New Moshaereh Blog

Souri
by Souri
18-Dec-2009
 

I think this is a great time to start a new blog on poetry.

Yalda is coming soon. Are you ready for a long evening with Persian poetry?

By the way, it is also our poet Orang's Birthday tomorrow. Another reason for celebration with poetry.

I have a new idea for the Moshaereh.

I propose for each day, we keep with one letter of the Farsi alphabet. We will start with "alef" for today.

Tomorrow night, we will hit the "b" and so on .Agree?

So let get started. I will open the blog with the first beautiful poem of Deevan Hafez (the biggest lover of all the times)

Also: HAPPY BIRTH DAY ORANG JAN. MAY ALL YOUR WISHES COME TRUE.

Share/Save/Bookmark

Recently by SouriCommentsDate
Ahamdi brings 140 persons to NY
26
Sep 24, 2012
Where is gone the Babak Pirouzian's blog?
-
Sep 12, 2012
منهم به ایران برگشتم
23
May 09, 2012
more from Souri
 
Red Wine

Ostad Javad Zabihi

by Red Wine on

 

در این شب سرد پاریسی، از شوق رسیدن فردایی گرم این ویدئو را تقدیم حضورتان می‌کنیم.

سبز باشید.

 


Orang Gholikhani

Hamfekr

by Orang Gholikhani on


Souri

عشق را دریاب و خود را واگذار

Souri


عشق

 

عشق هرجا رو کند آنجا خوش است
گر به دریا افکند دریا خوش است
گر بسوزاند در آتش دلکش است
ای خوشا آن دل که در این آتش است


تا ببینی عشق را ایینه وار
آتشی از جان خاموشت برآر
هر چه می خواهی به دنیا برنگر
دشمنی از خود نداری سخت تر


عشق پیروزت کند بر خویشتن
عشق آتش می زند در ما و من
عشق را دریاب و خود را واگذار
تا بیابی جان نو خورشیدوار


عشق هستی زا و روح افزا بود
هر چه فرمان می دهد زیبا بود

  فریدون
مشیری


Souri

ما را به رندي افسانه كردند

Souri


عيشم مدام است از لعل دلخواه

كارم به كام است الحمدلله

اي بخت سركش تنگش به بركش

گه جام زر كش گه لعل دلخواه

ما را به رندي افسانه كردند

پيران جاهل شيخان گمراه

جانا چه گويم شرح فراقت

چشمي و صد نم جاني و صد آه

شوق لبت برد از ياد حافظ

درس شبانه ورد سحرگاه

:Shogh doust from Hafez by Homayoon Shajarian

//www.backupflow.com/g.htm?id=13956


daneshjoo

عشق اندر خانه ی ما خانه کرد

daneshjoo


Daneshjoo

عشق اندر خانه ی ما خانه کرد

و آن کبوتر در دلم کاشانه کرد

تا ابد گویم سخن زانوار عشق

کافتابش عاشقان فرزانه کرد

 


Souri

Anahid jan

by Souri on

Thank you for coming here and thank you for remembering Moshiri.

He was one of the greates! Rouhash shaad bad.


Anahid Hojjati

عین , شعری از مشیری

Anahid Hojjati


 

 

عشقِ تو به تار و پودِ جانم بسته ست

بی رویِ تو درهای جهانم بسته ست

از دستِ تو خواهم که بر آرم فریاد

در پیشِ نگاهِ تو زبانم بسته ست .

 

شعر «زبانم بسته است » , فریدون مشیری

 


Souri

عمری ست که ما منتظر باد صباییم

Souri


آواز بلند

 

عمری ست که ما منتظر باد صباییم
تا بو که چه پیغام دهد باد صبایی
ای وای بر آن گوش که بس نغمه ی این نای
بشنید و نشد آگه از اندیشه ی نایی


افسوس بر آن چشم که با پرتو صد شمع
در اینه ات دید و ندانست کجایی
آواز بلندی تو و کس نشنودت باز
بیرونی ازین پرده ی تنگ شنوایی


در اینه بندان پریخانه ی چشمم
بنشین که به مهمانی دیدار خود ایی
بینی که دری از تو به روی توگشایند
هر در که براین خانه ی ایینه گشایی


چون سایه مرا تنگ در آغوش گرفته ست
خوش باد مرا صحبت این یار سرایی

هوشنگ
ابتهاج
»


hamfekr

اورنگ عزیز

hamfekr


زحمت که نه، همّت بلاگ نویسی دررثای استاد به عهده خود تو عزیز خوش ذوق و با صفا. منتظریم.

