگ با ماساژتها (ماساگت، Massagetai) که به کشته شدن پادشاه هخامنشی انجامید، آیا او از دستورالعمل «منشور کورش» پیروی کرد یا دست به کشتار زد؟ (ماساگت یکی از اقوام ایرانی‌تبار و یک تیرهٔ سکایی نیمه‌صحراگرد در آسیای میانه بود)
آیا مردم سرزمین‌‌‌های لیدی، بابل و مصر‍...، همه و همه، با کمال میل و با اشتیاق، خواهان تسلّط هخامنشیان بودند؟ یعنی کورش و داریوش و کمبوجیه و...هیچ جنگی برای فتح و یا سرکوب شورش مردم این سرزمین‌ها انجام ندادند؟ و همه چیز با سلام و صلوات صورت گرفت؟...
...
کورش مثل هر شخصیت تاریخی دیگر، قابل نقد و بررسی است، امّا برای خیلی ها فقط یک ابزار است و بس. با سوءاستفاده از تعلق خاطر مردم به قهرمان‌سازی، او را به عرش می‌برند.
کورش برخلاف آشوریان دست از سر معابد برمی‌دارد و کاری به دین و آئین مردم ندارد ولی همه اینها در صورتی بوده است که راه او بسته نشود و مزاحمش نشوند.
متاسفانه این واقعیّت دارد که با جنگ افروزی های وی تمّدن کهنسال بین‌النهرین (میان‌دورود) و نیز ماد و لیدی و بابل فاتحه اشان خوانده شد و از آنها جز خاطره‌ای باقی نماند.
...
تکیه بر «پرشیا» (به جای ایران) و برجسته کردن کورش و منشورش، قابل فهم است...
با کورش و یا «مزدک» و «یزدگرد بزه کار» (که از قضا نیکوکار بود)، از بار سنگین تحقیر تاریخی که بر گرده ما گذاشته شده، می‌کاهیم.
به گِل‌نوشته کورش (استوانهٔ کورش=منشور کورش) از دریچه تقویت هویّت ملی و معرفی گنجینه‌های تاریخی به سطح بین‌المللی هم می‌توان نگریست، اما نباید خوب را خوبتر ببینیم و تمایلات خودمان را سوار واقعّیت کنیم.
***
کسانی که عادت دارند کاه را کوه کنند، ستایش کتب مقدس را به رُخ می‌کشند...
در ایران هم عدّه ای به تقلید از «ابوالکلام آزاد» و صاحب تفسیر «المیزان» (علامه طباطبایی)، ذوالقرنین را که قرآن در سوره کهف اشاره کرده، کورش جلوه می‌دهند.
لابد فردا پس فردا داستان «یأجوج و مأجوج» را هم به پادشاه هخامنشی می‌چسبانند.
......................................
آیا منشور کورش و کتیبه داریوش باهم در تناقض هستند؟
ژوئیه سال ۲۰۰۸ در مجله اشپیگل مقاله‌ای به چاپ رسید و طی آن نویسنده مقاله، «ماتیاس شولت»، کوروش را پادشاهی مستبد معرفی کرد که به کشورهای مختلف حمله می‌کرد و مخالفان خود را به طرز وحشیانه‌ای شکنجه می‌داد...
ماتیاس شولت ادّعا نمود که در منشور کوروش هیچ مطلبی درباره حقوق بشر نوشته نشده و در تلاش برای اثبات ادّعاهای خود به نقل قول‌ها و تحلیل‌هایی از دکتر کلاوس گالاس (باستان شناس سرشناس آلمانی) و پروفسور یوزف ویزهوفر (پژوهشگر و استاد تاریخ ایران باستان) و دکتر هانس پیتر شاودیگ (باستان شناس و پژوهشگر تاریخ مشرق زمین) استناد و سازمان ملل را به سهل‌انگاری در یافتن حقیقت منشور کوروش متهّم کرد.
