یعقوب یادعلی پس از گذشتن از هفت خوان ارشاد و تایید کتابش و سپس چاپ آن و به دنبالش تقدیر و تشویق و جایزه و لوح ناگهان مورد تردید قرار گرفت و تخیلاتش بازبینی شد و داستانش نادرست تشخیص داده شد و در پایان به جرم نشر اکاذیب در استان کهگیلویه و بویر احمد به زندان و نوشتن چهار مقاله درباره شخصیتهای فرهنگی و هنری محکوم شد.
آنچه بر سر یعقوب یادعلی آمده است تقدیر نویسنده ایرانی در کشوری بدون قانون و بدون مرز و بدون احترام به هنر و به حیثیت انسان است، چرا که ادبیات و هنر، دنیای خود و فضای خود و شخصیتهای خود و قانون خود را دارد. ادبیات زبان خود و آیین خود و دستور زبان خاص خود را دارد.
آنچه بر سر یعقوب یادعلی آمده است بلایی است که در هر کجای ایران ممکن است به وقوع بپیوندد و نویسنده ای را راهی زندان و محکوم به شلاق کند ولی نوشتن چهارمقاله در واقع نوشتن چهار بار توبه نامه و تقدیر از چهره های فرهنگی و هنری جمهوری اسلامی مجازاتی توسط شکنجه گران ارشاد و جمهوری اسلامی است که در هیچ کجای قران به آن اشاره نشده و فقط در جهت سرکوب کردن و خرد کردن یک نویسنده و در کنارش سرکوب و خرد کردن نویسندگان دیگر در زیر سنگهای عظیم آسیاب ارشاد اسلامی شکل گرفته است.
آنچه بر سر یعقوب یادعلی آمده است یک روزه شکل نگرفت. در ابتدا، شروعش از وزارت ارشاد بود که آثار داستانی نویسندگان را می گرفتند و می خواندند و زیر برخی کلمات خط می کشیدند که حذف شود و زیر بعضی ها علامت می گذاشتند که توضیح داده شود توی این لیوان چی بوده و باز در موارد بسیاری می خواستند که شکل جمله تغییر پیدا کند و به شکلی که آنها توصیه کرده اند درآید تا در جهت پیشبرد هر چه بیشتر اهداف و موازین جمهوری اسلامی باشد و این کاریست که این بازجویان ارشاد با بسیاری از نویسندگان خارجی هم انجام دادند و خوشبختانه آنها فارسی نمی دانند و فارسی نمی خوانند تا به عمق فاجعه ای که در ایران بر آثارشان تحمیل شده است پی ببرند و از سوی دیگر در طی بیست و هشت سال گذشته به مرور نویسندگان ایرانی کم و بیش به سانسور و بازنویسی و حتا خودسانسوری مداوم عادت کردند و دیگر سانسور جزوی از زندگی شد.
در این میان، دلال ها و دلاله های رژیم در دوران گفتمان تمدنها نهایت سعی خود را به کار بردند تا به ما ثابت کنند که دیگر سانسوری وجود ندارد و به دروغ نوشتند و یا حتا سعی کردند با مقایسه های دروغین ثابت کنند که سانسور در حد چند کلمه و چند جمله مسخره تقلیل پیدا کرده است و به بازار کتاب مانند بازار کاغذ فروشی رونق بخشند و آبی به آسیاب جمهوری اسلامی بریزند.
امروز در یک مقایسه ساده می بینیم که بیشتر این حرفها دروغ بوده است و سانسور در هر حال با قدرت به کار خود ادامه می داده است و در جمهوری مهرورزی داشته اند ما را برای دروغگویی و همنوایی با خود آماده می کرده اند. چیزی که باعث می شود به همه پژوهش ها و مطالب به ظاهر علمی نوشته شده در این دوران با تردید بنگریم و در هر موردی خود به تنهایی و از ابتدا مطالب را بازبینی و مرور کنیم. و راستی کجایند آن طوطیان شیرین سخن که ادعا کردند بسیاری از رمانهای مهاجرت به هیچ وجه مورد سانسور قرار نگرفتند و اگر چیزی بوده در حد چند کلمه بوده است که ضروری نبوده و فقط محض اظهار وجود صورت گرفته است؟!
استان کهگیلویه و بویر احمد چندان فرقی با استانهای دیگر ندارد. قوم لر مثل قوم کرد است، قومی که بی شباهت به قوم بلوچ و یا قوم ترک نیست. هیچ قومی بدتر و یا بهتر از دیگری نیست و همه ی این اقوام می توانند در کنار هم در صلح و صفا زندگی کنند اگر دولت آتش جنگهای قومی را علم نکند. روستائیان آنقدر زحمتکش و پاک اند و آنقدر گرفتار، که نه فرصت سنگسار دارند و نه سواد رمان خواندن و نه حوصله ی پرونده سازی برای نویسندگان و هر فردی از قوم لرستان می تواند یک روستایی زحمتکش و بی دردسر باشد البته اگر راحت بگذارندشان. مردمان لرستان همانقدر می توانند مترقی باشند که در تهران و یا خراسان و یا کردستان. این را کسی به شما می گوید که رگ و ریشه ای از آن حوالی دارد و همین فرد اضافه می کند که عقب ماندگی و یا رشد فرهنگی در ایران مختص به استان خاصی در ایران نیست و اگر فرض کنیم عقب ماندگی فرهنگی در روستاها وجود دارد، اداره رادیو و تلویزیون استان قاعدتاً بایست در مقایسه با استان مرکزی از قانون و فرهنگی معتدل برخوردار باشد که پس از تایید و تصویب برنامه ای با پرونده سازی نویسنده ای را به این سادگی ها به زندان نیندازند.
