ACADEMIC

 اشاعه تفکر نئولیبرالی

از طریق دانشگاهها و موسسات غیر انتقاعی به بهانه کمک به ایران...

03-Oct-2007 (24 comments)
یکی از وظایف عاجل ایرانیان مستقل و عدالت طلب حساسیت نشان دادن و به چالش کشیدن این فرومایگان تسلیم طلب و خود فروشان فکری است . این » استادان محترم « تحت تائثیر فرهنگ فکری نخبه گرایی بعنوان بخشی از فرهنگ نئولیبرالی کوشش میکنند با اشاعه چنین تفکراتی هرچه بیشتر امتیازات جامعه بشری را در انحصار طبقه نخبگان قرار دهند . اینان از طریق ارتباط با جوانان در دانشگاه ها و برگزاری سمینارهای مختلف و با زبان آکادمیک سعی دارند با شیوه های متفاوت فرهنگ شرق را زیر سئوال ببرند تا نهایتا نتیجه گیری کنند که ملل شرق و جنوب بدلیل جهل و نادانی است که امکان پیشرفت برایشان وجود ندارد.>>>

VIEW

 القاعده و طالبان  و  زیبا کلام

از این شخص نمی پرسند چگونه جرات می کند القاعده و طالبان را جنبشی اصیل و مردمی لقب دهد؟

03-Oct-2007 (3 comments)
واقعا این تاسف انگیز نیست که در غیاب چنگیز پهلوان که از دست طالبان های ایرانی در تبعید بسر می برد زیبا کلام به نمایندگی استادان دانشگاه ایران در مجلس یادبود احمد شاه مسعود رهبر ملی افغانستان و ملقب به شیر دره پنجشیر که عمری را در مبارزه با طالبان گذرانده شرکت کند و طی سخنان گهرباری! نه تنها قاتلان او را تبرئه نماید بلکه برای مقتول نیز یک تکلیف در برابر قاتل معین نموده و یاران و همفکران او را به پیروی از قاتلان او فرا بخواند؟>>>

DISASTER

شروع فاجعه برای ما

در صورت حمله نظامی محدود اما بی تردید نظام اسلامی در جایگاه خود تحکیم خواهد شد

02-Oct-2007 (29 comments)
آخرین گزینه ی آنها، حتی اگر آراسته به پوشش قانونی شورای امنیت سازمان ملل باشد، اما شروع فاجعه برای ماست. حمله نظامی به ایران کور کردن گره دمکراسی در کشور است. جنگ مستبدان واقعی امروز را به قهرمانان دروغین فردا تبدیل خواهد کرد. از آزادی ستیزان و پایمال کنندگان حقوق بشر در ایران، شهید و مظلوم خواهد ساخت. آرامش و امنیت نسبی، خردگرایی و شعوری که لازمه ساختن دمکراسی و رشد نهادهای جامعه مدنی است را با خشونت، احساسات شدید ناسیونالیستی و شعارهای ضد امریکایی و ضد اسرائیلی جایگزین خواهد ساخت.>>>

LIFE

دو نيمه خوشبختی

لامذهب دقيقا می دانست چگونه دست به موهايم فرو ببرد كه نا خود آگاه لبانش را ببوسم

02-Oct-2007 (12 comments)
آنشب مسعود آمد. بوسه ای روی لبانم نشاند و گفت كه خسته است. می خواستم او را بر سر شوق بياورم. آهنگی شاد و ايرانی گذاشتم و شروع كردم به رقصيدن. حركات من او را هم به جنبش در آورد و مرا بوسيد و در گوشم زمزمه كرد: "دوستت دارم". لحظه دادن اين خبر خوش فرا رسيده بود. در حالی كه گردنش را می بوسيدم آرام گفتم: "مسعودم من و تو بچه دار میشيم. خدا كنه شبيه تو بشه".>>>

STORY

ماههای آخر

دقیقن چهار ماه و هیجده روز است که " ره نمی پیمایم "

01-Oct-2007 (5 comments)
فکر نمی کنم بتوانم تاب بیاورم. دردهای جسمی ندارم، یعنی جسمی که درد می کرد، دیگر نیست. پنج ماه و دوازده روز پیش از من جدا یش کردند. آن را ا ز من گرفتند." چپم " را همان روزهای اولی که به جبهه رفتم، هنوزعرق ام خشک نشده بود، که از دست دادم....دومی را؟ خیلی باها ش کنار آمدم، اما حالا آن را هم ندارم. درد جسمی هم ندارم. دیگر نیستند که به مجرد کم شدن اثر مُسَکن، درد را روانه کنند.اگر هم بودند، دیگر کاری ازشان ساخته نبود. اما درد فکری چرا، خیلی هم دارم. گاه مدتها سرم را روی دست هایم می گذارم و درمانده، جان می کنم.>>>

POETRY

شعرهايی که ديگر بوی گيلاس نمی‌دهند
30-Sep-2007 (one comment)
عکس‌اش را که کناراش می‌گذاری
از خجالت آب می‌شود
انگار که خاک مرده ریخته باشند
سکوت به هزار زبان داد می‌زند
>>>

