مجاهدین انقلاب چه می‌گویند؟

جنبش سبز یک جنبش ملی است که هیچ حد و مرز ایدئولوژیک و سیاسی را به رسمیت نمی‌شناسد


Share/Save/Bookmark

مجاهدین انقلاب چه می‌گویند؟
by Hossein Bagher Zadeh
12-Aug-2009
 

جنبش سبز در چند هفته‌ای که از عمر آن می‌گذرد دست‌آوردهای مهمی داشته است. مهم‌ترین این دست‌آوردها هم‌بستگی بی‌نظیری بود که در ورای اختلافات ایدئولوژیک و سیاسی بین نیروهای مختلف سیاسی و مدنی جامعه شکل گرفت. شعار مشترک جنبش سبز یعنی آزادی انتخاب و آزادی انتخابات این نیروها را به هم پیوند می‌داد. در بین این نیروها بسیاری خواهان حفظ جمهوریت در درون نظام موجود بودند. بسیاری نیز با اعتقاد به تناقض درونی جمهوریت با ولایت فقیه، از یک نظام عرفی (سکولار) دموکراتیک با نفی ولایت فقیه حمایت می‌کردند. کسانی بودند که برای اولین بار پس از سالیان دراز در انتخابات ۲۲ خرداد شرکت کرده بودند و اکنون در اعتراض به مصادره رأیشان به خیابان‌ها ریخته بودند. کسانی هم بودند که در این انتخابات رأی نداده بودند، ولی در جنبش سبز شرکت داشتند. این تنوع وسیع در بین هزاران نفری که در تظاهرات اعتراضی مجروح یا دستگیر شدند و ده‌ها نفری که جان باختند به روشنی مشهود بود. برای اولین بار در طول نزدیک به سه دهه مرزهای خودی و ناخودی در هم ریخته بود ‌- و این بزرگترین دست‌آورد جنبش سبز بوده است.

در این جنبش البته اصلاح‌طلبان نقش عمده‌ای داشتند و ایستادگی آنان در برابر کودتای انتخاباتی خامنه‌ای/احمدی‌نژاد حمایت بسیاری از نیروهای عرفی را به سوی آنان جلب کرده است. ولی بدون تردید بدون حمایت نیروهای اخیر تظاهرات میلیونی در خیابان‌های تهران و سایر شهرهای ایران و تظاهرات وسیع ایرانیان خارج کشور صورت نمی‌گرفت و در آن صورت سرکوب این جنبش برای حاکمیت به مراتب ساده‌تر بود. متقابلاً حاکمیت سعی بر آن داشته است که از هر طریق ممکن به این همبستگی ملی ضربه بزند و آن را از هم بپاشاند. بی دلیل نیست که حملات تبلیغاتی حاکمیت علیه جنبش سبز بیشتر بر خط گسل پیوند بین نیروهای عرفی و اصلاح‌طلب متمرکز شده است. وابسته کردن نیروهای اصلاح‌طلب به عوامل خارجی از طریق نیروهای عرفی، که ترجیع‌بند ادعانامه‌های دادستان در دادگاه‌های نمایشی چند روز اخیر بوده است، به خوبی این خط تبلیغاتی را نشان می‌دهد. حاکمیت با شناخت دقیق از نقطه ضعف نیروهای اصلاح‌طلب سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن را در پیش گرفته است.

مقابله با این سیاست حاکم هوشیاری خاصی را می‌طلبد و از نیروهای و سازمان‌های اصلاح‌طلب که اکنون زیر شدیدترین ضربات حاکمیت قرار گرفته‌اند انتظار می‌رود که رشد سیاسی بیشتری از خود نشان دهند و در دام تبلیغاتی حاکمیت نیفتند. نیروهای اصلاح‌طلب باید توجه کنند که هر اقدام آنان در مرزبندی با نیروهای ناخودی نتیجه‌ای جز پراکندگی این نیروها از جنبش سبز و مآلا فروپاشی آن نخواهد داشت. اصلاح‌طلبان تجربه تحصن خود را در پایان مجلس ششم نباید از یاد برده باشند که چگونه از سوی مردم مورد بی‌اعتنایی قرار گرفت و بدون نتیجه به انجام رسید. جنبش سبز نشان داد که تنها در صورتی که اصلاح‌طلبان بتوانند حمایت نیروهای عرفی و مخالف حاکمیت جمهوری اسلامی را به خود جلب کنند و با آنان پیوند بزنند می‌توانند به عنوان نیروی مؤثری در برابر زیاده‌روی‌های مخالفان خود در حاکمیت مقاومت کنند. گفتمان اصلاح‌طلبی، هم چنان که در مقاله هفته پیش آمد، زیر ضربات حاکمیت توان استدلالی خود را در صحنه سیاسی کشور از دست داده است. بقای اصلاح‌طلبان به عنوان یک نیروی سیاسی، اما، در گرو عملکرد آنان در برابر نیروهای ناخودی و خارج از حاکمیت است.

