چشم اسفندیار!

دلخوش ماندن به "نافرمانی مدنی" در مقابل "دولت غیر مشروع" چه معنای دارد؟


Share/Save/Bookmark

چشم اسفندیار!
by Ali Ohadi
03-Jul-2009
 

تا اینجا که من نشسته ام، هیچ اتفاق غیر قابل پیش بینی رخ نداده است. سوسمارها به اعتبار "رهبری"، همان کردند و همان را گفتند که انتظارش می رفت. با موضع گیری های آقای خامنه ای در همان ساعات اول، اگر آن تبریک و آن گفتار پس گرفته می شد، و یا شورای نگهبان با این همه تاخیر که برای مقدمه چینی و به قول حضرات، "مهندسی تقلب" بزرگ، به عنوان امتیاز به معترضین ارائه کرد، چیزی جز این می گفت، که گفت؛ باعث شگفتی بود، به ویژه با آن جملات مضحک حضرت رهبری که "جمهوری اسلامی در آراء مردم تقلب نمی کند"!(آخر سی سال است رژیم، صادقانه و "بی تقلب" آراء مردم را به نفع خود مصادره می کند!) یا "جمهوری اسلامی زیر بار زور نمی رود"! این دیگر عین حقیقت است! رژیمی که همه ی رفتار و گفتارش، در داخل و خارج بر مبنای گردن کلفتی و زور است، باید هم خواست طبیعی و مسالمت آمیز مردم را با چوب و چماق پاسخ بدهد و آن را "زور" بنامد و ادعا کند؛ زیر بار "زور" نمی رود!

از آنجا که دیگر به روشنی معلوم است که در پهنای قدرت رژیم مسلمان نماها، هیچ مرز مشخصی میان "اصولگرا" و "اصلاح طلب" وجود ندارد، و این مرزها بنابر میل و مصلحت هر طرف، هرجا و هر زمان جابجا می شود، طوری که حتی هاشمی رفسنجانی هم گاه جزو "اصلاح طلب"ان رقم می خورد، بنابراین آنچه می گذرد تنها ناشی از اختلاف دو گروه بر سر حاکمیت است. دو گروهی که در نهایت خودی هستند. اما چون این دو گروه، بر صحنه ی نمایش برای "مردم"، باید دو گفتار و دو عقیده ی مختلف داشته باشند تا این "رو در رویی" بصورت ظاهر معنا و مفهومی پیدا کند و برای "مشتریان" جلوه و جاذبه ای داشته باشد. به عبارت دیگر، گروهی که خود را "اصلاح طلب" می نمایاند، مخالفتش با آن گروه که خود را "اصولگرا" می نامد، در یک سری مسایل روبنایی خلاصه می شود. به همین دلیل هم آنجا که مسایل زیربنایی حاکمیت رژیم زیر سوال می رود، نظیر خواسته های مردم در جنبش اخیر، گروه به اصطلاح "اصلاح طلب" هم حرفی برای گفتن ندارد. مرز اختلاف همین جاست. چرا که اگر گروه موسوم به "اصلاح طلب" منکر اصول اساسی و زیر بنایی حاکمیت بشود، در واقع منکر وجود خود شده است و حضور خود را در صحنه زیر سوال برده است. همین سبب می شود تا بازی گروه موسوم به "اصولگرا" همه جا حول و حوش همین مسایل اساسی متمرکز شده، جایی که به خوبی می تواند گروه مقابل را برای هرگونه نمایشی ورای نقشی که به او داده شده، فلج کند.

ضعف گروه موسوم به "اصلاح طلب"، در واقع "چشم اسفندیار" طرفداران اصلاحات همین جاست که به محض آن که از سوی گروه مقابل به جرم خیانت، جاسوسی، براندازی، زیر سوال بردن "نظام" و غیره و غیره متهم می شود، می پذیرد تا کتک بخورد، متهم شود، دستگیر شود، به زندان برود و.. بر صحنه نمایش برای گناهان نکرده از خود دفاع کند؛ "شهیدنمایی"، این تنها ابزار "اصلاح طلب"ان است تا هم چنان بتواند در این بازی "نقشی" داشته باشد و اکثریت مردمی را که خواسته هایی بسی فراتر از مرزها و توانایی های این رژیم دارند را، به خود جلب کند. تماشاگرانی به نام مردم که ناظر نمایشی هستند که تنها دو نقش دارد، لاجرم برای نقش مقابل قدرت تنها به عنوان یک "تخته پرش" هورا می کشند و در پایان هر "قطعه" از این نمایش، وقتی مایوس و خسته از مبارزه به خانه های خود می روند، نعش شهیدی به نام "اصلاحات" را بر شانه های افتاده شان حمل می کنند.

