یکی دو هفته پیش آقای توکلی در نامه ای به آقایان موسوی و خاتمی نوشت که ار شعارهای مردم از قبیل "استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی" یا "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران" تبری بجویند و به این وسیله به انقلاب و اسلام پشت نکنند. چرا مطرح کردن "ایران" بجای "اسلام"، ناگهان "ضد انقلاب" معنی می دهد؟ در حالی که رژیم در زمینه هایی نظیر پرونده ی هسته ای، پیوسته تکرار می کند مردم "ایران" زیر بار زور نمی روند، و مردم "ایران" از "حق مسلم" خود نمی گذرند و..... این بازی "مقدس سازی" و "احرام" پوشاندن به مسایلی که از ابتدای انقلاب، مشروعیت آقایان و رژیم را زیر سوال می برده، در تمام این سال ها معمول بوده است. از آنجا که همه ی اصولی که رژیم بر مبنای آنها استوار مانده، در طول سی سال گذشته بارها زیر سوال رفته و مشروعیتش را از دست داده، ظاهرن "مقدس سازی" تنها وسیله ای ست که می تواند رژیم را از زخم انتقاد و ایراد مردم مصون نگهدارد! به راستی چنین است؟ شاید به خیال آقایان، نارسایی ها از این طریق زیر لحاف یا فرش، نهفته می مانند. "مقدس سازی" نوعی حربه ی رژیم های توتالیتر است. از آنجا که "بی قانونی" سوال بر می انگیزد و یک رژیم خودکامه نمی تواند بدون "بی قانونی" به حیات خود ادامه دهد، بنابراین "مقدس سازی" یکی از حربه های رژیم خودکامه است تا از انتقاد و ایراد بگریزد. در نظر اول بسیار ساده است که با صدور یک "امریه"، حکم کنیم که این یا آن موضوع "مقدس" است و پرداختن به آن، جرم محسوب می شود، تمام!
در این راستا، روز گذشته آقای خامنه ای پنجره ی تازه ای باز کرد. ایشان فرمودند؛ "این همه زحمت کشیده بشود، مردم بیایند، یک شرکت به این عظمت، یک نصاب شکنی، یک رکورد شکنی در دنیا در مردمسالاری، در دمکراسی ای که اینقدر ادعایش را می کنند، انجام بگیرد، بعد یک عده مفت و مسلم بیایند بدون استدلال، بدون دلیل، همان فردای انتخابات بگویند؛ انتخابات دروغ است. این کار کوچکی است؟ این جرم کمی است؟". یعنی از این پس هرکس "انتخابات" تقلبی و مسخره ی آقایان را زیر سوال ببرد، مرتکب "جرمی" نابخشودنی شده. از این طریق دستگیری ها، شکنجه ها، "محاکمات فرمایشی"، حکم های ابلهانه و تمامی فجایع اخیر، قابل توجیه می شوند. عملی که اگر نه در خیلی جاهای دیگر تاریخ، دست کم در دوران تفتیش عقاید در اروپا بسیار معمول بوده است.
"مقدس سازی" یکی از ابزارهایی ست که در تمام این سی سال، پیوسته با سیاست "یک بام و دو هوا"ی رژیم همراه بوده و رژیم از این طریق خواسته تا فریاد مردم را خفه کند. نکته ی جالب اینجاست که "مقدس سازی" از سوی رژیمی اعمال می شود که مدعی ست ممنوعیت سخن از "هالوکاست" در جنگ جهانی دوم و زیر سوال بردن این پدیده در اروپا، "ضد آزادی بیان" و "ضد دموکراسی ست"! حال آن که همین "مقدس سازی" شامل صدها پدیده در رژیم جمهوری اسلامی شده است. در اینجا نه می شود گفت بالای چشم آقای خمینی ابروست، نه می شود از جنگ بیهوده ی هشت ساله و نابودی آن همه انسان و ویرانی اقتصادی کشور سخن گفت، نه می شود رییس جمهور، یا دولت، یا مسوولین و به ویژه حضرت رهبر را زیر سوال برد، و صدها ممنوعیت دیگر که آزادی ها را روز به روز محدودتر کرده و کار را به وضعیت امروز کشانده و باعث شده تا اوباشی نظیر حسین شریعتمداری و مرتضوی، هر کس را به تهمت هایی نظیر "تشویش اذهان عمومی"، "اغتشاش در امنیت کشور" و غیره دستگیر و زندانی و یا اعدام کنند.