گفته شد مطالعات تاریخ باستان خاورمیانه، از زبان شناسی باستانی و آشورشناسی جدائی ناپذیر است و از همین رو، دو آشورشناس معتبر بر آن مقاله صحّه گذاشتند.
...
نمی‌خواهم بگویم همه آنچه اشپیگل دربارۂ کورش منتشر نمود عین واقعّیت است. کمتر کسی مدافع کّل آن مقاله است، به آن اعتراض هم شد، امّا باید از خودمان بپرسیم دلیل اینگونه واکنشها چیست؟
نمی‌توانیم همه چیز را به توطئه استعمارگران نسبت دهیم و به کوچه خاکی بزنیم.
علاوه بر نویسنده مقاله اشپیگل، خانم پروفسور «امیلیه کوهرت»، پروفسور ویلفرد جی لمبرت، پروفسور «روت»، «پروفسور ژوزف ویشفر»، «دی کویته ویله» و...(آنها نیز) بنوعی بزرگنمایی ها در مورد کورش را زیر سؤال برده و به منشور وی با دید انتقادی نگرستند.
البته «کمبود منابع» و «تردید در فهم درست منابع مکتوب باستانی و کتیبه‌ها» روایات متناقض از زندگی کورش را شکل می‌دهد، امّا مقاله اشپیگل علت دیگری هم دارد.
...
در واکنش به متن قلابی منشور کوروش که نسخه‌ای تحریف شده از متن واقعی است و در سال‌های اخیر منتشر شده و حتی در مراسم افتتاح نمایشگاه کوروش در تهران خوانده شد، البّته که هر پژوهشگری کُفری می‌شود و سر و صدایش درمی‌آید.
وقتی قاتلین زندانیان سیاسی کوروش را هم به ابزاری برای سلطه و خلسه عاطفی تبدیل می‌کنند، طبیعی است که بزرگنمایی ها زیر سؤال برود و باید برود.
کم نیستند کسانی که معتقدند عملکرد کورش در بابل و آن واژه ها که در استوانه منسوب به وی نوشته شده، در پس زمینه تاریخی، سیاسی و اجتماعی فرمانروایی وی معنا و نقش دیگری دارد.
***
در منشور کورش اشاره شده، مردم بابل از نبونید (فرمانراوای بابل) ناراضی بودند و او را شاهی می‌دانستند که درد و اندوه و سختی معاش و رنج و آزار و مرگ برای مردم خود آورده بود. کورش می‌گوید که مردم بابل از خدا خواستند که شاهی خوب برای آنان بیاید و خدای بزرگ هم پس از اینکه سراسر جهان را گشت، کورش را که پادشاهی اش توام با راستی و عدالت بود یافت و از او حمایت کرد تا شاه بابل شود...
اما وقتی به کتیبه بیستون می‌نگریم جور دیگه از بابل و شاه آن صحبت شده است. آنجا به دو نفر اشاره دارد که به خاطر محبوبّیت شاه بابل خودشان را به دروغ خویشاوند او جا زدند و مردم بخاطر خویشاوندی با شاه (نبونید) جانب آنان را گرفتند و هر دوی این قیام ها توسط داریوش سرکوب شدند.
چطور ممکن است دو نفر با ادعّای انتساب خودشان به نبونید (که بنا بر منشور کورش باید منفور باشند) محبوبیت مردمی کسب می‌کنند؟
...
دو هزار و پانصد سال پس از گِل نوشته کورش، ابعاد مختلف و تاریخی این رویداد همچنان نیازمند تحقیقات بیشتر است، به خصوص آن‌که در دوران معاصر تفسیرهای متفاوت و متضادی از این متن باستانی منتشر شده است.
......................................
در مورد تاریخ ایران، هم ظلم شده و هم اغراق
حس سرخوردگی جامعه در فضای بین‌الملل و نیاز به آرامش روحی با درک وجود شوکتی برای کشور در گذشته، امثال کورش را برجسته می‌کند و به این پرسش دامن می‌زند که وقتی غرب همواره تلاش می‌کند تصویری مثبت از گذشته خودش ارائه دهد و یونان و روم باستان را به رُخ می‌کشد، صحیح است ما روی گذشته خط بکشیم؟
***
دلیل اصلی محبوبیّت کوروش تمدّن‌سازی و فرهنگسازی است. با هخامنشیان و تلاش خود او دولت به مثابه‌ی یک نهاد‌ی سیاسی شکل گرفت.
