بن‌بست خامنه‌ای

خواست اصلی مردم در نفی ولایت فقیه خلاصه شده و تردیدی در این مورد باقی نمانده است


Share/Save/Bookmark

بن‌بست خامنه‌ای
by Hossein Bagher Zadeh
31-Dec-2009
 

تظاهرات میلیونی مردم در روز عاشورا در تهران و شهرهای دیگر کشور، و سرکوب خونین آن به وسیله عوامل دولتی، نقطه عطفی در تحولات جاری ایران بشمار خواهد رفت. برای بسیاری از مردم، وقایع این روز یادآور راه‌پیمایی بزرگی بود که در عاشورای سال ۱۳۵۷ در تهران پیش آمد. ولی آن چه که در روز یکشنبه این هفته رخ داد شباهت چندانی با آن راه‌پیمایی مشهور نداشت، و بلکه بیشتر به واقعه دیگری می‌مانست که مدتی پیش از آن در ۱۷ شهریور آن سال در میدان ژاله (بعدا، شهدا) اتفاق افتاده بود. در آن روز نیز تظاهرات مردم به صورت فجیعی به خاک و خون کشیده شد. آن واقعه، اما، نقطه عطفی در انقلاب سال ۵۷ بشمار می‌رود واقعه‌ای که حرکت اعتراضی مردم علیه رژیم شاه را به نقطه‌ی غیرقابل بازگشت رساند و بیش از هر واقعه دیگری سرنوشت انقلاب ایران را رقم زد.

در طول یک سال و چند ماه جریان انقلاب سال ۵۷ که تظاهرات اعتراضی علیه رژیم شاه صورت می‌گرفت وقایع چشمگیر متعددی رخ داده بود که هر یک در گسترش اعتراضات بعدی و افزایش خشم عمومی تأثیر می‌گذاشت. رژیم شاه در ابتدا اهمیت چندانی به این اعتراضات نمی‌داد، ولی به تدریج شاهد گسترش آن‌ها شده بود و به همان نسبت کاربرد قهر را افزایش می‌داد. افزایش این اعتراضات برای نیروهای امنیتی و سرکوب رژیم مسئله چندانی ایجاد نمی‌کرد و به خصوص دامنه اعتراضات به حدی نبود که رژیم شاه برای موجودیت خود احساس خطر کند. این وضع به تدریج تغییر کرد. از یک سو تظاهرات گسترش بیشتری می‌یافت و شعارهای مردم تندتر می‌شد و از سوی دیگر نیروهای سرکوب بر شدت خشونت خود افزودند تا آن‌جا که در ۱۷ شهریور به بزرگترین خشونت خود دست زدند و ده‌ها کشته و زخمی بر جای گذاشتند.

تا مقطع ۱۷ شهریور، هنوز برای رژیم این امکان وجود داشت که با اتخاذ سیاستی از در آشتی با مردم درآید و دست کم با دادن امتیازهایی به روحانیت از شدت مخالفت آنان با خود بکاهد. ولی رژیم مغرور شاه که هنوز از دامنه نارضایتی مردم ارزیابی درستی نداشت حاضر نبود کمترین تغییری در سیاست خود بدهد. در ۱۷ شهریور این ورق برگشت. از یک سو، تظاهرات وسعت بی‌سابقه‌ای یافته بود و مردم به قدرت خود پی برده بودند و از سوی دیگر شدت سرکوب و خشونت راه‌های آشتی مردم با حاکمیت را بسته بود. حرکت انقلابی مردم به نقطه‌ای رسیده بود که دیگر راه بازگشت نداشت. این حرکت نه قابل سرکوب بود و نه می‌شد با امتیازهای کوچک و فرعی از حدت و شدت آن کاست. مردم به جایی رسیده بودند که به چیزی کمتر از رفتن رژیم شاه رضایت نمی‌دادند.

در واقع ظاهرا درک همین واقعیت بود که باعث شد شاه پس از ۱۷ شهریور تغییر سیاست دهد و سعی کند از در آشتی با مردم درآید. تغییرات متعدد و پیاپی در دولت و تلاش برای ارتباط با بخش‌هایی از روحانیت و ارضای آنان در همین راستا صورت می‌گرفت. تقویم رسمی کشور که دو سال پیشتر به تقویم ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی تغییر کرده بود مجددا به سال‌شمار هجری باز گشت. بسیاری از مقامات حاکم از سمت‌های خود عزل شدند و برخی به زندان افتادند. و سر انجام شاه اعلام کرد که «صدای انقلاب» مردم ایران را شنیده است و آماده است که تغییراتی دموکراتیک در کشور بدهد. این همه اما تأثیری در کاهش تب انقلاب نکرد و بلکه هر عقب‌نشینی شاه با پیش‌رفت بیشتر حرکت انقلاب مواجه گردید تا در فاصله پنج ماه پس از ۱۷ شهریور به سرنگونی رژیم شاه انجامید. ۱۷ شهریور نقطه عطفی بود که راه‌های آشتی مردم با حکومت را برای همیشه بست.

امتیازاتی که پس از ۱۷ شهریور رژیم شاه به مردم و یا روحانیت می‌داد شاید اگر پیش از آن مقطع داده شده بود مؤثر می‌بود. خبط رژیم شاه همانند بسیاری از دیکتاتورهای دیگری که شاهد زوال حکومت خود بوده‌اند در این بود که بسیار دیر به فکر آشتی با مردم کشور خود افتاد. او در حدود یک سال تا ۱۷ شهریور فرصت داشت که سر چشمه نارضایتی مردم را با بیل بگیرد و نگذارد که این آب به موج روان و خروشانی منجر شود که گذشتن از آن با پیل هم میسر نباشد. او نه تنها به این کار تن نداد و بلکه با سرکوب هرچه بیشتر مردم که در ۱۷ شهریور ۵۷ به اوج رسید راه هرگونه حل مسالمت آمیز بحران را بست. پس از ۱۷ شهریور او البته می‌توانست هم‌چنان به خشونت ادامه دهد و از کشته پشته بسازد، ولی چنین سیاستی به سختی می‌توانست او را از سقوط نجات دهد و به احتمال زیاد تنها هزینه‌های آن را بالاتر می‌برد. از سوی دیگر، سیاست آشتی‌جویی شاه اگر زودتر به کار افتاده بود احیانا می‌توانست مؤثر باشد، ولی پس از ۱۷ شهریور خونین دیگر کاربردی نداشت.

آن چه که در روز یکشنبه ۶ دی (روز عاشورا) اتفاق افتاد شباهت‌های زیادی به ۱۷ شهریور سال ۵۷ داشت. در این روز، مردم ضربه دیده از خشونت‌های چند ماه گذشته با شجاعت و عزم راسخ‌تری به صورت میلیونی به خیابان‌ها ریختند تا مخالفت خود را با حاکمیت کشور فریاد بزنند. این اعتراض به صورت وحشتناکی به خاک و خون کشیده شد و ده‌ها کشته و مجروح بر جای گذاشت. مردم در این روز رادیکال‌ترین شعارها را علیه شخص علی خامنه‌ای سر دادند و تردیدی در مخالفت خود با نظام حاکم باقی نگذاشتند. اگر پریروز مردم برای تجدید انتخابات ریاست جمهوری به خیابان‌ها ریخته بودند و دیروز علیه احمدی‌نژاد و دولت او شعار می‌دادند، امروز دیگر هر دو فراموش شده بود و بلکه نظام ولایت فقیه هدف مشترک معترضان بود. گسترش اعتراضات و شعارهای معترضان تردیدی باقی نمی‌گذاشت که حرکت مردم علیه نظام حاکم به نقطه بدون بازگشت رسیده است ‌- و سرکوب خشن تظاهرات این آشتی‌ناپذیری را هرچه بیشتر تثبیت کرد.

این که حاکمیت از این نقطه به بعد چه سیاستی را در برابر این جنبش عظیم مردمی اتخاذ کند قابل پیش بینی نیست. شواهد حاکی از آن است که اعمال خشونت هنوز محور اصلی برخورد حاکمیت با مردم معترض است. موج دستگیری‌های پس از این واقعه وتهدیدهایی که از سوی ارگان‌ها و بلندگوهای مختلف حکومتی مطرح شده حکایت از آن دارد که سرکوب‌های شدیدتری تدارک دیده شده است. البته لحن پیام‌ها و اطلاعیه‌ها حاکی است که در درون حکومت اختلاف شدیدی بر سر کیفیت و شدت سرکوب جریان دارد. از یک سو، تندروان حکومتی (که حسین شریعتمداری سردبیر کیهان سخنگوی نارسمی آنان است) بر قلع و قمع شدید جنبش سبز و از جمله «سران فتنه» یعنی آقایان خاتمی، کروبی و موسوی اصرار می‌ورزند، و از سوی دیگر عناصر «خردگرا»ی حکومتی مانند علی لاریجانی به دنبال آن هستند که این افراد را از جنبش سبز جدا کنند و با به انزوا کشاندن ساختارشکنان اینان را مورد تعقیب و سرکوب قرار دهند.

البته کسانی هم هنوز داخل حکومت هستند که راه‌های مصالحه‌آمیز را تبلیغ می‌کنند و از حاکمیت می‌خواهند به نحوی بحران موجود را حل و فصل کند. ولی با آن چه که در روز عاشورا اتفاق افتاد به نظر می‌رسد که دوران حل مسالمت‌آمیز بحران گذشته است. علی خامنه‌ای چنان سرنوشت خود را در چند ماه گذشته با احمدی‌نژاد پیوند زده که به سختی می‌توان ادامه حضور او را در یک مصالحه ملی تصور کرد. شعارهای روز عاشورا (و هفته پیشتر از آن در مراسم تشییع جنازه آیت الله منتظری) باید برای خود او نیز روشن کرده باشد که دیگر حضور او برای مردم ایران پذیرفتنی نیست. او اگر کمترین شعور سیاسی از خود نشان می‌داد و در برابر اعتراضات اولیه به نتیجه اعلام شده انتخابات از احمدی‌نژاد فاصله می‌گرفت و مثلا به برگزاری دور دوم انتخابات تن می‌داد شانسی برای ادامه حیات خود در حکومت داشت. ولی امروز، و به خصوص پس از عاشورای 6 دی این کار دیگر خیلی دیر شده است.

تظاهرات ۶ دی نشان داد که اولا جنبش سبز به رغم سرکوب‌های خشن حکومت به لحاظ کمی و کیفی به صورت بی‌سابقه‌ای گسترش یافته است؛ ثانیا خواست اصلی مردم در نفی ولایت فقیه خلاصه شده و تردیدی در این مورد باقی نمانده است؛ و ثالثا حاکمیت با سرکوب‌های پیاپی خود راه‌های آشتی و حل مسالمت‌آمیز بحران سیاسی موجود را بسته است. خامنه‌ای اکنون در یک بن بست قرار گرفته است. اگر به اعمال خشونت ادامه دهد نتیجه‌ای جز افزایش نفرت مردم نخواهد گرفت چیزی که ممکن است در نهایت به حد انفجار برسد و او و بساط حکومتش را با هم بر باد دهد. اگر از راه مسالمت درآید با افزایش مطالبات مردم روبرو خواهد شد مطالباتی که تحقق آن‌ها تنها با نفی او از حکومت تحقق‌پذیر است. در تصویرهای منتشر شده از تظاهرات روز عاشورا تابلوی نام یک کوچه دیده می‌شود که کنده شده است. بر تابلو می‌خوانیم «بن بست خامنه‌ای». این تابلو به بهترین صورت نمادین وضعیت فعلی خامنه‌ای را به نمایش می‌گذارد.

۱۷ شهریور ۵۷ با وسعت تظاهرات، با شدت شعارها علیه رژیم شاه، و با سرکوب خونین مردم به وسیله نیروهای رژیم نقطه عطفی در تحولات انقلابی سال ۵۷ بود . گفته شده است که در آن موقع، شاه در یکی از بالگردهایی که بر فراز تظاهرات پرواز می‌کردند از نزدیک شدت نفرت مردم از شخص خود را دیده بود. شاید دیدن همین واقعیت او را واداشت که پس از آن از در آشتی با مردم درآید، کاری که البته دیر شده بود. در روز یکشنبه این هفته نیز بالگردهایی بر سر تظاهرکنندگان در تهران پرواز می‌کردند. آیا ممکن است علی خامنه‌ای در یکی از این بالگردها شاهد موج عظیم نفرت مردم از خود بوده باشد؟ در این صورت، او چه سیاستی را در مدت کوتاه باقی مانده از عمر خود در حاکمیت اتخاذ خواهد کرد؟

 

From: Iran Emrooz


Share/Save/Bookmark

Recently by Hossein Bagher ZadehCommentsDate
فقر فرهنگی نقد در اپوزیسیون
1
Dec 02, 2012
از ادعا تا عمل
5
Nov 21, 2012
انتخاب مجدد اوباما
3
Nov 15, 2012
more from Hossein Bagher Zadeh
 
durham

Enha ke chizi nist

by durham on

اينها كه دوستان من چيزي نيست چهار تا جوون رو خام كردن و چهار تا عكس پاره كردن نشانه ضعفه بايد ميومديد و ميديد كه روزه بيعت با رهبري در ايران چه غوغايي بود همه اومده بودند و پشت رهبر ايستاده بودند و من خودم بشخصه موهام سيخ شد و باور كنيد من كه اساسا برگشتم دامن نظام


babakjaf

یک تفاوت اساسی

babakjaf


تفاوت اساسی بین انقلاب ۵۷ و حوادث اخیر که شما و اکثر کارشناسان به آان اشاره نمیکنند:

۱) رهبران انقلاب کاملا مخالف رژیم پادشاهی بوده و خواهان یک تغییر
بنیادین بودند. در جنبش اخیر، رهبران جنبش کاملا معتقد به قانون اساسی
بوده و فقط خواهان حذف اصل ولایت فقیه از آن هستند. جنبش سبز کاملا رهبری
موسوی، کروبی و خاتمی را پذیرفته است.

۲) اگر ملت از هر کدام از این سه نفر سوال کنند آنها خواهان جدایی دین
از سیاست هستند و کاملا قطعنامه حقوق بشر را مبنا قرار خواهند داد قطعاً
جواب منفی‌ خواهد بود.

بنابراین برخلاف انقلاب ۵۷ که رفتن شاه معادل با سرنگونی رژیم بود، این
بار رفتن خامنه‌ای یک تغییر درون حکومت و تغییر قدرت از یک گروه به گروه
دیگر خواهد بود.


mahmoudg

too little too late

by mahmoudg on

this regime was rotten in the core from day one and still is.  They must go and there is no doubt they are on the way out.  Our efforts from now on should be cleansing Islam from Iran.  This is the key for allowing Iran back into the foray of civilzed world.