برای مردم به تنگ آمده، کافی ست صادق خلخالی آدمی هم چند کلمه علیه رژیم بگوید تا همه ی گناهان کبیره اش را ببخشند تا مگر از این "آل"ی که به نام "جمهوری اسلامی" بر سینه شان افتاده، رها شوند! هیچ معترضی اما بر این صحنه نباید وارد مقولات بنیادی رژیم بشود. این "چشم اسفندیار" اصلاح طلبان است! اسفندیار "نوآور" است و نماینده ی "دین بهی". تا اینجا رو در رویی اش در مقابل رستم "سنت" توجیه پذیر است. اما اسفندیار نیز از سوی گشتاسب می آید که دروغگوست و به عنوان نماد "پادشاهی" و پدر(سنت)، پشت اسفندیار است. در سرتاسر این مقابله، اسفندیار پیوسته به "فرمان شاه" و "فرمان پدر" تکیه و تاکید دارد. او در مقابل مادر (دعوت به مدارا)، در مقابل تقدیر (کشتن شتر پیش آهنگ که بر سر راه، بر خاک می نشیند تا مانع رفتن او به زابل شود)، و در مقابل پشوتن (دعوت به مقابله با گشتاسب) می ایستد، از همه ی این حجت ها عبور می کند، و باورمند به اصول بنیادی سنت "پدرشاهی"، که سرپیجی از آن، "کفر" قلمداد می شود؛ "دو گیتی به رستم نخواهم فروخت"! خود را به زابل می کشاند. اسفندیار دانسته همه ی موانع را از سر راه بر می دارد تا تن به تیر و چنگال نابسته ی رستم بدهد و خود را "شهید" کند! مقابله ی اسفندیار با رستم، رو در رویی "نو" در برابر "کهنه" نیست، که در اساس، مقابله ی بخشی از سنت کهنه، در مقابل بخش دیگر است. اگر رستم هم به دست اسفندیار به هلاکت برسد، تغییری در "نظام" رخ نمی دهد. گشتاسب همچنان پادشاه است، و پادشاه می ماند! این سرنوشت همه ی "اصلاح طلبان" تاریخ معاصر ما، از امیرکبیر تا امروز بوده است. کسانی که خواسته اند با حفظ این "نظام"، تنها چیزهایی را "اصلاح" کنند؛ غازه بر صورت عجوزه! بازنده ی نهایی این تاریخ اما، همه جا آنهایی بوده اند که فریب این ظاهر متفاوت را خورده اند و در طول این نبرد، در کنار رستم یا اسفندیار، و علیه آن دیگری موضع گرفته اند!

روی دیگر این سکه البته آن است که بگوییم، میان خواسته های مردم از دوره ی امیرکبیر تا امروز، تفاوتی آشکار وجود دارد. این عین حقیقت است. سقف خواسته های مردم پیوسته بالا و بالاتر رفته است. میان "اصلاح طلبی" امیر کبیر تا اصلاح طلبان امروزی هم تفاوت از زمین تا آسمان است. از این زاویه می توان هم چنان امیدوار ماند که تورم خواسته های مردم بالاخره روزی سقف توانایی محدود "اصلاح طلبان" را بشکافد و راه به جایی ببرد. زندگی بی امید، جهنمی بیش نیست.

