وقتی روز دوشنبه 8 اسفند ماه سال جاری، فیلم "جدائی نادر از سیمین" به عنوان برنده بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان برای دریافت جایزه اسکار اعلام شد، من سعادت تماشای پخش زنده مراسم را نداشتم. صبح سه شنبه در رسانه ها متن نطق 6 ثانیه ای اصغر فرهادی را خواندم و واقعاً از اینکه هم وطنی مثل فرهادی دارم بر خود بالیدم.
به نظر من سخنرانی کوتاه فرهادی به اندازه خود جایزه ارزشمند بود. وقتی جمله "من با افتخار این جایزه را به مردم سرزمینم تقدیم میکنم" را به زبان آورد پیش خود حساب کردم که در مدت 6 ثانیه فرصت فرهادی برای صحبت اگر این جایزه بین همه ایرانیها دست به دست می گشت من فرصت داشتم به مدت 850 نانو ثانیه آن را داشته باشم(البته اگر جمعیت ایرانیها را در سراسر جهان تنها 70 میلیون نفر حساب کنیم). همین مدت کوتاه در دست گرفتن جایزه اسکار هم افتخار بزرگی است. حالا دیگر کلکسیون جوایز جهانی فیلم جدائی تکمیل شده است. به امید تماشای فیلم های دیگری از فرهادی در آینده. یاد شعر کودکانه ای افتادم: گل همه رنگش خوبه! بچه زرنگش خوبه! همه شواهد نشان دهنده آن است که گلهای رنگارنگی را از این بچه زرنگ (فرهادی) در آینده شاهد خواهیم بود.
شاید دلیل عمده موفقیت فیلم جدائی آن باشد که به یکی از معضلات عمده جهان امروز به ویژه جهان سوم پرداخته و به همین دلیل است که در همه جا مخاطبان خود را به راحتی پیدا کرده است. سیمین و نادر، زن و شوهری هستند با یک فرزند دختر و البته پدر پیر نادر هم با آنها زندگی میکند. اختلافات از زمانی آغاز می شود که سیمین وضعیت موجود را محیط مناسبی برای زندگی و به ویژه تربیت فرزند جوان خود نمی یابد و به امید پیدا کردن خوشبختی در سرزمین دیگری است. نادر دلبسته و وابسته به پدر و امیدوار به بهبود وی است. در این میان دخترشان درمانده و گیج بین دیدگاه های پدر و مادر و مترصد تلاشی عبث برای آشتی این دوست.
پدر نادر نماینده سرزمین آباء و اجدادی و همه کشورهایی است که هم اکنون از شمال آفریقا تا خاورمیانه گسترده شده اند. درگیر انواع نارسائی ها و بیماری ها و مهمتر از همه آلزایمری علاج ناپذیر. فرهادی سرزمین پدری خود را(در قالب پدر نادر) سرزمین بدون آگاهی از تاریخ گذشته (و یا نا آگاه از اهمیت) آن تصویر کرده که به صد ها نارسائی مبتلاء است. پدر برخی اوقات کروات هم میزند و فوتبال دستی بازی میکند. با نوه و عروس و پسرش خاطرات خوبی دارد. در حال حاضر همه اینها مربوط به گذشته است. واقعیت تلخ فعلی آن است که پدر (تو بگو گذشته و حال) باری است بر دوش خانواده.
سیمین نماینده نسلی است که از توهمات و خیالبافی های بی مورد دست شسته و تنها واقعیت های حال را در نظر میگیرد. هم اکنون هیچ امیدی به بهبودی پدر شوهرش نیست. به نظر سیمین، نادر فقط وقت تلف میکند و هزینه های زیادی را بر دوش خانواده میگذارد. پدر هر روز وضعیتش وخیم تر می شودو نمی توان سرنوشت فرزند و مهمتر از آن بقیه عمر را فدای احساسات کرد. سیمین تنها در پی نجات خود نیست. در پایان فیلم روشن می شود که تقاضای طلاق کاملاً صوری و برای راضی کردن نادر به ترک پدر (تو بگو توهمات و خیالبافی ها) و مهاجرت به سرزمینی دیگر به امید یافتن زندگی بهتر برای خود و مهمتر از همه آینده ای روشن برای فرزندشان است.
دختر خانواده به دنبال آشتی دو دیدگاه متضاد پدر و مادر است که ظاهراً ناهم آ هستند. دختر (نسل جدید) باید تصمیمی تاریخی بگیرد که تا پایان فیلم هیچ نشانه ای از آن نیست.