POETRY

سر به سرم می گذارد این باد

نه راه پیش و نه راه پس

30-Sep-2007 (9 comments)
باد میان موهایت ایستاده بود
و من دیگر نه راه پیش و
نه راه پس از خطوط رنگ پریده ی انگشتان تو
>>>

POETRY

مجال
30-Sep-2007

کاکلی‌ها
لای میله‌های نگاه مضطربت
تا آخر
شادمانه پَرپَر زدند...ا

>>>

POETRY

آخر
30-Sep-2007
آخر شب قصه به دام افتاد
آخر خواب پری ناز بدست گرگ افتاد
آخر راز باد قدر به آس پیک افتاد
>>>

FUNDRAISING

هیلری پولی

هیلری کیلنتون و مدافعان فرهنگ ایرانی

28-Sep-2007 (22 comments)
اخیرا در یکی از تلویزیونهای محلی شمال کالیفرنیا ( آپادانا ، یکی از بیست واندی تلویزیون فارسی زبان مدافع منافع آمریکا) مدیر تلویزیون به همراه ۳ تن دیگر ، خبر از تشریف فرمائی خانم کلینتون را به شمال کالیفرنیا دادند و به همین مناسبت کمیته ای متشکل از ایرانیان طرفدار ایشان اقدام به برگزاری ضیافت شامی کرده اند تا بتوانند بنا بر ادعای خودشان با جمع آوری کمک های کلان مالی خانم کلینتون را ازباغ منزل میزبانشان به کاخ سفید روانه کنند ! مسلما در آمریکا اینگونه کمپین ها صد ها سال است که بوسیله بیلیونرها و کمپانی ها فراملی مختلف تحت نام دموکراسی برپا میشود. >>>

POETRY

شاخه ی زيتون
28-Sep-2007 (4 comments)

 LISTEN

من بودم و دريای بی خبر،
و شور جاذبه ی ماه
می دويدم
تب زده و لال
بر شيب های تند سواحل مسی
و بر بی خيالی تخم گذاری لاک پشت ها؛
می دويدم
و پايم هميشه
به جَزر می نشست.

>>>

IRAN-US

زورآزمایی بدون برنده

مقایسه سفر احمدی نژاد با خروشچف در شبکه ی رادیوی عمومی امریکا

28-Sep-2007 (3 comments)
*خروشچف که در سال 1959 در شرایطی مشابه با شرایط احمدی نژاد در نیویورک قرار گرفته بود تهدید کرد که سفرش را نیمه کاره گذاشته و به مسکو بازخواهد گشت. این تهدید منجر به توقف فعالیتهای تبلیغاتی "جوخه حقیقت" علیه وی شد. دنیل شور ، تحلیلگر و مفسر اخبار در "ان پی آر" – شبکه ی رادیو ی عمومی امریکا – معتقد است رفتار ی که با محمود احمدی نژاد در دانشگاه کلمبیا و مراکز دیگر شد، یاد آور رفتاری است که امریکائیان با رهبران شوروی سابق در جریان جنگ سرد داشتند. >>>

POETRY

من از جایی نیآمده ام
25-Sep-2007 (18 comments)

هرگز درختی نخواسته ام
که سایه اش از خورشید فراتر باشد
و ریشه هایش از انگشتهایم
درازتر.
من خاک را تنها برای ایستادن دوست داشته ام
و آب را برای ربودنِ هر آنچه باد
با خود
نبُرده ست.

>>>

HAPPINESS

مجموعه ای از لذت ها

مطالعه مفهوم "شادی" از دیدگاه ادبی

25-Sep-2007
فریفته آموزه سلون، حقوقدان آتن باستان، که می گوید،"هیچ انسانی را خوشحال فرض مکن مگر آن انسان مرده باشد"، سونی مفهوم شادی را از یونان باستان تا دوران مدرن با جزییات دنبال کرد. او در تحقیقاتش یادآورمی شود که در یونان باستان شادی متعلق به دنیای پس از مرگ آدمی است که اعمال و کردار او از سوی جامعه بشریت قضاوت می شود. در قرن هجدهم، اما، شادی به مفهمومی انتزاعی تبدیل و قضاوت آن صرفا بر عهده شخص گذاشته شد. در این مقطع شادی تبدیل به "مجموعه ای از لذت ها" شد و دیگر با تاکیدات اخلاقی در ارتباط مستقیم نبود>>>

TENDER

ماهیگیری با تور  خورشید

به نرمی عاشق شدم

25-Sep-2007 (3 comments)
دیگر از بهشت دلزده شده بودم ، دلم هوای تازه می خواست دلم از همه خوشی ها به هم خورده بود و خدا خیلی زود این را حس کرد و اجازه داد که با بالهای خودم به مرخصی بروم با همه ی دوستان فرشته ام خداحافظی کردم تک تک شان را بوسیدم یک به یک ، حتی به درختی که مادرم حوا و پدرم آدم ، زیرش از شیطان گول خورده بودند هم سر زدم و در لابه لای برگ های سبزش مار را دیدم و با او هم روبوسی کردم ، مار لبخندی زد و برایم سفری خوش آرزو کرد ، بالهای سفیدم را از خشکشویی کنار خانه ی خدا گرفتم از تمیزی برق می زد.>>>

FACEBOOK