باری، پس از اعلام نظر نهایی شورای نگهبان و تایید انتخابات، نه در بیانیه ی حزب مشارکت، نه در اعلامیه ی مجاهدین انقلاب اسلامی، نه در نامه ی آقای منتظری یا اظهارات آقای طاهری اصفهانی، و نه در بیانیه ی آقای کروبی و حزب اعتماد ملی، و نه در بیانیه ی نهم آقای موسوی، و نه حتی در اظهارات بظاهر تند آقای خاتمی در دیدار دیروز(چهارشنبه) با خانواده های دستگیرشدگان تظاهرات اخیر، با همه ی تندی و تیزی هایی که در نظر اول بچشم می خورد، هیچ چیز غیر قابل پیش بینی وجود نداشت، و ندارد. گفتن این که دولت برآمده از این انتخابات جعلی، دولتی نامشروع است، بیان واضحات است. پذیرش این نتیجه و دلخوش ماندن به "نافرمانی مدنی" در مقابل "دولت غیر مشروع" چه معنای دارد؟ یعنی از این پس این گروه ها در روزنامه ها و رسانه های نداشته شان، و در فضایی تنگ تر از آنچه بود و هست، به افشاگری در مورد دولت نامشروع خواهند پرداخت؟ یا به وسیله ی نمایندگان نداشته شان در تمام ارگان های رژیم، دست به افشاگری می زنند؟ یا آبروی بکل بر باد رفته ی رژیم را توسط نامه های فردی بی خاصیت به شخصیت های جهانی و مجامع بین المللی، خواهند برد؟ یا چه؟

با توجه به دستگیری های اخیر، کاملن قابل پیش بینی ست که در طول یکی دو ماه آینده باقی مانده ی کسانی که چند کلمه ای ضد گروه فعلن بر سر کار، گفته اند، دستگیر و پس از مدتی با سپردن تعهد آزاد می شوند و از آن پس از این هم که بودند، بی خاصیت تر به زندگی ادامه می دهند. مگر آن که بپذیریم که "نافرمانی مدنی" گروهی که دیگر هیچ ابزاری در دست ندارد، در حد این باشد که بجای راندن در سواره رو، در پیاده رو برانند، یا به چراغ قرمز اعتنا نکنند، یا مثلن در خیابان سوت بزنند و... کارهایی که سی سال است هر فرد معترض پابرهنه ی بی ادعایی در آن رژیم انجام داده، بی آن که خود را "اصلاح طلب" یا قهرمان یا "شهید" بداند و معتقد باشد که "نافرمانی مدنی" انجام داده است.

Ali-ohadi.com


Share/Save/Bookmark

Recently by Ali OhadiCommentsDate
بینی مش کاظم
-
Nov 07, 2012
"آرزو"ی گمگشته
-
Jul 29, 2012
سالگرد مشروطیت
2
Jul 22, 2012
more from Ali Ohadi
 
default

بانک ها را بیاندازید

sina be (not verified)


آزادی بی بها نیست. در واقع باید بهای آن را پرداخت و نقد هم پرداخت. برای آزادی تنها نباید به حیابانها رفت و مقابل گلوله بسیجی های جنایتکار ایستاد. راههای بسیار موثر تری هم وجود دارند که میتوان با پرداخت هزینه کمتر مردم را به سرمنزل مقصود برساند.
خوشبختانه یا متاسفانه بزانو در آوردن کشورهایی با اقتصاد کوچک بیار ساده تر از کشور های پیشرفته است چرا که می توان براحتی چشم اسفندیار این رژیم هارا هدف قرار داد. یعنی همان اقتصاد. اگر اقتصاد کشور های دیکتاتور را هدف قرار دهید در واقع به قلب آنها شلیک کرده اید. همانگونه که عمالشان قلب ندا و دهها جوان رشید و زیبای ایرانی را به تیر خشم خود دریدند.

قدرت اصلی کجاست؟

شوربختانه مردم از قدرت واقعی خود آگاهی ندارند و گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است را از گمشدگان لب دریا می جویند. قدرت واقعی برای مبارزه با هر رژیمی در جهان دست مردمی است که پول رایج آن کشور را در اختیار دارند. این موضوع برای کشور ما بدلیل سوء مدیریت و عدم آگاهی مسئولین از اقتصاد وجهه بارز تری پیدا میکند چرا که بدلیل فساد و ناتوانی در امور اقتصادی کشور راههای گریز اقتصادی چندانی برای حاکمیت باقی نمی گذارد. آنچه در این گزارش کوتاه می خوانید نتیجه بررسی های اقتصادی یک متخصص حقیر داخل کشور است که با زبان ساده برای استفاده همگان بازگو می گردد. امید است قبول افتاده و موثر واقع شود. از همه دوستانی که این نوشته را مفید می یابند پیشاپیش تقاضا می شود این متن را برای هر کجا که می توانند بفرستند. با ایمیل و وبلاگ و فیس بوک و ... . تنها رمز موفقیت این پروژه در اطلاع رسانی آن است.