با این همه تمام کسانی که در دوره ای شامل این "تقدسات" می شوند، از جمله آقای هاشمی رفسنجانی، در دوره ای دیگر توسط خود این آقایان که پیشگامان تعیین حرمت ها هستند، سکه ی یک پول می شوند و "حرمت" و "تقدس"شان فرو می ریزد. یعنی تاریخ مصرف "تقدس" یک شخص یا یک پدیده هم، در دست خود آقایان است. در دوران خاتمی صحبت از "مذاکره با آمریکا" جرم محسوب می شد و کسانی نظیر آقای عبدی چند سالی را به این جرم در زندان گذراندند. امروز اما مذاکره با آمریکا بصورت نقل و نبات توسط ایادی رژیم استفاده می شود و حتی نماینده ی رژیم با نمایندگان اسرائیل هم گفتگو می کند، حال آن که دو سال پیش، آقای رحیم مشائی بابت این که گفته بود ما با مردم اسرائیل دوست هستیم، هاله ی تقدسش ترک برداشت. تا روز انتخابات، آقایان موسوی و کروبی جزو تایید شدگان نظام بودند، و ناگهان در یک لحظه، به فریب خوردگانی تبدیل شدند که نظام را به غرب فروخته اند و در صدد "براندازی" بوده اند! حالا دیگر هر بچه مکتبی هم می داند که مرز میان "انقلابی" و "اسلامی" بودن یا نبودن، کجاست! چرا کسی چون کروبی "برانداز" است اما "محسنی اژه ای" یا امثال "جنتی" و "مصباح"، نفس نظام اند و مقدس اند؟
باری، آقای خامنه ای می گوید؛ "این همه زحمت کشیده شده" تا "مردم بیایند" و شرکتی "به این عظمت" در انتخابات بکنند!... حرف هایی که در یک جامعه ی معتدل که معیارها، این همه کله پا نشده، امری ست طبیعی. به این معنا که هر رژیم یا دولتی باید مردمش را به شرکت در انتخابات تشویق و تحریک کند. این چه منتی ست که حضرت رهبر بر سر مردم می گذارد؟ اصلن به چه علت "زحمت" کشیده شده تا "مردم" با "این عظمت" در انتخابات شرکت کنند؟ و گیرم که زحمتی کشیده شده باشد و مردم به این دلیل در انتخابات شرکت کرده باشند، آیا به این معناست که شرکت کنندگان در انتخابات به آنچه شما خواسته اید، رای داده اند؟ و اگر نداده اند، "زحمت" شما را پاس نداشته اند؟ یعنی این میلیون ها "مردم"ی که به خیابان ها ریختند و فریاد زدند؛ "رای ما چه شد؟" یا "رای ما را پس بدهید"، "مردم" بحساب نمی آیند؟ یعنی اینها همان ها نیستند که با "زحمت" شما در انتخابات شرکت کرده اند؟ این "نصاب شکنی" و "رکورد شکنی" در دنیا اگر صفت شرکت این مردم در انتخابات نباشد، لابد توصیف بزرگی تقلب شما در انتخابات است، نه؟ چون تقلبی که به قول خود شما با "جابجایی یازده میلیون رای" صورت گرفته باشد، به راستی نصاب شکنی و رکورد شکنی ست!
مثل این است که ماشین کسی در برف و انجماد، خراب شود، و خودش وسط برف و سرما مثل خر به گل بماند، از مردم کمک بخواهد، و چند نفر بیایند اتومبیل را تعمیر کنند، با مکافات از برف و گل و شل بیرون بکشند، به جاده برسانند و به حضرت بگویند، بفرمایید، اتومبیل حاضر است. آن وقت "آقا" پیش روی همه و بی هیچ شرم و حیایی، همین مردم را کتک بزند، دستگیر کند، شکنجه بدهد، محاکمه کند و هزار بلا سرشان بیاورد و به دنیا بگوید این ماشین چه عیبی دارد؟ ما "زحمت کشیده ایم" این ماشین را تا اینجا آورده ایم، آن وقت این مردم مدعی اند که خراب بوده، مدعی اند که ما در سرما و گل فرو رفته بوده ایم، مدعی اند که ما را و ماشین را از گل و برف و سرما نجات داده اند! این گناه نیست؟ این جرم نیست؟ در مقابل این استدلال مزورانه، چه عکس العملی باید نشان داد؟ در باره ی این همه بی چشم و رویی و تزویر و دروغ و تقلب، چه باید گفت؟ مهارت این آقایان در دروغ و تقلب تا آنجاست که "منفی" را چنان قرص و محکم "مثبت" به حساب می آورند، و "مثبت" را چنان "منفی" نشان می دهند که شنونده یک لحظه جا می ماند که به راستی چه چیزی منفی ست؟ و چه چیزی مثبت؟ منطق کدام است و بی منطقی چیست؟ دیپلماتی که نخواسته نامش فاش شود، در مورد مذاکرات هسته ای با جمهوری اسلامی به روزنامه ی "دیلی تلگراف" گفته ...!