Red Wine

...

by Red Wine on

خدایا

به داده و نداده و گرفته ات شکر, ,که داده ات نعمت ,نداده ات حکمت و گرفته ات امتحان است.

daneshjoo

شهره شود، آنکه کند مهر بیش

daneshjoo


Daneshjoo

ظالم و جابر نبرد کار پیش

تلخ کند کام من و کام خویش

طالب مهرست، دل و جان ما

شهره شود آنکه کند مهر بیش


Orang Gholikhani

روح استاد شاد باشد

Orang Gholikhani


پیشنهاد میکنم شما یک بلاگ بنویسید تا همه باخبر شوند

اورنگ


Souri

What a sad news and what a beautiful souvenir

by Souri on

I did't know he has died!

Yadash gerami. His poem was a real gem, very well known among us the Iranian outsiders.

Thanks for posting this here.


hamfekr

این خانه قشنگ

hamfekr


این خانه قشنگ است ولی خانهّ من نیست
این خاک چه زیباست ولی خاک وطن نیست

آن کشور نو، آن وطــــن دانش و صنعت
هرگز به دل انگیــــــــــزی ایران کهن نیست

در مشهد و یزد و قم و سمنان و لرستان
لطفی ست که در کلگری و نیس و پکن نیست

در دامن بحر خزر و ساحل گیلان  
موجی ست که در ساحل دریای عدن نیست

در پیکر گلهای دلاویز شمیران
عطری ست که در نافهّ آهوی ختن نیست

آواره ام و خسته و سرگشته و حیران
هرجا که روم هیچ کجا خانهّ من نیست

آوارگی وخانه به دوشی چه بلایی ست
دردی ست که همتاش در این دیر کهن نیست

من بهر که خوانم غزل سعدی و حافظ
در شهر غریبی که در او فهم سخن نیست

هرکس که زند طعنه به ایرانی و ایران
بی شبهه که مغزش به سر و روح به تن نیست

پاریس قشنگ است ولی نیست چوتهران
لندن به دلاویزی شیراز کهن نیست

هر چند که سرسبز بوَد دامنه آلپ
چون دامن البرز پر از چین وشکن نیست

این کوه بلند است ولی نیست دماوند
این رود چه زیباست ولی رود تجن نیست

این شهرعظیم است ولی شهرغریب است
این خانه قشنگ است ولی خانهّ من نیست سراینده این شعر استاد خسرو فرشیدور چند روز قبل در گذشت

Souri

بسیار زیبا سرودی اورنگ عزیز، مرسی‌

Souri


عیب رندان مکن‌ای زاهد پاکیزه سرشت

که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش

هر کسی‌ آن دروَد عاقبت کار که کشت

همه کَس طالب یارند چه هشیار چه مست

همه جا خانه عشقست چه مسجد چه کُنِشت

سرِ تسلیم من و خشت درِ میکده ها

مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خِشت

نا‌ امیدم مکن از سابقه لطف ازل

تو پس پرده چه دانی‌ که که خوبست و که زشت؟

نه من از پرده تقوا بدر افتادم و بس

پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت

حافظا روز اجل گر بکف آری جامی

یکسر از کوی خرابات برندت به بهشت

بسیار زیبا سرودی اورنگ عزیز، مرسی‌


Orang Gholikhani

عالم

Orang Gholikhani


عالم را گیرم بشهادت

که میروم با تو به نهایت

میروم بدشت بحرانت

برای دیدن صفایت

میکنم سفید روی ماهت

از درخشش صداقت

پر میکنم جهان به عشقت

تا آشفته شوند از این سخاوت

ببندم جاده بر راه آفت

تا نبینم اشکی بر نگاهت

نترس از دنیایِ بی حفاظت

عشق یار است بهترین حمایت

اورنگ
Jan 2010

//iranian.com/main/blog/orang-gholikhani-137


Souri

جمعه حرف تازه‌ئی برام نداشت!

Souri


ظهر یک‌شنبه‌ی من، جدول نیمه‌تموم،
همه خونه‌هاش سیاه، روی خونه جغد شوم؛

صفحه‌ی کهنه‌ی یادداشتای من
گف دوشنبه روز میلاد من ئه،
اما شعر تو می‌گه که چشم من
تو نخ ابره که بارون بزنه،
آخ اگه بارون بزنه،
آخ اگه بارون بزنه!

غروب سه‌شنبه خاکستری بود،
همه انگار نوک کوه رفته بوده‌ن
به خودم هی زدم از این‌جا برو!
اما موش خورده شناسنامه‌ی من!


عصر چارشنبه‌ی من!
عصر خوش‌بختی ما!
فصل گندیدن من!
فصل جون‌سختی ما!

روز پنج‌شنبه اومد
مث سقائک پیر،
رو نوک‌اش یه چیکه آب
گف به من بگیر، بگیر!