نادر پدر خانواده وابستگی شدید به خاک (یعنی پدرش) دارد. تلاش زیادی در پرورش دخترش مطابق سنت های رایج و موجود میکند. در هر فرصت کوتاهی نادر با دخترش ادبیات فارسی و ریاضی می خوانند و تمرین میکنند. گوئی نادر اصرار دارد دخترش برای آینده بهتری در همین سرزمین پدری آماده شود. نادرهمیشه به بهبود اوضاع پدر امیدوار است. داستان از وقتی وارد نقطه عطفش می شود که نادر پی اصلاح امور و استخدام پرستاری برای پدرش است تا در غیاب سیمین و وقتی نادر در منزل نیست مواظب پدر باشد. پرستار در اینجا نماینده اصلاح طلبی و همه کسانی است که معتقدند با رعایت برخی نکات بهداشتی و مراقبت در تغذیه و دارو ودکتر می توان به بهبودی مریض امید بست. نکته جالب در زرنگی فرهادی آن است که قشر اصلاح طلب(پرستار) را هم مسئله دار نشان میدهد. خود پرستار به دلیل اینکه حامله است بیشتر از پدر نادر نیاز به مراقبت های پزشکی دارد! (نکته مهم تر اینکه پرستار حاملگی خود را از نادر پنهان کرده است!) این نکته ظریفی است که تنها برخی هنرمندان که از رندی حافظ سهمی به ارث برده اند می توانند تصویر کنند. مشکلات پرستار (اصلاح طلب) یک دو تا نیست و شوهرش به هزار و یک هنر مجهز است. نادر خیلی سریع متوجه می شود که استخدام پرستار (اهمیت دادن به اصلاح طلبی) از اولش هم اشتباه بوده است. مشکلاتی که پرستار ایجاد می کند چنان بزرگ است که نادر اصلاً فراموش میکند پدر مریضی دارد که استخدام پرستار برای رفاه وی بوده است. خود پرستار و شوهرش مشکلات آشکار و نهان زیادی دارند و بهتر است به حل آنها فکر کنند تا اینکه در پی مواظبت و مراقبت از دیگری باشند.
موفقیت بزرگ فرهادی آن است که مشکلی را که میلیونها نفر در سراسر جهان با آن روبرو هستند روی میز میگذارد و همه را وا میدارد تا با صراحت در باره اش بحث کنند. فرهادی این شانس را دارد که از طریق سینما مشکلات وضیعت موجود را با ما در میان نهد. فرهادی با زرنگی خاص و استفاده از واژه کلیدی جدائی که به حق در انگلیسی به درستی Separation ترجمه شده ما را وامیدارد که حد اقل به جدائی و تفکیک مسائل از هم فکر کنیم. با وجود آنکه همه مشکلات به نوعی به هم مربوطند، ما نمی توانیم همه آنها را یک باره حل کنیم. باید به اولویت بندی خاص خود برسیم. نادر هیچگاه در طول فیلم و در میان همه بحث هایش با سیمین از تصمیم خود برای دوران بعد از فوت پدر سخنی نمی گوید. آیا اگر پدرش فوت کند دیگر هیچ علقه ای به کشور نخواهد داشت و با خیالی جمع به سیمین خواهد پیوست. فرهادی با رندی مشکلات نادر را کش دار معرفی میکند که حتی با مرگ پدر هم پایان نخواهد یافت. به نظر میرسد که وضعیت سیمین در این میان از همه بهتر است. همه شواهد نشان دهنده آن است که وی در تصمیم گیری تاریخی اش برای کوچ راسخ است. منتها مایل است که شوهر و دخترش را همراه داشته باشد. وقتی نادر در پرداخت پول به شوهر پرستار برای گرفتن رضایت دچار مشکل می شود این سیمین است که به کمکش می شتابد تا دیگر موردی برای نگرانی نباشد. موضوع استخدام پرستار وقت زیادی از کل طول فیلم را به خود اختصاص میدهد تا برای بیننده این تصور پیش آید که هدف فرهادی اثبات این نکته است که استخدام پرستار امری است کاملاً اشتباه. به این ترتیب فاتحه همه اصلاح طلبان را یک باره می خواند و نسخ همه را یک جا می پیچد.