در چند ساله ی اخیر، در آستانه ی هر جلسه ی گروه 5+1 یا هر جلسه ی شورای امنیت، رژیم به تکاپو می افتد، پیشنهاد مذاکره می دهد، بسته ی پیشنهادی ارائه می کند و خود را حاضر به مذاکره نشان می دهد و... در پایان هر جلسه ی مذاکره، رژیم ابتدا بسیاری از پیشنهادات طرف مقابل را می پذیرد، و بعد از مدتی چانه زنی، ناگهان منکر همه چیز می شود. در مذاکرات اخیر هم رژیم که مدعی انرژی صلح آمیز هسته ای ست و می گوید غنی کردن اورانیوم در ایران تنها برای ایجاد سوخت راکتورهای اتمی ست، پذیرفته تا 75 درصد از اورانیوم 4 در صد غنی شده اش را به روسیه بسپارد تا در آنجا در حد 20 در صد غنی شود و سپس در فرانسه بصورت "باطری"های هسته ای(غیر قابل غنی کردن در سطوح بالاتر برای استفاده در سلاح هسته ای) درآید و به رژیم تحویل داده شود تا برای سوخت از آن استفاده کند. به این وسیله اگر رژیم در ادعایش صادق است که به دنبال سلاح هسته ای نیست، و اورانیوم غنی شده را تنها برای سوخت راکتورهای اتمی می خواهد، پس می پذیرد که فعلن از غنی کردن اورانیوم در سطوح بالاتر دست بردارد و سوخت مورد نیاز را در مقابل اورانیومی که به خارج می فرستد، دریافت کند. آقای متکی وزیر خارجه ی رژیم هم همین چند روز پیش این مساله را تایید کرد و گفت که تحویل اورانیوم به خارج، جزو موادی از عهدنامه است که ما پذیرفته ایم. به عبارت دیگر، رژیم بصورت غیر مستقیم نتیجه ی مذاکرات را تایید کرد. اگرچه نتیجه ی به دست آمده در مذاکرات اخیر رژیم با گروه 1+5 ، در اصل چیزی کمتر از بسته ی پیشنهادی اروپاست که سه سال پیش رژیم با جار و جنجال آن را رد کرد و آقای لاریجانی آن کلام معروف خود "گرفتن شکلات در مقابل مروارید" یا چیزی شبیه به این را اظهار فرمودند.
اما در پاسخ رسمی رژیم به نتیجه ی مذاکرات، آقایان ناگهان منکر همه ی این توافق ها شده اند و گفته اند که اولن ما اورانیوم را بصورت تدریجی تحویل خارج می دهیم، نه یکدفعه! در ثانی غرب باید اول به ما سوخت بدهد، یعنی حسن نیتش را ثابت کند، تا ما بعدن اورانیوم 4 درصدمان را "به تدریج" تحویل بدهیم و...! دیپلماتی که نخواسته نامش فاش شود در مورد مذاکره با رژیم جمهوری اسلامی به "دیلی تلگراف" گفته؛ "مثل این است که با میمون شطرنج بازی کنید"! من با اجازه ی ایشان و البته رعایت حق "کپی رایت"، می خواهم در جملات این دیپلمات ناشناس، فقط جای میمون بیچاره را که بهرحال کمی عقل و شعور دارد با حیوانی به نام "سوسمار" عوض کنم چرا که سوسمار از هر نظر شباهت بیشتری به آقایان دارد؛ هم بظاهر ترسناک و زورمند است، هم حرکات و رفتارش غیر قابل پیش بینی ست، یعنی در عین حالی که آرام و متین بنظر می رسد، ناگهان با جفتک چارکش، آب و برکه و فضا را به هم می ریزد، و گاهی هم برای گرفتن طعمه جهش های غیر قابل پیش بینی و نامتناسب با هیکل گنده و تنبلش بروز می دهد و بالاخره این که در آن اندام درشت، بر خلاف انتظار همه، مغزی به اندازه ی مغز یک گنجشگ هست که حتی در "عدم تعادل" هم کمی غیر قابل پیش بینی ست! حالا فکرش را بکنید؛ شما با این آقای سوسمار شطرنج بازی می کنید، و طبق مقررات بین المللی مدام فکر کیش و مات سوسمار هستید، و در عین حال چارچشمی مراقبید مبادا آقای سوسمار با یک حرکت غیر مترقبه، شما را کیش و مات کند! آن وقت به قول آن دیپلمات ناشناس، آقای میمون (و به زعم ما آقای سوسمار) ناگهان "مهره ی شاه را قورت بدهد"!
این حرف در وهله ی اول ممکن است برخی را بخنداند. حق هم دارند، چون خنده دار هم هست. اما اگر شما حریف شطرنج این آقای سوسمار باشید، غیر از این که از جا بلند بشوید و دو بامبی بزنید توی مخ این حضرت، چه عکس العمل دیگری نشان می دهید؟
ali-ohadi.com
Recently by Ali Ohadi | Comments | Date |
---|---|---|
بینی مش کاظم | - | Nov 07, 2012 |
"آرزو"ی گمگشته | - | Jul 29, 2012 |
سالگرد مشروطیت | 2 | Jul 22, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |