مسجد محله


Share/Save/Bookmark

مسجد محله
by Majid Naficy
21-Sep-2010
 

در محله ی ما مسجدکی بود
که گنبد داشت اما مناره نداشت
و من در کودکی می پنداشتم
در آنجا بود که علی ضربت خورد.

بانگ گوی نماز
فراش خنده رو و خپلی بود
با ریش و مو و دست و پای حنا بسته
که شَست بزرگ پای راستش
همیشه از کفش پاره اش بیرون زده بود.

من هر بامداد بیدار می شدم
با انکرالاصوات او از بام مسجد
و به پسرانی می اندیشیدم
که از سرما می لرزیدند
و با چشم های قی کرده
و کاسه های مسی
از برابر مسجد خالی می گذشتند
تا از کله پزی سر کوچه
مغز و زبان و گوش و بناگوش بگیرند.

انقلاب به مسجد
دو مناره ی بلند داد
با بلندگوهایی در گلدسته ها
که شبانه روز کار می کردند.
مسجد پر شد از ریش داران تفنگ به دوش
و چادربه سرهایی که در صف می ایستادند
تا کارت جیره ی ماهانه ی خود را
پایین منبر یا کنار محراب
از پیشنماز دولتی بگیرند.
اما از اذان گوی خنده رو خبری نبود
و جایش را پسر کله پز محله گرفته بود
که در یکی از مناره های مسجد می نشست
و محله را زیر نظر می گرفت.

من از آن پس با شنیدن اذان
گوش های خود را می گرفتم
و دیگر از برابر مسجد رد نمی شدم
مبادا که جوانان ریشو
بر سرم بریزند
و مرا در شبستان مسجد
به قناره کِشند
و دست های آلوده شان را
در آبدستخانه بشویند
بی آنکه از خود بپرسند:
آیا رواست که خون "کافر حربی" را
بر صحن مسجد محله فرو ریخت؟


16 سپتامبر 2010
مجید نفیسی

English translation


Share/Save/Bookmark

Recently by Majid NaficyCommentsDate
دلیل آفتاب
3
Dec 02, 2012
Fire
2
Nov 18, 2012
Sattar Beheshti: "More Honor in Death"
4
Nov 13, 2012
more from Majid Naficy