قضیهَ جواهرات معبد پارتنون

اگر فردا یکوقت اسپارت ها ی بی پدر و مادر دوباره به سرشان زد که به ما دست اندازی کنند، بدون سرمایه چطوری از خودمان دفاع کنیم؟


Share/Save/Bookmark

قضیهَ جواهرات معبد پارتنون
by divaneh
24-Nov-2009
 

نیکیاس متوجه شده بود که هر روز از جواهرات آویخته و جا سازی شده مجسمهً آتنا در معبد پارتنون کم میشود و به شم خودش که گویا کمی هم حالت پلیسی داشت دریافته بود که باید یک ککی توی تنبان پریکلس باشد.

اما آدمی ضعیف مثل او کجا و فرمانروائی سخنور مثل پریکلس کجا. این بود که به کله اش زد این مسئله را با بقیه هم در میان بگذارد و یا لااقل به طور غیر مستقیم نظرها را متوجه پریکلس کند. حسابهایش را کرد و یک روز وارد یکی از آکادمیهای بیشمار آتن شد و به گروهی که داشتند بحث داغی را دنبال می کردند پیوست.

- اما تو اشتباه می کنی اندونیس, مادةالمواد آب است. نگاه کن و آب را در همه جا بیاب.

- تو در اشتباهی تیوفانس. آب صورتی از هوا است ِ چون مادةالمواد هوا است. چشم خرد را بگشای و آب را و همه چیز را صورتی از هوا ببین.

- نگاه کن اندونیس ، نگاه کن. ابرها را نگاه کن که هوا هستند و ببین چگونه به جوهر خویش که آب است باز می گردند و قطره قطره بر زمین می ریزند. آنگاه از مادةالمواد آب گیاهان و درختان می رویند.

- تیوفانس آب زندگی بخش است اما چیزی نیست مگر صورتی از هوا. کاسه ای از آب را در آفتاب بگذار و بنگر چگونه به مادةالمواد خویش که هواست باز می گردد.

نیکیاس درمانده بود که حالا بحث را از کجا شروع کند.کمی که فکر کرد راهی یافت و گفت: دوستان من از این مقولات به خوبی سر در نمی اورم اما شما می اندیشید که مادةالمواد مجسمه آتنا چیست؟

- آب است.

- هوا است.

- خوب چگونه است که هر روز از جواهرات مجسمه آتنا کم می شود؟

و با گفتن این حرف نگاه معنی دارش را روی همه چرخاند.

- شاید به ذات خویش که هواست بازگشته و به آسمان رفته.

- شاید به صورت جوهر خویش که آب است در آمده و به زمین فرو رفته باشد.

- اما اندیشه من این است که شاید یکی که کلید معبد را داشته باشد از جواهرات، اه، خوب انسان جائزالخطاست.

- انسان از آب آفریده شده و زلال آب در او جاری است.

- تیوفانس با فلسفه ما انسان به وسعت آسمان است.

نیکیاس که از فراموش شدن جواهرات کمی نا امید شده بود به جا دید که کمی بیشتر از دیده هایش را با آنها در میان بگذارد تا شاید بتواند انها را متوجه تقلب پریکلس نابکار بکند.

- ممکن است که انسان هم زلال باشد و هم وسیع ولی جائزالخطا هم هست. من خودم یکی از جواهرات مجسمه آتنا را به گوشهای اسپاسیا، آن معشوقه بدنام پریکلس دیدم. یکی هم به گردنش بود. ممکن است بگوئید که خودش برداشته اما کلید از کجا آورده؟ فکر نمی کنید که پریکلس به آن دوست معمار و مجسمه سازش فیدیاس گفته باشد که از جواهرات آتنا برای اسپاسیا زینت آلات درست کند. به عقل جور در نمی اید اما پریکلس برای اسپاسیا هر کاری میکند. با آن کله گنده اش، سرش را می زنند، ته اش را می زنند، خانه اسپاسیا است.

- پریکلس آب است. اسپاسیا هم آب است. آب همیشه به آب می پیوندد.

- با فلسفه ما پریکلس هوا است. اسپاسیا نیز چیزی نیست مگر هوا. هوا همیشه در هوا است.

پق پق خندهَ چند تن از حضار که بلند شد ، اندونیس متوجه خبط گفتاری اش شد و همانجا نطقش را کور کرد
.- خودت بهتر می دانی که من هرگز نمی پذیرم که مادةالمواد هوا باشد.

- دوستان جواهرات چه شد؟

- آنها ساخته و پرداخته و صورتهای دگرگون آب هستند.

- خوب حالا این جواهرات کجا می رود؟

- باز هم خودش را تکرار می کند و می گوید جواهرات کجا رفت. چرا اصل را فراموش کرده ای و فرع را چسبیده ای؟ اصل را دریاب؟ ببین که مادةالمواد آن جواهرات چیست.