هخامنشیان اولین حکومتی بودند که استاندارد‌های حکومتی و مدیریتی و دولتی را به وجود آوردند. کورش با پذیرش حکومت‌های محلی و آزادی مردم در آیین خود مانع سقوط آن دولت در ورطه‌ی استبداد شرقی شد و بهمین دلیل قابل ستایش است.
با همّت او و یارانش بود که ایران زمین هویّت گرفت. مرزهای جغرافیائی مشخصی پیدا کرد و پراکندگی اقوام ایرانی جای خودش را به وحدت کلمه و یک امپراطوری قوی داد.
گِل‌نوشته (منشور) او نیز یکی از نشانه‌های روحیهٔ بردباری در فرهنگ ایرانی است ولی، خطا است تمایلات خودمان را سوار واقعّیت کنیم و خوب را خوبتر ببینیم.
...
صحّت اخبار وقایعی که همین امروز در جهان اتفاق می‌افتد با چون و چرا همراه است، روایات گذشته های دور دور که جای خود دارد.
از اسیرکشی سال ۶۷ خیلی خیلی سال نگذشته است امّا شاهد گزارشهای وارونه و دروغ هم هستیم وای به ۲۵۰۰ سال پیش، که تازه همانزمان امثال هرودت و گزنفون نظر واحدی ندارند.
در مورد حوادث گذشته نمی‌توان «این است و جز این نیست»، سخن گفت. ما شناخت دقیقی از کورش و زمانه اش نداریم همین قدر هم که می‌دانیم توام با اغراق و انکار و یا کلّی امّا و اگر است.
واقعش این است که در مورد تاریخ این مرز و بوم، هم ظلم شده و هم اغراق. (اغراق هم خودش ظلم است.)
امتناع انصاف و واقع بینی، پژوهش تاریخی را فشَل می‌کند. صدمه می‌زند و زده است.
***
استوانهٔ گِلی کورش، نه ابزار فریب است و نه با خلسه و خماری میانه دارد. امّا...
امّا شماری از کسانیکه خود را واله و شیدای کورش و گِل‌نوشته‌اش معرفی می‌کنند خود و دیگران را بازی می‌دهند.
برخی از آنها مال و منال بسیار دارند و پول پارو می‌کنند. اگر شیدایی شان صادقانه و از سر میهن دوستی است بسم الله. گل‌نوشته‌های پارسه‌ یا تخت جمشید را که از سال‌های ۱۳-۱۳۱۲ خورشیدی نزد دانشگاه شیکاگو به امانت مانده و «یکی داستانی‌ست پُر آب چشم»، از حیف و میل نجات دهند.
...
به امیّد روزی که به دور از هر انگیزه ارتجاعی و نژادپرستانه و شبه ملّی که هنر را فقط و فقط نزد ایرانیان تصّور می‌کند و بس، «پاسارگاد»، همنشین اهل خرد باشد و شاهان ستمگر و شیخان حیله گر، بر ذهّنیت عاطفی، ملّی و مذهبی ما سوار نشوند.
‌ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پانویس
***
اشرف پهلوی و کورش
اشرف پهلوی (رئیس کنفرانس بین الملی حقوق بشر و رئیس هیئت نمایندگی ایران در مجمع عمومی و...) در سال ۱۹۷۱ در جشنهای دوهزار وپانصد ساله شاهنشاهی، یک کپی از استوانهٔ گِلی کورش را طی مراسمی به دبیرکل وقت سازمان ملل متحد، اوتانت، U Thant پیشکش می‌کند. اوتانت هم این هدیه را در ساختمان اصلی سازمان ملل، در ویترینی به نمایش می‌گذارد.
........................................