ستون فقرات اقتصاد جمهوری اسلامی

اگر شما هم مانند من اخبار و نظرها این چند روزه را دنبال کرده اید حتما به این نظر برخورد کرده اید که برخی از مردم خواستار آن شده اند که برای مبارزه با دولت باید سپرده هایمان را از بانک ها خارج نمائیم. شاید پس از شنیدن یا خواندن این نظر با بی تفاوتی از کنار آن گذشته باشید و شاید هم اصلا اهمیت آن را درک ننمائید. عده ای هم اگر چه معنای واقعی آن را درک می کنند ولی نمی دانند از کجا باید شروع کنند و چگونه اقدام کنند.
بعنوان یک کارشناس مالی و اقتصادی داخل ایران به شما می گویم هیچ راهی برای تحت فشار قرار دادن دولت و نشان دادن قدرت واقعی مردم کارساز تر از بیرون کشیدن سپرده ها از بانک های دولتی نیست.

مي دانيم كه نقدينگي كشور شامل دو ركن اساسي است .1- پول (شامل اسكناس و مسكوك دست اشخاص و سپرده هاي ديداري) 2- شبه پول (شامل انواع سپردهاي مدت دار) در حال حاضر سهم بسيار ناچيزي از نقدينگي كشور بصورت اسكناس و مسكوك در دست اشخاص است (حدود 5 درصد). از اين بين حدود 28 درصد نيز بصورت سپردهاي ديداري و مابقي به صورت سپردهاي مدت دار (كوتاه مدت و بلند مدت) وجود دارد. حدود 40 درصد از سپردهاي مدت سيستم بانكي بصورت قرض الحسنه و كوتاه مدت نگهداري مي شود . بعارت ديگر در كنار اسكناس (5 درصد) دولت حدود 68 درصد پول اعتباري كم هزينه ايجاد كردهاست.

یک حساب سرانگشتی آسیب پذیری اقتصادی دولت را نشان می دهد.
1- تمامی بانک های دولتی در سال مالی منتهی به پایان اسفند 1387 دارای تراز منفی بودند. این به آن معناست که این بانکها برای ادامه حیات خود مجبور بودند تا از بانک مرکزی وام با بهره 34 درصد بگیرند و مبالغ نجومی بابت سوء مدیریت هایشان خسارت بپردازند.

2- میزان دهی های معوق بانک های ملی ، ملت، صادرات، تجارت و سپه از 34 تا 43 درصد متغیر است. اگر به علم اقتصاد آگاهی داشته باشید می دانید که 33 درصد بدهی معوق در واقع باید نقطه تعطیلی بانک ها باشند ولی در ایران بدلیل حمایت های دولتی این بانک ها هنوز به حیات شان ادامه می دهند.

3- حساب های قرض الحسنه و جاری از جمله ناجیان بانک های ایرانی بشمار میروند. شاید ندانید که ته مانده پول های مانده در حساب های جاری که در اکثر موارد بالغ بر مبالغی ناچیز از چند هزار تا چند ده هزار تومان می باشد به مبلغ قابل توجهی برای نجارت بانک ها تبدیل شده اند. این مبالغ ناچیز معمولا آنقدر کوچکند که که افراد آنها را از حساب بیرون نمی اورند و معمولا صبر میکنند تا در هنگام چک بعدی از آنها استفاده نمایند. ولی این قطره ها روی هم جمع شده و منبع قبل توجه و عظیمی را برای بانک ها بوجود می آورند. مثلا در سال مالی گذشته میزان باقی مانده حساب جاری برای بانک ملی بطور متوسط ماهیانه 67 هزار میلیارد ریال بوده است. این مبلغ برای بانک تجارت 54 هزار و برای بانک سپه 34 هزار میلیارد ریال بوده است. درصورتی که افراد با دقت و پشتکار تا ریال آخر مانده حساب جاری خود را از سیستم بانکی دولتی خارج نمایند بانکها را از منابع بسیار قابل توجهی محروم مینمایند و ضربه بزرگی بر پیرکره آنها وارد می نمایند.