- چه آب و چه هوا، این جواهرات سرمایهَ مردم است.

- مردم خود از هوا بوجود آمده اند. روح نیز از هوا بوجود آمده است. پس ما همه هوا هستیم.

- نه اندونیس ما آب هستیم.

نیکیاس حس کرد که باید آنها را متوجه عواقب وخیم چنین دزدیهائی بنماید.

- شاید آب باشیم. شاید هم هوا باشیم. اما نباید بگذاریم سرمایه مان به تاراج برود. اگر فردا یکوقت اسپارت ها ی بی پدر و مادر دوباره به سرشان زد که به ما دست اندازی کنند، بدون سرمایه چطوری از خودمان دفاع کنیم؟ اگر یک وقت پارسی ها و یا آن متحد خائن آنها، شاه ارگوس تصمیم گرفتند که به ما حمله کنند با کدام پول حقوق سربازها را بدهیم و یا متحد جور کنیم؟ شایع شده که این خشایار عقل به کله اش نیست و ممکن است که به خاطر مبارکش برسد که دوباره بیاید اینجا که دیداری تازه کند. آن وقت ما با کدام پول کشتی بسازیم که با پارسی ها بجنگیم؟

- پارسی ها همه هوا هستند.

- آب هستند. ما همه آب هستیم.

- تیوفانس چرا درنمی یابی مادةالمواد هوا است.
- آب است.

نیکیاس که حسابی از دست آنها عصبانی شده بود کفت: اما به نظر من مادةالمواد گچ است.

- آه، این هم نظریه ای دیگر. گچ. .! گچ سفید است ، برف هم سفید است ، اما ذغال سیاه است. هوم ... این مسئله قابل تعمق است.

نیکیاس که کم کم به نوعی ناباوری می رسید گفت: حالا بر فرض که فهمیدیم مادةالمواد آب است، آن وقت چه ؟

- آن وقت می فهمیم که مادة المواد آب است و هوا نیست.

- خوب بعدش چی؟

-بعد می توانیم سوالات مهم دیگر را پاسخ بگوئیم. مثلاً این که اگر زمان رو به عقب برود آن وقت آیا گذشته وآینده جا عوض می کنند و یا گذشته همچنان گذشته خواهد بود و آینده همچنان آینده. یا مثلاً می توانیم بحث کنیم که آیا اول مرغ بوده یا تخم مرغ.

- خوب یکی اش بوده دیگر.

- آها ، اما کدام یکی؟

- خوب تخم مرغ را مرغ می گذارد، پس اول مرغ بوده.

تیوفانس از این که بالاخره توانسته بود که نیکیاس را وارد بحث کند بسیار خوشنود شد. حال می رفت تا او را به بن بست استدلال بکشاند و خود پیروز بیرون بیاید.

- پس اول مرغ بوده. آری باید مرغ باشد که تخم کند. پس مسئله حل شد. اما نه. پس آن مرغ چی؟ پس آن مرغ از کجا آمده؟

- شاید مرغ از کون فیل افتاده.

- مرغ از کون فیل افتاده.! هوم. چه نظریه عجیبی. اما فیل خرطوم دارد و مرغ خرطوم ندارد. مضافاَ مرغ بال دارد و فیل بال ندارد. چگونه چیزی می تواند از چیز دیگری حادث شود و صفات دگرگون داشته باشد.

اندونیس که تا حال خاموش مانده بود، با دلایل مستدل خویش وارد بحث داغ تازه شد.

- اما مرغ از تخم مرغ حادث می شود و مرغ پر دارد و قد قد می کند ولی تخم مرغ نه پر دارد و نه قد قد می کند. مضافاَ مرغ پا دارد و راه می رود اما تخم مرغ پا ندارد و فقط قل می خورد. پس حدوث دلیل بر انتقال صفات نیست و می شود که چیزی از چیز دیگر حادث شود و صفات مختلف داشته باشد.

یکی از حاضرین که از این بحث جدید به هیجان آمده بود گفت: آری مثل من که از مادرم به دنیا آمده ام.

- مادر تو آب است.

- مادر تو هوا است.

و گروه متفکرین بحث ساز دوباره بحث خود را از سر گرفتند. گوئی نیکیاس اصلاَ چیز مهمی نگفته است. نیکیاس هم که حوصله اش از این بحث مسخره سر رفته بود از در آکادمی خارج شد و گفت: عاقل پریکلس را می گویند.


Share/Save/Bookmark

Recently by divanehCommentsDate
زنده باد عربهای ایران
42
Oct 18, 2012
Iran’s new search engine Askali
10
Oct 13, 2012
ما را چه به ورزش و المپیک
24
Jul 28, 2012
more from divaneh