شیخ صادق خلخالی و کورش
شیخ صادق خلخالی، جزوه ای دارد که ای کاش و صد کاش در همان زمان شاه در معرض دید همگان قرار می‌گرفت. این به اصطلاح رساله تحقیقی که «کورُش دروغین و جنایتکار» نام دارد، در مقابله با سوء استفاده های رژیم پیشین از کورُش نوشته شده، که با دروغ و تزویر آلوده است.
در کتاب تاریخ ایران باستان تالیف دکتر پیرنیا، از قول «کنزیاس» مورخ یونانى آمده است که که کورش پسر چوپانى بود از ایل مُردها، که از شدت احتیاج مجبور شد راهزنى پیش گیرد....
شیخ صادق خلخالى با تقوای تمام این عبارات را چنین نقل کرده است:
«کورش پسر جوانى بود اهل «مر» که از شدت احتیاج مجبور شد راه زنى پیش گیرد و لواط بدهد!»
۱) ایل مرد‌ها را به اهل «مر» بدل نمود. ۲) پسر چوپان را پسر جوان نوشت. ۳) راهزنی که هجوم بر کاروان‌ها و «راهداری» معنا می‌دهد، با تغییر املاء کلمه، به راه ‌زنی به معنای لواط دادن جلوه داد.
بعد از حلوا حلوا شدن این یاوه نامه، محمدابراهیم باستانی پاریزی و سعیدی سیرجانی، و شاگردان خانلری و زرین کوب و... و حتی یکی دو نفر از عالمان دین، به خالی بندی ها و فرافکنی های او واکنش نشان دادند. خلخالی که به علامه دهخدا نیز با بی خردی توهین می‌کند و در رابطه با پادشاه هخامنشی، جوری تفسیر به رأی کرده که بتواند کورش را سنگسار کند ــ صرفاً یک فرد نیست، نوعی تفکر است که به قول مولوی پوستین یوسفان را می‌دَرد.
........................................
نسخه چینی منشور کورش و...
گفته می‌شود منشور کورش همین استوانه موجود در موزه بریتانیا نیست و منطق حکم می‌کند پس از صدور یک فرمان حکومتی و ارسال آن به بلاد مختلف، نباید تنها یک منشور تهیه شده باشد. گویا چندی پیش نسخه چینی منشور کورش که روی ۲ قطعه استخوان حکاکی شده، در شهر ممنوعه چین توسط «اروینگ فینکل» یکی از باستان‌شناسان برجسته جهانی کشف شده است.
........................................
مدارا با اسیر یا مخالف همین الآن هم کیمیا است.
نمی‌خواهم بگویم لطافتی که در منشور کورش می‌بینیم، همان پلورالیسم سیاسی است که امروزه می‌فهمیم، نمی‌خواهم خوب را خوب تر ببینم، اما وقتی در کتاب شریف «مثنوی» می‌خوانیم:
چون نجس خوانده است کافر را خدا
آن نجاست نیست در ظاهر و را
ظاهر کافر ملوّث نیست زین
آن نجاست هست در اخلاق و دین
لاجرم کفاّر را خون شد مُباح
همچو وحشی پیش ُنشّاب و رماح
...
(وحشی، یعنی حیوان وحشی و نشّاب یعنی تیر و سنان)
وقتی انسان والائی مثل «سعدی» گبر و ترسا (ترسا = مسیحی) را دشمن فرض می‌کند و می‌گوید:
ای کریمی که از خزانه غیب
گبر و ترسا وظیفه خور داری
دوستا ن را کجا کنی محروم
تو که با دشمن این نظر داری
وقتی استدلال اش این است که:
گر آب چاه نصرانی نه پاک است
جهود مرده می‌شورم چه باک است ــ
و وقتی از جمله صفات نیکوئی که به پادشاهان داده می‌شد، «صوفی کُش» و «قامع الکفار» بود (کسانیکه خون کفار از شمشیرشان ریزان است) ــ آنوقت مضمون منشور کورش را که قرن ها قبل از میلاد مسیح تنظیم شده، بهتر می‌فهمیم.
