جوانی از دست رفته یک استاد

مروری بر "جوان بدون بدون جوانی" آخرین فیلم فرانسیس فورد کوپولا


Share/Save/Bookmark

جوانی از دست رفته یک استاد
by Sabereh Kashi
22-Dec-2007
 

جوان بدون جوانی داستان دومینیک متئی (تیم راس) استاد پیر رشته زبان شناسی است که بر اثر برخورد با صاعقه به طور عجیبی جوانی خود را باز می یابد. این حادثه عجیب او را مورد توجه دانشمندان نازی قرار می دهد و او را ناچار به تغییر هویت و تبعید می کند. در راه فرار با لورا (الکساندر ماریا لارا) عشق دوران جوانی خود روبرو می شود و در کنار او موفق می شود که روی تحقیق نیمه تمام خود درباره شروع زبان های بشری کار کند. اما وقتی تحقیق او زندگی لورا را به خطر می اندازد، ناچار می شود که میان تحقیقی که حاصل عمرش است و عشق بزرگ زندگیش یکی را انتخاب کند.

"جوان بدون جوانی" حاصل کار دو استاد مهم دوران معاصر است: میرچا الیاده دین شناس رومانیایی که فیلم براساس رمان او ساخته شده و فرانسیس فورد کوپولا کارگردان آمریکایی. فیلم درباره پیر شدن است و سئوال همیشگی بشر که اگر با دانش و تجربه پیری، به طراوت و نیروی جوانی خود یک بار دیگر دست می یافت چه می کرد. هم کوپولا و هم ایلیاده این اثر را در دوران پیری خود خلق کرده اند.

داستان آشنایی کوپولا با این رمان میرچا الیاده از طریق یکی از دوستان دوران دبیرستانش وندی دانیگر صورت گرفته است. وندی دست نوشته های فیلمنامه "مگاپولیس" را که کوپولا سالها روی آن کار کرده و نمی توانست تمام کند، می خواند و نظر می داد. او که استاد مطالعات آسیای جنوبی در دانشگاه شیکاگو است متوجه تشابهاتی میان کار کوپولا و استاد سابق خودش میرچا الیاده شد و او را با رمان "جوان بدون جوانی" آشنا کرد. وقتی کوپولا این رمان را خواند گفت: "من همین را فیلم می کنم و به هیچ کس هم چیزی نمی گویم. باید زود کارم را شروع کنم."

فیلم مثل بقیه آثار کوپولا تصاویری خیره کننده و با حس و حالی عاشقانه و نوستالژیک دارد. داستان فیلم در چند کشور اروپایی می گذرد و صحنه هایی از هند هم در آن هست. کوپولا فیلم را با سرمایه شخصی و در کشور رومانی، با گروه فنی محلی تهیه کرده است. تدوینگر او مثل همیشه والتر مرچ است که یک بار دیگر استادی اش را در کار تدوین نشان داده است.

اما جمع این اساتید که همه آنها از مهمترین آدم های رشته خود در دوره معاصر بوده اند، به نتیجه چندان درخشانی نرسیده است. فیلم تمام عناصری که من شخصا دوست دارم مثل اروپای اوایل قرن بیستم، حال و هوای عاشقانه و نوستالژی گذشته را در خود دارد. همچنین صحنه های نوآورانه آن که پیدایش زبان را تا غاری در یکی از روستاهای هند تعقیب می کند، بسیار جالب توجه است. این که دختر قهرمان اصلی در قالب شخصیت هایی متعلق به هزاران سال پیش فرو می رود و مانند آنها صحبت می کند چیزی است که من شخصا به یاد ندارم در هیچ فیلم دیگری دیده باشم. اما همه اینها طوری در کنار هم جمع شده اند که نمی توانند زیاد تاثیرگذار باشند.

در واقع فیلم درباره پیرمرد دانشمندی است که عشق دوران جوانی خود را به خاطر بی توجهی و تمرکز زیاد روی تحقیقات علمی از دست می دهد، تمام عمر به عشق از دست رفته وفادار مانده و هرگز دوباره ازدواج نمی کند، و زمان پیری به این می اندیشد که اگر به طور معجزه آسا دوباره زندگی جوانی را باز می یافت، آیا باز هم حاضر به قربانی کردن عشق در برابر دانش بود یا نه؟

اما تم عشق در برابر دانش، در کنار ده ها موضوع دیگری که در فیلم مطرح شده، از ریشه های زبان گرفته تا نازیسم و بمب اتمی کمرنگ می شود. گویا کوپولا سعی کرده همه حرف هایی که مدتها می خواسته بگوید را یک جا در این فیلم بزند که خب در نتیجه هیچ کدام را نتوانسته به خوبی بیان کند.

اما اشکال فیلم به ساختار رمان میرچا الیاده هم برمی گردد. علاقه خیلی زیاد الیاده به زبان و ریشه های زبان بشری در واقع محور اصلی داستان که عشق است را تحت تاثیر قرار داده است. این علاقه علمی تا جایی پیش می رود که قبل از این که هیچ نوع رابطه عشقی و انسانی میان دومینیک و لورا شکل بگیرد، لورا خود به یک موضوع تحقیق زیان شناسی تبدیل می شود!

اشاره به سمبول های تصویری مانند رعد و برق به عنوان نشانی از جهان ماورایی، گل سرخ، دوگانگی، در هم آمیختگی زمان، ناخودآگاه جمعی و زبان که تحقیقات میرچا الیاده بر آنها استوار است، در فیلم وجود دارد. اما تعریف بسیاری از آنها از جمله گل سرخ سوم که در هنگام مرگ دومینیک در کنار او ظاهر می شود، در فیلم گنگ می ماند و بدون توضیح خود کوپولا که آن را نشانه شکوه عشق می داند، نمی توان معنی آن را دریافت.

این اولین فیلم مستقل فرانسیس فورد کوپولا بعد از پانزده سال دور بودن از فیلمسازی است. او با روحیه ای تجربه گرا و مانند یک دانشجوی فیلمسازی به ساختن این فیلم اقدام کرده است. کوپولا در این فیلم از افراد جوان و با استعدادی چون آناهید نازاریان (تهیه کننده اجرایی) و میهایی مالیمر (فیلمبردار) استفاده کرده است. تیم راس، بازیگر نقش دومینیک که از علاقه مندان قدیمی کوپولا است، از آینه های روی سقف و ماجراجویی های دائمی کوپولا سر صحنه فیلمبرداری تعریف می کند. بازی الکساندرا ماریا لارا، بازیگر زن جوان که اخیرا در فیلم "آبشار" که بازسازی فیلم "دکتر ژیواگو" بود ظاهر شد، نیز دیدنی است.

این فیلم از 14 دسامبر در منطقه خلیج سانفرانسیسکو اکران شده است.


Share/Save/Bookmark