بانکها موظفند 17 درصد منابع خود را بابت سپرده قانونی نزد بانک مرکزی نگهداری نمایند. همین امر سبب شده است که این موسسات مالی از بخش بزرگی از منابع خود و سپرده های مردم محروم باشند.

5- بانک ها تنها قادر به باز پرداخت تنها 5 درصد از سپرده های مردم هستند. بدلیل محاسبات پیچیده که هر کارشناس بانکی می تواند صحت آن را تایید نماید عدد قابل بازپرداخت برای سپرده های مردم در ایران نمیتواند بیش از 5 درصد باشد. یعنی اگر تنها 5 درصد از مردم با مراجعه به بانک ها سپرده های ارزان قیمت خود مانند قرض الحسنه ، جاری و کوتاه مدت را خارج نمایند بانک ها یکی پش از دیگری می افتند. افتادن اولین بانک یعنی ایجاد پانیک اقتصادی در جامعه که همانند دومیون باعث افتادن بانک دوم و سوم و چهارم می شود.

6- اگر بانکی بیافتد به چه معناست؟
الف) دروهله اول این بانک ها منابع اصلی بازار پول برای موسسات دولتی و وزارت خانه ها هستند. درواقع همین امر موجب می شود یعنی دولت توانایی ایجاد نقدینگی لازم و گردش پول مورد نیاز خود را از دست میدهد. دیگر نمی توان روستائیان را با پرداخت 200 هزار تومان های کزایی به تهران آورد و یک باتوم بدستشان دارد تا به جان مردم بیافتند.
ب) در وهله دوم بخش عظیمی از ضمانت نامه های داخلی و ارزی و گمرکی صادر شده توسط این بانک ها یک شبه بی اعتبار می شوند و کنترل اوضاع اقتصادی از دست دولت خارج می گردد. به همه این ها باید ال سی های داخلی و خارجی را نیز اضافه نمائیم که باعث بی اعتباری بانکها و دولت ایران نزد موسسات مالی جهان می گردد.

7- راهکار دولت برای این مقابله با این مشکل بسیار محدود است و حاکمیت گزینه های محدودی برای مقابله با آن در اختیار دارد. مثلا میتواند برای پروژه هایش اوراق قرضه با بهره های بالا منتشر نماید که خود موجب ایجاد هزینه بیشتر برای دولت میگرددو صرفه اقتصادی ندارد. راه دیگر سرازیر کردن درآمد های ناشی از دلار های نفتی به بازار است. این امر نیز به منزله خودکشی اقتصادی است. یعنی رشد چندین برابر تورم و هرج و مرج اقتصادی و اجتماعی.

چه باید کرد؟
1- تمامی موجودی حساب های قرض الحسنه ، جاری و کوتاه مدت خود را از بانک های دولتی خارج نمائید.
2- اگر خروج این سپرده ها برای شما امکان پذیر نیست دستکم مبالغ موجود در حساب های خود به حساب های بلند مدت هزینه دار تبدیل نمایید.
3- قرعه کشی های قرض الحسنه بانک ها را تحریم نمایید و بانک ها را از منابع مالی نجومی محروم کنید.
4- از خرید اوراق بهادار و گواهی سپرده این بانک ها خودداری نمایید.

چه زمانی پس از خروج سپرده ها بانک ها سقوط می کنند؟

اینکه به شما می گویم زمانی خیلی محرمانه بود ولی اکنون دیگر بر کسی پوشیده نیست. پس از مراجعه 15 درصد از سپرده گذاران به بانک ها ( 15 درصد رقمی نه عددی) بانک ها در مدت 12 تا 20 روز یکی پس از دیگری ساقط می شوند. اگر دقت کرده باشید در ابتدا برایتان گفتم بانک ها تنها توانایی پرداخت 5 درصد سپرده های مردم را دارند. عدد 15 درصد یک عدد کاملا محاسبه شده است و در آن اقدامات دولت برای آزاد کردن بخش از سپرده های قانونی بمنظور جلوگیری سقوط بانک ها در نظر گرفته شده است.

پس به بانک های دولتی مراجعه نموده سپرده هایتان را طلب کنید و منتظر سقوط ستون فقرات دولت کودتا باشید. این ایده را در همه جا منتشر کنید.