میهنی حرف هایی از محمد جلالی : شاعرمتهور ایران


Share/Save/Bookmark

All-Iranians
by All-Iranians
14-May-2012
 

 

به دفاع از جان انسان و به دفاع از جان هنرمند و به حمایت از آزادی بیان برخیزید: همه مخالفان تروریسم سی و چهارسالهء نظام بیدادگر استبداد دینی ، همه کسانی که والاترین مقدسات در نزد آنها جان انسان ست و همه آنها که از قساوت و بی شرمی ریشه دار و کهنسال ملایان به جان آمده اند و در این آغاز هزاره سوم میلادی نمی توانند بپذیرند که بازماندگان دورانهای غارنشینی قتل این و آن را برخود مجاز شمرند و از حجره خود در قم یا نجف یا در بیغوله ای دیگر ، فتوی مرگ دیگران را صادر کنند ، به هیچ وجه نمی باید در برابر آخوندی که فرمان کشتن شاهین نجفی این هنرمند خلاق و زبان گویای نسل جوان به جان آمدهء ایران را صادر کرده است سکوت کنند و دربرابر دستگاه های عریض و طویل نظام استبداد دینی ملایان که این فتوی رذیلانه را دربوقها ی تبلیغاتی خود می دمند و برای اجرای این فرمان مرگ ، جایزه تعیین می کنند خاموشی گزینند. امروز روز آزمون است . آنها که خود را آزادیخواه می شمارند و خود را ایرانی می دانند و مدعی اند که دلی در گرو آزادی و سعادت کشور خود و ملت ایران دارند در این لحظه فارغ از رنگ و بو و نام و نسب و نشان سیاسی و تشکیلاتی و قومی و دینی ، در راه ایجاد و نمایش جهانی ی یک همبستگی ملی می باید از جابرخیزند و در همه شهرها در همه کشورهای جهان صدای اعتراض خود را به فتوی یک ملای مستبد خشک مغز به گوش جهانیان برسانند و به شکوهمند ترین وجهی حمایت و همدلی و همراهی خود را از هنرمندی ابراز دارند که جز جانی شیفته ، و روحی حساس گناه دیگری ندارد و مرتکب هیچ ناروایی نشده است الا آن که حس دلزدگی و اشمئزاز خود را از تداوم استبداد دینی و انواع و اقسام بی عدالتی های ریشه دار فرهنگی و اجتماعی و سیاسی در ایران ، به زبان هنر موسیقی و کلام بیان داشته است. دفاع از شاهین نجفی دفاع از فریاد و صدایی ست که استبداد دینی ملایان بیش از سه دهه است در گلوی جوانان ایرانی فرو شکسته است. آقایان و خانم های آزادیخواه ، وقت آن آمد که دلبستگی خود را نسبت به آزادی بیان و نسبت به دفاع از جان انسان و انزجار خود را نسبت به رذالتی که به نام مقدسات فرمان مرگ می دهد نشان دهید. این یک آزمون است و ملت ایران درباره شما قضاوت خواهد کرد. شاهین هم نیم نگاهی به شما دارد
//asre-nou.net/php/view.php?objnr=20889

ای ایران من
 
١

ایران منا ز روزگارت خجلم
وز لالهء سرخ ِ داغدارت خجلم
در ظلمتِ شب به انتظارِ سحری
در ظلمتِ شب ، ز انتظارت خجلم !

۲

ایران منا هر آنچه داری بُردند
با پُتک شکستند و به گاری بردند
اول، نفَس ِ ترا به زاری بستند
پس آبروی ترا به خواری بردند!

۳

ایران منا گرچه جوان بودم من
بیدار و دلیر و کاردان بودم من
آنگه که سپاهِ دین، شبیخون می‌برد
در یاری تو چه نا‌توان بودم من !