مدارا با اسیر یا مخالف همین الآن هم که بیش از ۲۵۰۰ سال از فتح بابل گذشته، کیمیا است.
***
«علاءالدوله سمنانی» از عرفای قرن هشتم در شرح سرگذشت خودش می‌نویسد چاقو در آوردم تا درویشی را که عقائد منحرف داشت به درک واصل کنم، اما توبه کرد و روی دست و پایم افتاد و من هم از قتلش گذشتم.
برخی از علمای گذشته مانند محمد علی کرمانشاهی (پسر وحید بهبهانی، قهرمان مبارزه با اخباریون) در کرمانشاه روز روشن آدم می‌کشت و شخصاُ فتوای قتل می‌داد.
نه تنها کسانیکه از دین ابزار بیداد می‌سازند، براحتی سر مخالف را زیر آب می‌کنند. دیگرانی هم که به اسم دموکراسی، یا دفاع از طبقه کارگر و ایده های نو، به شقاوت های هولناک روی آوردند، هنگامه قدرت هر اسبی که داشتند تاختند و مروّت و مدارا با اسیر و مخالف را ضعف و سازش پنداشتند.
........................................
کورش و نه کوروش
== کورش و نه کوروش ==
از آنجا که در قدیمی‌ترین متون فارسی و عربی ‌از «کورش» استفاده شده و نشانی از ضبط «کوروش» در متون کهن نیست و همچنین در آوانگاری «کوروش» معادل Kuruš است و «کورش» معادل فارسیِ Kuroš ــ ضبط «کورش» دقیقتر از «کوروش» است.
با کمال احترام:........................................
«مانترا» Mantra
مانترا تبدیل به ذهن می‌شود و ذهن مانند پرنده ای است که روی اقیانوس پرواز می‌کند.
مانترا، نه مختص مکتب یوگا است و نه در «ورد» و «ذکر» خلاصه می‌شود.
مانترا، باران زلال برای جان تشنه است. اندیشه برمی‌انگیزد. مانترا صرفاً این واژه و آن واژه نیست، می‌تواند خاک (تربت) پر از خاطره نیاکان ما هم باشد...
گِل‌نوشته‌ کورش، برای بسیاری از ما، «مانترا»یی پُر از خاطره است. آن استوانه، تنها گِل رُس خشکیده نیست، تربت پاک نیاکان ما است و پرداختن به آن بظاهر سفال، نه از سر سلطنت‌خواهی، بلکه ارج نهادن به نیکی و تأمّل در تاریخ گذشته است.
گذشته پیش‌درآمد اکنون است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع
***
ابن خلدون: ضبط المتن و وضع الحواشی و الفهارس
ابوریحان بیرونی: آثارالباقیه عن القرون الخالیه
تاریخ تمدن، مشرق گهواره تمدن، ویلیام دورانت، جلد دوم، فصل سیزدهم
فرمان کوروش کبیر روی فرش قرمز در ایران، گردآورنده، مسعود شعبان یاراحمدی
پیرامون انقلاب اسلامی، مرتضی مطهری
کوروش در روایات ایرانی، بررسی‌های تاریخی، محمد ابراهیم باستانی پاریزی
کوروش کبیر در قرآن و عهد عتیق، فریدون بدره‌ای
نسرین رضایی: مهمان خانه پدری/ نگاهی به دو بار سفر منشور کوروش به ایران
کوروش کبیر، هارولد لمب، ترجمه دکتر رضا‌زاده شفق
تفسیر المیزان، ذیل تفسیر سوره کهف
هخامنشیان، آملی کورت، ترجمه مرتضی ثاقب فر
مسعود لقمان: گفتگو با دکتر عبدالمجید ارفعی (اولین مترجم منشور کورش)
تاریخ ایران باستان، حسن پیرنیا، جلد اول
گزنفون. زندگی کورش Cyropedia (ترجمه ابوالحسن تهامی)
حسن رضائی باغ‌بیدی: درباره‌ی نام کورش
دکتر رضا مرادی غیاث‌آبادی: کوروش برای برخی یک ابزار است.