باور کنید در شرایط امروز، ساراماگو در دادگاه های ایران محکوم به نشر اکاذیب خواهد شد چون مردمان شهری را تصویر کرده است که یکی پس از دیگری دچار کوری می شوند و کوری شکلی عام به خود می گیرد. در شرایطی که همه کور شوند "دیدن" و "یک چشم بودن" جرم است.
در این شرایط دانته محکوم به نشر اکاذیب است چون نوشته است که به دوزخ رفته و از دوزخ درآمده و سپس در برزخ بوده و در پایان به بهشت رفته است. دانته قطعاً به نشر اکاذیب محکوم است چون تاکنون هیچکس نه دوزخ بازگشته است و نه از بهشت!
گارسیا مارکز را حتماً به خاطر نوشتن داستان زندگی ارندیرا و رمان صد سال تنهایی و نوشتن حکایات روسپیان غمگین و مهربان و شوم بخت سرزمینش آنهم در پاییز پدرسالاری حتماً به علت دادن تصویر غلطی از مردمان آمریکای جنوبی به نشر اکاذیب محکوم می شد.
بگذریم سر این رشته دراز است و به برخوردی غیر هنری و غیر انسانی از سوی دولتی مقتدر و خودکامه مربوط می شود، آنچه در این لحظه برایم ضروری و لازم به گفتن به نظر می رسد اینست که خارج از چهارچوب دولت و ارشاد اسلامی، بسیاری از افراد مانند همین دولت مقتدر و خودکامه آثار نویسندگان وطنی را مطالعه می کنند و به نتایجی خارج از حوزه ی ادبیات و هنر می رسند که این نوع مواجهه با ادبیات از لحاظ فرهنگی بسیار مخرب و متحجر است.
بسیاری از قلم پردازانی که در سالهای مهرورزی توسط ارگانهای دولتی تعلیم یافتند و اکنون اوراق روزنامه ها و سایتها و وبلاگها را با نظریات غریب و پوک خود پر می کنند نیز دست کمی از این دولت خود کامه ندارند و به مجرد اینکه چیزی به مذاقشان خوش نیاید قلم را برمی دارند و با واژگانی گداخته نویسنده را به رگبار اتهامات بی اساس و توهین های جنسی و الفاظ رکیک می بندند چرا که تحمل هیچ گونه دگراندیش گرایی را ندارند و در نتیجه چه مستقل و چه دولتی این مهاجمین و این اوباش در یک راه گام برمی دارند و دیگر برای فردی چون من چه فرقی می کند که یکی دولتی باشد یا نباشد؟ چه فرقی دارد قلدری فردی از سر پریشانحالی باشد و یا فالانژیسم اسلامی؟
راستش کار ما نویسندگان مبارزه ای فرهنگی است، مبارزه با همه ی این افراد و مقابله با این نوع نگرش و در کل نبرد با جهان بینی حذف و سانسور و بازنویسی و ایستادگی در برابر این کارخانه ی غریب تواب سازی و توبه نویسی و مقاومت در برابر چماقدارانی که عرصه ی مطبوعات و اینترنت را جولانگاه تاخت و تاز خود ساخته اند
Recently by Mahasti Shahrokhi | Comments | Date |
---|---|---|
رود خانه ای از شعر | 3 | Sep 10, 2012 |
محبوب و مردمی | 4 | Jul 31, 2012 |
در غیبت آن غول زیبا | 63 | Jul 23, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
nanevis, benevis
by Faribors Maleknasri M.D. (not verified) on Tue Oct 23, 2007 07:24 AM PDTOf course it is part of humanrights. Every body must have the possibility to write down what he wants to write. This but only for his best friends and near relatives and not for public. it is correct that when somebody writes things which the strangers use to defamate Iran and Iranians and damage thier culture to forbid and allow him to learn the right writing. This is the true democracy, democracy for ntion, not for one person. The single person enjoys his own democracy with his friends and near relatives. He can write just for them. That is not forbiden because nobody know about it. Greetings
Miss or Mrs. so and so from KOHKULIEH
by Faribors Maleknasri M.D. (not verified) on Tue Oct 23, 2007 07:11 AM PDTIf it is all so in iran as you write, so i am very glad about it. Because i see things are done to bring young unexperienced writers to the right way. Right way for iranian nation, not for strangers. Greetings
Nanevis, Benevis
by Nazy Kaviani on Wed Oct 17, 2007 08:53 PM PDTIt is a true tragedy to penalize an author for what he wants to write, by making him write something he doesn't want to write. Yadeali has to write "mashghe ezafeh" for writing his feelings and thoughts. Really, whose intellectual property would those four articles be once Yadeali writes them? Censorship, prosecution, and penalizing of an author's intellectual property is not only a violation of his human rights, it is an act of pure cowardice in the face of free thought.
Great article. Thank you.
by Anonymous90 (not verified) on Wed Oct 17, 2007 05:45 PM PDTGreat article. Thank you.