۴

ایران منا نمانده بر خاک، نشان
نز میکده ، نز تاک و نه از تاک نشان
پاکی نزند جوانه ، زیراک آن دست
بشکست که پاک جو بُد و پاکنشان

۵

ایران منا، دردا ، کان دشمن تو
بُد خویش تو، چون رگِ تو بر گردن تو
آن خنجرِ کین که با دلت زهر آمیخت
همچون تنِ تو بود به پیراهن تو!

۶


ایران منا چه شد که مرعوب شدی؟
بد نام و لجن مال و لجن کوب شدی؟
دروازه به روی دشمنانت که گشود
کاینگونه بدون جنگ مغلوب شدی؟

۷

ایران منا به جان پاکت سوگند
بر گوهر مِی‌، در بُن ِ تاکت سوگند
دین، آب ترا بُرد و ندانست چه بُرد
دین خاک تو را سوخت، به خاکت سوگند

۸

ایران منا، در لجن آلودندت
فَرّ ، سودندت به وَهن و فرسودنت
وز کیدِ کَسان که چاه می‌کندندت
آگه نشدی که آشنا بودندت !

۹

ایران منا دروغ و بی‌رحمی و کین
بنشست به اسب راهوارت بر زین
دزدان ِ رهت چراغداری کردند
این در رَهِ دانش، آندگر در رَهِ دین

۱۰

ایران منا ترا چپاول کردند
کین بر درِ قلعه‌ات قراول کردند
خونِ تو به جام دین تناول کردند
خاکت گِل گور و خشتِ آغُل کردند

۱۱

ایران منا به خواری‌ات تن دادیم
دزدانت را به خانه مسکن دادیم
اینک خود ازآن عذاب ِ وجدان داریم
کاین گونه ترا به دستِ دشمن دادیم

۱۲

ایران منا تن و روان خستندت
بال و سر و دست و سینه بشکستندت
هم بویهء پرواز ِ ترا دزدید
هم در قفس ِ خدا و دین بستندت

۱۳

ایران منا ترا به دام افکندند
از عرشهء آبروی و نام افکندند
دزدان به ضیافت خدایت بردند
در مهلکه ات زهر به جام افکند

۱۴

ایران منا رهت به ویرانی بود
سرکردهءشبروت به رهبانی بود
غارتگر تو عالم ربانی بود
وان راهزن ِ روح ِ تو روحانی بود!

۱۵

ایران منا کویر شد بُستانت
آلود به نادانی و کین ، دامانت
از دانش و دین دو مدعی با تو نشست
این عهد شکست و دیگری پیمانت !

۱۶

ایران ِ منا تبر به دست آمد دین
درقصدِ تو از بهر ِ شکست آمد دین
از عرش به فرش چشم بر قدرت داشت
خود شیفته ای خداپرست آمد دین
۱۷

ایران منا خسته بدین درد ، کنون
با خون ِ روان و این رخ زرد ، کنون
برخیز و بگو چه می‌توان کِشت ترا؟
برخیز و بگو چه می‌توان کرد کنون؟ م. سحر
۱۳/۵/۲۰۱۲
//asre-nou.net/php/view_print_version.php?objnr=20913

نظر شما چیست؟
xxxxxxxxxxxxxxxx


Share/Save/Bookmark

more from All-Iranians
 
All-Iranians

Jenab-e Ladan Farhangi

by All-Iranians on

Thank you for your visit and for your beautiful input. You may also like to view this

//iranian.com/main/blog/all-iranians-15


All-Iranians

Jenab-e Azarbanoo

by All-Iranians on

Thank you for your visit and for your beautiful input. You may also like to view this

//iranian.com/main/blog/all-iranians-25


Ladan Farhangi

ایران منا ترا چپاول کردند

Ladan Farhangi


کین بر درِ قلعه‌ات قراول کردند
خونِ تو به جام دین تناول کردند
خاکت گِل گور و خشتِ آغُل کردند

Thank you AI for this post


Azarbanoo

AI, thanks for

by Azarbanoo on

Posting this plea to IRANIANs from M.Sahar.