یزدان صفایی: کورش یا کوروش؟
گیرشمن، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین
جلال خالقی مطلق. مجلهٔ ایران‌شناسی. سال هفتم، بهار ١٣٧۴، شماره ١
هرودوت: تاریخ هرودوت (ترجمه مرتضی ثاقب فر)
شاهنامه فردوسی
امیر مهدی بدیع: یونانیان و بربرها
فوتیوس: خلاصه تاریخ کتزیاس از کورش تا اردشیر (ترجمه کامیاب خلیلی)
احمد پاکتچی: آشنایی با شخصیت کورش در منابع اسلامی
فریدون جنیدی. زروان
م. داندامایف: ایران در دوران نخستین پادشاهان هخامنشی
منشور کورش بزرگ در موزه بریتانیا
ترجمه انگلیسی منشور کورش بزرگ در موزه بریتانیا
Arnold, Bill T.; Michalowski, Piotr (2006). "Achaemenid Period Historical Texts Concerning Mesopotamia". In Chavelas, Mark W.. The Ancient Near East: Historical Sources in Translation. London: Blackwell. ISBN 0-631-23581-7.
Root, M.C. (1979). The king and kingship in Achaemenid Art: Essays on the Creation of an Iconography of Empire. EJ Brill.
Kuhrt, A. (1983). The Cyrus Cylinder and Achaemenid Imperial Policy. Journal for the Study of the Old Testament, 25, 83-97./ Van der Spek, R.J. (1982). Did Cyrus the Great introduce a new policy towards subdued nations? Persica, 10, 278-283
Lambert, W.G. (2007). Cyrus’defeat of Nabonidus. Nouvelles Assyriologiques et Utilitaires, 1, (March/mars), p. 13-14.
Kuhrt, Amélie (1983). "The Cyrus Cylinder and Achaemenid imperial policy". Journal for the Study of the Old Testament (Sheffield: University of Sheffield. Dept. of Biblical Studies) 25. ISSN 1476-6728.
Rawlinson, H. C. (1880). "Notes on a newly-discovered clay Cylinder of Cyrus the Great". Journal of the Royal Asiatic Society of Great Britain and Ireland 12.
Walker, C.B.F. (1972). "A recently identified fragment of the Cyrus Cylinder". Iran : journal of the British Institute of Persian Studies (10). ISSN 05786967.
برگردان منشور کورش Cyrus Cylinder به پارسی (سه ترجمه) ‌
دکتر عبدالمجید ارفعی، دکتر رضا مرادی غیاث آبادی و دکتر شاهرخ رزمجو
//www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id=271...
***
در این مقاله و در همه نوشته هایم هرآنچه اشتباه و نارسا است از من، و باقی، حاصل رنج باغبانان برنا و فرهیخته است که بی ادعّا و سر و صدا بذر دانش می‌پاشند و از جان خویش به آن آب و آفتاب می‌دهند و باغ معرفت را عطرآگین و دل انگیز می‌کنند.
***
از شما دعوت می‌کنم ویدیوی ضمیمه را ببینید. از تلفظ اشتباه نام ها پوزش می‌خواهم.
استوانهٔ کورش Cyrus Cylinder «مانترا»ی خیال انگیز

...
همنشین بهار
hamneshine_bahar@yahoo.com


Share/Save/Bookmark

more from همنشین بهار
 
Last Man Standing

استاد بزرگوار،

Last Man Standing


استاد بزرگوار، همنشین بهار: این نوشتار آموزنده میبایستی در صفحه اول این
سایت عزیز ما جای می‌گرفت. مقررات اینجا جوری تنظیم شده که در قسمت بلاگ،
حق تقدم با سیلندر راسپوتین یا کارگردان هلندی میباشد. بهرحال این فضولیها
به من نیامده. با عرض تشکر صادقانه و اعتراف به این واقعیت که از شما بسیار
میاموزیم. پاینده باشید.