جمعه حرف تازه‌ئی برام نداشت،
هر چی بود، پیش‌تر از این‌ها گفته‌بود!

شهیار قنبری


Souri

Not Zein, niether Tein....

by Souri on

I was just looking for a poem of Janati Ataee when I found this poem "Deltangi" sang by Dariush in 70,s......Very sad and beautiful song!

 


Souri

Orang jan

by Souri on

That was a great poem about Farokhzad! I know I have read it at that time, I remember it well! How come I haven't commented on it?

I surprised myself!! Me, who loved Farokhzad...

Thanks many times for remembering him.


Souri

Bah Bah !!!

by Souri on

Daneshjoo ye aziz, safa avordid! Ghadam ranjeh farmoudid :)

I always love your poems, and I was impatient to see your "Tein" coming here! You forgot your friends :)

Please don't leave us now! Be shoma safaa nadareh!

Many thanks for the beautiful poem!


daneshjoo

طلب مهر ز محبوب نمودیم و نشد

daneshjoo


Daneshjoo

طلب مهر ز محبوب نمودیم و نشد

دل پر از پرتو امید نمودیم و نشد

آنکه دل برد و فسون کرد و  برفت

پی او چون مه و خورشید دویدیم و نشد


Orang Gholikhani

فریدون

Orang Gholikhani


ظهر بود خیابان بود تابستان بود

 

میخکی بود زخمی

در دست یک شرقی غمگین

بدنبال کوه نور

بر سر سهرآهی

عشق    آرزو       تنفر

عشق مرد

آرزو پرید

تنفرماند

 شب بود   بیابان بود    زمستان بود

//iranian.com/main/blog/orang-gholikhani/freydoon


Souri

sobh be khei, Zein az Fereidoun Moshiri

by Souri on

رنگین کمان گل

 

ظهور مهر
گردونه طلایی خورشید
با اسب های سرکش
با یالهای افشان
با صد هزار نیزه زرین بیدمشک
بر روی کوهسار پدیدار می شود
دیو سپید برف
از خواب سهمگینش
بیدار می شود
تا دست میبرد که بجنبد ز جای خویش
در چنگ آفتاب گرفتار می شود
در قله دماوند بر دار می شود
آنک بهار
کز زیر طاق نصرت رنگین کمان
چون جان روان به کوچه و بازار می شود
دشت بزرگ
از نفس تازه نسیم
گلزار می شود
بار دگر زمانه
از عطر از شکوفه
از بوسه از ترانه
وز مهر جاودانه
سرشار می شود

 


Souri

طرح اندوه غروب

Souri


 شالیکار

 

طرح اندوه غروب
دختری بر لب آب
روی یک سنگ سپید
زیر یک ابرکبود
پای می شوید پاهای گل و لای اندود
پای می شوید و می اندیشد
کار کار در شالی زار
در دل رود کبود
می دود سو سوی تک اختر شام
و از آن پیکر تار
که نشسته است بر آن سنگ سپید
گیسوانی شده افشان بر آب
نگهی گم شده در شالی زار

سیاوش
کسرایی

 

 


Orang Gholikhani

شعر اخوان ثالث خیلی قشنگ بود سوری جان

Orang Gholikhani


طرب و طاقت

 

طرب پیری از باد محارب میرسد

 

طاقت سرمارا  در غریبی میرسد

 

برف ناخواند ببار   تا به سحر

 

از غمت آخر سپیدی میرسد

 

باد شرق با آزادگی امشب بتاز

 

 بغض ابر آخر بباران میرسد

 

ماه کامل در ره شیری بناز

 

خورشید غزل با صبح فردا میرسد

 

گریه کن ای چشمه یخزده راز

 

 با هر اشکت یاد بهاری میرسد

 

فراموش کن کاوه و اسکندر را

 

که ندا از قلب  خواهرمیرسد

 

اورنگ

 Jan 2010

//iranian.com/main/blog/orang-gholikhani-136


Souri

Too long (I know) but it's too beautiful to be cut!

by Souri on

پاسخی به شعر اورنگ

//iranian.com/main/blog/orang-gholikhani-...

کاوه یا اسکندر ؟

 

طبل توفان از نوا افتاده است
چشمه های شعله ور خشکیده اند
آبها از آسیا افتاده است
در مزار آباد شهر بی تپش
وای جغدی هم نمی اید به گوش
دردمندان بی خروش و بی فغان
خشمناکان بی فغان و بی خروش
آهها در سینه ها گم کرده راه
مرغکان سرشان به زیر بالها
در سکوت جاودان مدفون شده ست
هر چه غوغا بود و قیل و قال ها
آبها از آسیا افتاد هاست
دارها برچیده خونها شسته اند
جای رنج و خشم و عصیان بوته ها
خشکبنهای پلیدی رسته اند
مشتهای آسمانکوب قوی
وا شده ست و گونه گون رسوا شده ست
یا نهان سیلی زنان یا آشکار
کاسه ی پست گداییها شده ست
خانه خالی بود و خوان بی آب و نان
و آنچه بود ، آش دهن سوزی نبود
این شب است ، آری ، شبی بس هولناک
لیک پشت تپه هم روزی نبود
باز ما ماندیم و شهر بی تپش
و آنچه کفتار است و گرگ و روبه ست
گاه می گویم فغانی بر کشم
باز می بیتم صدایم کوته ست
باز می بینم که پشت میله ها
مادرم استاده ، با چشمان تر
ناله اش گم گشته در فریادها
گویدم گویی که : من لالم ، تو کر
آخر انگشتی کند چون خامه ای
دست دیگر را بسان نامه ای
گویدم بنویس و راحت شو به رمز
تو عجب دیوانه و خودکامه ای
من سری بالا زنم ، چون ماکیان
ازپس نوشیدن هر جرعه آب
مادرم جنباند از افسوس سر
هر چه از آن گوید ، این بیند جواب
گوید آخر ... پیرهاتان نیز ... هم
گویمش اما جوانان مانده اند
گویدم اینها دروغند و فریب
گویم آنها بس به گوشم خوانده اند
گوید اما خواهرت ، طفلت ، زنت... ؟
من نهم دندان غفلت بر جگر
چشم هم اینجا دم از کوری زند
گوش کز حرف نخستین بود کر
گاه رفتن گویدم نومیدوار
و آخرین حرفش که : این جهل است و لج
قلعه ها شد فتح ، سقف آمد فرود
و آخرین حرفم ستون است و فرج
می شود چشمش پر از اشک و به خویش
می دهد امید دیدار مرا
من به اشکش خیره از این سوی و باز
دزد مسکین برده سیگار مرا
آبها از آسیا افتاده ، لیک
باز ما ماندیم و خوان این و آن
میهمان باده و افیون و بنگ
از عطای دشمنان و دوستان
آبها از آسیا افتاده ، لیک
باز ما ماندیم و عدل ایزدی
و آنچه گویی گویدم هر شب زنم
باز هم مست و تهی دست آمدی ؟
آن که در خونش طلا بود و شرف
شانه ای بالا تکاند و جام زد
چتر پولادین ناپیدا به دست
رو به ساحلهای دیگر گام زد
در شگفت از این غبار بی سوار
خشمگین ، ما ناشریفان مانده ایم
آبها از آسیا افتاده ، لیک
باز ما با موج و توفان مانده ایم
هر که آمد بار خود را بست و رفت
ما همان بدبخت و خوار و بی نصیب
زآن چه حاصل ، جز با دروغ و جز دروغ ؟
زین چه حاصل ، جز فریب و جز فریب ؟
باز می گویند : فردای دگر
صبر کن تا دیگری پیدا شود


کاوه ای پیدا نخواهد شد ، امید
کاشکی اسکندری پیدا شود

 مهدی
اخوان ثالث


Souri

Salam and sorry for being late today ; "Tein" az Hafez

by Souri on

طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق

که درین دامگه حادثه چون افتادم

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود

آدم آورد درین دیر خراب آبادم

سایه طوبی و دلجویی حور و لب حوض

بهوای سر کوی تو برفت از یادم

نیست بر لوح دلم جزٔ الف قامت دوست

چکنم حرف دگر یاد نداد اُستادم

کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت

یارب از مادر گیتی‌ به چه طالع زادم


Souri

Thank you

by Souri on

My very dear Daneshjoo: I'm so glad you didn't forget me! Your poem is very powerful. Thanks a lot

Dr Saadat Noury: That poem is so Erfaani. I haven't heard it before. Thanks for brightening this blog with Attar's poem. I like Attar very much.


M. Saadat Noury

By Attar Nayshabori

by M. Saadat Noury on

ضمیرم در جنان زیبا زند جوش

که حوران مینهندش دربناگوش

ضمیر من خلیل آسا از آنست

که هم ز انگشت، خود شیرم روانست

معانی ضمیرم را عدد نیست

مرا این بس که از خلقم مدد نیست

نه غایت می درآید در معانی

نه نقصان میپذیرد این روانی

مراحق داد در معنی هدایت

ازین معنیست، معنی بی نهایت

 


daneshjoo

این گرگ گرسنه می رود راه جنون

daneshjoo


Daneshjoo

ضحاک دگر باره شده تشنه ی خون

این گرگ گرسنه می رود راه جنون

او کشته و می کشد جوانان وطن

ما پوزه ی او به خاک مالیم وبه خون