جنبش سبز به استناد نیروهای شرکت کننده در آن و شعارها و خواست‌هایی که مطرح کرده و ترکیب افرادی که در چند هفته گذشته به دلیل شرکت در آن از سوی عوامل وابسته به حاکمیت مورد ضرب و شتم قرار گرفته و مجروح و کشته یا زندانی شده‌اند، یک جنبش ملی است که هیچ حد و مرز ایدئولوژیک و سیاسی را به رسمیت نمی‌شناسد. شعار «ما همه با هم هستیم» بیان کننده خصوصیت فراگیر و ملی آن است. کسانی که با مرزبندی‌های سیاسی یا ایدئولوژیک در مقام محدود کردن جنبش در قالب‌های محدود مورد نظر خود بوده‌اند در برابر کشته‌ها یا مجروحان یا زندانیانی که در قالب فکری و سیاسی آنان نمی‌اندیشیده‌اند چه پاسخی دارند؟ آیا اینان می‌پندارند که اگر کسی خواهان آزادی انتخاب است باید این آزادی را فقط در چهارچوب یک نظام مشخص بطلبد؟ و یا اگر طرفدار جمهوری است این جمهوری حتما باید مقید به اسلامی (با هر معنای مورد نظر) باشد؟ و یا این که یک ناخودی خوب ناخودی مرده‌ای است که بتوان از او بهره تبلیغاتی برد و در عین حال به نام جنبش سبز مواضع و عقاید سیاسی او را محکوم کرد؟

نمونه این برخوردها متأسفانه در هفته‌های اخیر (در داخل و خارج کشور) کم نبوده است. یکی از فاحش ترین این برخوردها در بیانیه اخیر سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی دیده می‌شود. این سازمان یکی از هدف‌های سرکوب حاکمیت بوده و تعدادی از رهبران آن دستگیر و زندانی شده‌اند و پس از فشارها و شکنجه‌های روانی در محاکمات نمایشی در معرض تحقیر جمعی قرار گرفته‌اند. این عملکرد حاکمیت به درستی مورد انتقاد شدید این سازمان قرار گرفته است. در این بیانیه، اما، به جای این که اصل محاکمه نمایشی مورد انتقاد قرار گیرد (متهم هر کس که باشد)، لبه تیز انتقاد متوجه این نکته است که اعضای این سازمان «در کنار چند متهم به رابطه با سلطنت طلبان و سازمان منافقین ... نشانده شدند». و این نکته نه یک بار و دو بار و سه بار و چهار بار و بلکه پنج بار در این بیانیه نسبتا کوتاه به تکرار آمده است. از دید نویسندگان بیانیه، بزرگترین «سند رسوایی» حکومت، سرکوب‌ها و کشتن‌ها و دستگیری‌ها و شکنجه‌ها و برگزاری دادگاه نمایشی برای دستگیرشده‌ها، به شمول کسانی که بیانیه از آنان تحت عنوان «سلطنت طلبان و منافقان» یاد می‌کند، نیست، و بلکه این واقعیت است (به توان پنج) که همه این متهمان را رژیم در کنار هم قرار داده است. وااسلاما و واانقلابا!

(در این‌جا بد نیست از فرهنگ بچه‌گانه و مبتذلی که به خود اجازه می‌دهد نام یک سازمان سیاسی مخالف را به دلخواه عوض کند و سی سال تمام آن هم آن را تکرار کند در پرانتز یاد کرد. اگر فرد کچلی خود را زلف‌علی بنامد به کجای عالم بر ‌خورده است، که بعد فرد دیگری به خود اجازه دهد او را به نامی دیگر صدا کند؟ مگر کمند سعیدهایی که شقی بوده‌اند و محمودهایی که مذموم بوده‌اند؟ آیا کسی لازم دیده یا به خود اجازه داده که نام آنان را عوض کند؟ و اگر کرده، کسی به او نخندیده است؟ یاد کردن از مجاهدین خلق تحت عنوان منافقین، هم چون گروهک خواندن آنان (یک بازی لفظی مسخره دیگر) تنها از فرهنگ بچه‌گانه و مبتذلی حکایت می‌کند که اصلاح‌طلبان همراه با جناح دیگر حاکمیت سی سال است به آن دلبسته‌اند. در این سی سال، اینان دانشگاه‌ها رفته‌اند، کتاب‌ها خوانده‌اند، تجربه‌ها پشت سر گذاشته‌اند، کشورها دیده‌اند، ولی نتوانسته‌اند از این تخم لقی که روزی کسی در دهان آنان شکسته است رهایی یابند. و آیا این امر را می‌توان نمادی از درجه رشد فرهنگ سیاسی آنان تلقی کرد؟)

در این جا صحبت بر سر سابقه و عملکرد و آرمان‌های سلطنت‌طلبان و مجاهدین خلق نیست. صحبت بر این است که در محاکمه نمایشی رژیم افرادی نیز به اتهام عضویت در گروه‌های سلطنت‌طلب یا مجاهدین خلق حضور داشته‌اند - افرادی که دقیقا به علت شرکت در جنبش سبز از این دادگاه نمایشی سر در آورده‌اند. اگر محاکمه نمایشی بد است، برای همه بد است و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی (سما) چرا آن را فقط برای اعضای خود بد می‌داند؟ آیا این است درجه تعهد اینان به ارزش‌های انسانی و حقوق بشری؟ و آیا اگر این متهمان دیگر سرکوب شده‌اند، تحت شکنجه قرار گرفته‌اند، به اعتراف‌های ساختگی مجبور شده‌اند (از جمله امکانا به عضویت در سازمان‌هایی نامطلوب از دید سما) و احیانا فردا کشته و اعدام شوند این سازمان جایی برای اعتراض نمی‌بیند؟ و آیا سما معتقد است که رژیم حق دارد هر بلایی بر سر متهمان (توجه کنید، متهمان) به سلطنت‌طلبی و عضویت یا هواداری از مجاهدین خلق بیاورد، ولی نباید این متهمان را با اعضای سما در کنار هم بنشاند تا مباد ساحت پاک اینان از نزدیکی فیزیکی با آنان نجس شود. زهی پاکی! زهی اخلاق سیاسی!

مرزگیری‌هایی از این قبیل تنها درجه نازل تعهد و التزام یک سازمان را به مقولات انسانی و حقوق بشری به نمایش نمی‌گذرد و بلکه نزدیک‌بینی‌های سیاسی آن را نیز برملا می‌کند. در 50 روز پس از 22 بهمن بیش از 100 نفر در ایران اعدام شده‌اند. این اعدام‌ها نوعا پس از محکومیت در دادگاه‌های ناعادلانه و بدون رعایت موازین حقوقی اجرا شده است. کیفیت و کمیت وحشتناک این اعدام‌ها اعتراض جهانی را بر انگیخته است. ولی در خود ایران، هیچ یک از «مهم ترین و پر طرفدارترین احزاب کشور» (به تعبیر بیانیه سما) به این امر اعتراض نکرده است. چه می‌شود کرد؟ ‌ بسیاری از اینان هنوز در قرن ۱۹ (و نه حتا قرن ۲۰) زندگی می‌کنند. ولی برای نیروهایی که خود در معرض سرکوب هستند این امر باید دست کم هشدار دهنده باشد.

اینان باید از سرنوشت سازمان‌های سیاسی مخالف رژیم در اوایل انقلاب درس بگیرند. آن موقع، این سازمان‌ها به سیاست اعدام اعتراضی نکردند (احیانا تشویق هم می‌کردند) و بعد خود در مقیاس سدها و هزارها قربانی آن شدند، تا بعدا غالب آنان به جنبش لغو اعدام بپیوندند. امروز نیز گرچه تیغ اعدام از «اوباش و اراذل» و سایر مطرودان جامعه قربانی می‌گیرد تردید نباید کرد که اگر حاکمیت نتواند جنبش سبز را رام کند از کاربرد این تیغ نیز علیه فعالان آن ابا نخواهد کرد ‌ جایی که بر خلاف تمایل نویسندگان بیانیه سما ممکن است باز هم اصلاح‌طلب و سلطنت‌طلب و مجاهد خلق (و هر گرایش دیگری) در کنار هم اعدام شوند.

در روزهایی که اعدام‌های دسته جمعی به صورتی که در یکی دو دهه اخیر سابقه نداشته رواج یافته است؛ در روزهایی که خطر تحویل اعضای سازمان مجاهدین خلق مستقر در اردوگاه اشرف به ایران وجود دارد؛ در روزهایی که رژیم تمامیت‌‌خواه جمهوری اسلامی کمر به قلع و قمع مخالفان خود بسته است؛ در این روزها که خطر گسترش اعدام‌های سیاسی تشدید شده است موضع گیری‌هایی از قبیل آن چه که سما در بیانیه اخیر خود مطرح کرده نه فقط ضد حقوق بشری است که نامسئولانه نیز هست. علاوه بر این، بقا و موفقیت جنبش سبز به همبستگی ملی وابسته است و شعار «ما همه با هم هستیم» باید همچنان شعار محوری این جنبش باشد - چیزی که در تعارض مستقیم با مواضع یاد شده در بیانیه سما است.


Share/Save/Bookmark

Recently by Hossein Bagher ZadehCommentsDate
فقر فرهنگی نقد در اپوزیسیون
1
Dec 02, 2012
از ادعا تا عمل
5
Nov 21, 2012
انتخاب مجدد اوباما
3
Nov 15, 2012
more from Hossein Bagher Zadeh
 
benross

شهروند

benross


این یک نظریهٔ معقول در قبال بیانیهٔ سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی است. نام ایشان هم بجای اینکه فضولی باشد یا بنراس، یک نام مفهوم است: «حسین باقرزاده». من با تعبیر ایشان از جنبش سبز موافق نیستم ولی آشکارا ایشان با تعبیری که از جنبش سبز دارد نسبت به مجاهدین انقلاب واکنش نشان داده است. این نظر یک شهروند ایرانی است. نام این شهروند هم مشخص است. سخنگوی خودش هم هست و مبصر هیچکس هم نیست. مشکل شما با دیالوگ میان ایرانیان در کجاست؟

fozolie

آقا شما کی هستی

fozolie


که سخنگو شدی؟ کی شما را مبصر کرد؟ 

Mr. Fozolie