در غروب این شهر صحرا
وقتی نسیم شرق میرسد از کوچه باغها
دلم میخواهد بگم از ناگفتنیها
فریاد زنم "اگر" ها را
بشمارم کارهای نکرده را
افسوس خورم نوازشهای نکرده را
بسوزانم زخمهای سرنبسته را
اگر ناگفتنیها گفته میشد
زجر این اگرها خفته میشد
افسوسها پاک میشد
قلب ما آزاد میشد
اورنگ
Recently by Orang Gholikhani | Comments | Date |
---|---|---|
هم کوچه | 4 | Nov 25, 2012 |
نوازش پرستو | 2 | Nov 18, 2012 |
نیمکت | 3 | Nov 11, 2012 |