فرهادی موفقیت مهم دیگری هم در این فیلم داشته و آن نشان دادن نوعی سردرگمی و مشکلات ارتباطی بین مردمی است که همه با هم حرف میزنند و کسی حاضر نیست به صحبتهای دیگری گوش کند. دادرسی های پایان ناپذیر و بدون نتیجه و قضاتی که در پایان هر جلسه دنبال شواهدی میگردند که هیچگاه پیدا نخواهند شد. انگار نوعی گفتار درمانی در جریان است. همه مردمی که در فیلم جدائی نشان داده میشوند مشغول حرافی هستند. فکر میکنند با حرف زدن شفا پیدا کرده و مشکلات و بیماری هایشان بهبود خواهند یافت. این موضوع در بین همه اقشار و طبقات جامعه بر قرار است. وقتی شهاب حسینی (شوهر پرستار) به مدرسه ای که معلم سرخانه دختر نادر در آنجا تدریس میکند میرود و با وی روبرو میشود، ناگهان خانم معلم از قالب فرهنگی خارج شده و درست مثل شهاب حسینی با وی برخورد میکند هر دو داد و فریاد میکنند و اصلاً به حرف های طرف مقابل خود توجهی ندارند.
فیلم پر است از سکانس ها و لحضه ها ناب که بیشتر سعی در توضیح و نه توجیه وضعیت موجود دارد. وقتی پدر نادر خودش به تنهائی و بدون اطلاع پرستار با زیر شلواری وارد خیابان و ازدحام آن میشود، بیشتر وضعیت موجود ما ایرانیها را در این دنیای آشفته نشان میدهد. انگار همه ما در آن لحظات پدر نادر هستیم. گم شده در هیاهوی جهان فعلی، سرگردان، بدون هیچ مقصدی. در حالی که آلزایمر داریم دنبال خرید روزنامه ای هستیم که توان خواندنش را نداریم و حتی اگر بخوانیمش، معنای مطالب چاپ شده را نخواهیم فهمید.
در اهدای جوایز نوبل ، بنیاد نوبل همراه با اعلام خبر، دلائل و توجیهات خود را به شکلی موجز ارائه میدهد. این توجیهات در همه رشته ها از ادبیات تا پزشکی و اقتصاد و زیست شناسی و... رعایت می شود. ایکاش آکادمی سینمائی هم دلایل اهداء جوایز به فیلم ها را هر چند کوتاه کتباً ذکر میکرد. در مورد فیلم جدائی شاید مهمترین دلیل توجیه اهداء جایزه ارزشمند اسکار به آن طرح و موشکافی مشکلی جهانی باشد بدون آنکه کارگردان به سبک معلمان اخلاق و اصحاب نصیحت راه حلی آموزشی ارائه دهد و توصیه هایی بنماید. فرهادی همه تصمیم گیری ها را به عهده نادر و سیمین و دخترشان گذاشته. این آنها هستند که باید برای سرنوشت خود تصمیم بگیرند. فرهادی فیلم خود را با واقعیت تلخی به انجام میرساند. عوامل و بازی کنان فیلم اصلاً قدرت تفاهم و اجماع برای مصالحه و نتیجه گیری را ندارند. اصغر فرهادی نشان میدهد که اذهان مردم ما به نرم افزارهای تحلیل و حل مشکلات مجهز نیستند. شاید این فیلم بزرگترین انتقاد از خود در سطح ملی باشد. نکته امیدوار کننده این فیلم آن است که با استقبال زیاد ایرانیها روبرو شده است. شاید داریم یاد میگیریم که چگونه مقابل آئینه بنشینیم و به چهره نا خوشایند خود خیره شویم. دستاورد بزرگی است.
Recently by cyrous moradi | Comments | Date |
---|---|---|
به صندوق رای ایمان آوریم | 3 | Nov 04, 2012 |
چه باید کرد؟ | 9 | Oct 02, 2012 |
سازش تاریخی | 2 | Sep 03, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
پس چی شد این لوله کشی رحمت آباد؟
cyrous moradiSun Apr 01, 2012 11:58 AM PDT
تا اینجا حدود 1800 نفر این مقاله را خوانده اند. از همگی متشکر و سپاسگذارم. دریغ از یک کامنت و اظهار نظر. خیلی دلم میخواست انتقاداتی چالشی بر این نوشته وارد می شد که متاسفانه هیچ کدام از خوانندگان این کار را نکردند. مجبورم خودم جور آنها را بکشم.
اگر دقیق بشوید عدد 850 نانو ثانیه دقیق نیست و باید بشود 85 نانو ثانیه. بقیه سوتی ها را شما بگوئید.
بازهم ممنون.