وصل

وصل
by nilofar-shidmehr
15-May-2009
 

مادرم که در همه این سالها ی

کورمالی من اینجا بوده است

نمی داند

قبرها کجایند

دراین بهشت زهرای بزرگ /

دست بر شانه ام، چشمهایش را می بندد

و می گذارد پاهای من

او را ببرند

پاهایی که هنوز /

از پس این همه گامهای نابینا

به قدمهای خویشانش

متصلند /

مادر بزرگهایم / پدر بزرگهایم / عمه ام / عمویم / پدرم

نمرده اند /

در خانه اند /

خانه ای که درش

درون من است /

خانه ای که درش به روی من /

تا در تبعید زندگیم /

بسته است.

From my first Farsi book of poetry "2 Nilofar" published by Forough Publishers in Germany. Those interested in purchasing a copy contact me at nilofar_shidmehr@yahoo.ca


Share/Save/Bookmark

more from nilofar-shidmehr
 
Azarin Sadegh

Breathtaking...

by Azarin Sadegh on

My dear Nilofar,

You’ve written so genuinely and with such boldness, the story of a few generations, and the depth of their pain, and the strength of their love, and the despair of their longings, and even their hopes…

Amazing!

Love, Azarin

PS: I will definitely want to buy my copy!