The First Iranian American

Share/Save/Bookmark

The First Iranian American
by sobh
21-Feb-2009
 

Mirza Mohammad Ali, better known as Hajj Sayyah (meaning the traveler), was born in 1836 in the town of Mahallat in Iran. His studies exposed him at a young age to modern and democratic ideas that were at the time spreading throughout parts of the world. The stark difference he observed between the treatment suffered by most Iranians under their autocratic rulers and the ideas he studied inspired him to see the rest of the world.

At the age of 23, Hajj Sayyah embarked on a remarkable journey around the globe that would last for nearly 18 years. He began his travels by wandering throughout Central Asia and Europe for more than six years. Often he traveled alone and in poverty.

The motivation for Hajj Sayyah’s travels was his thirst for knowledge and spiritual strength. He wanted to learn as much as he could about the world and how other people lived, in order to bring those ideas back to Iran. As a result of his observations throughout his travels, he concluded that human beings are supposed to live in reasonably humane societies and enjoy basic human rights.

Hajj Sayyah came to the United States through New York. During his ten year stay in the U.S., he met with many prominent personalities such as President Ulysses Grant on more than one occasion. His travels across the United States eventually took him to San Francisco where he spent several months.

Upon returning to Iran in July 1877, Hajj Sayyah became politically active and was imprisoned for having instigated a clandestine letter writing campaign to the monarch and clergy regarding the unbearable living conditions in Iran. After his release, fearing further persecution he sought the protection of the United States Legation in Tehran. This move puzzled many Iranians who didn’t know why he felt the United States government would protect him.

Hajj Sayyah went on to play a major role in the Constitutional Revolution of 1906 in Iran, and remained active until his death in 1925 at the age of 89.  

In the course of studying Hajj Sayyah’s life, Dr. Ali Ferdowsi recently discovered through State Department documents that Hajj Sayyah had become an American citizen on May 26, 1875, making him the first Iranian to become a U.S. citizen. This was a closely held secret that Hajj Sayyah had shared with only a few people. Well over a century later, considering ourselves as first or second generation Iranian Americans, we are reminded by Hajj Sayyah’s story that the history of Iranian Americans is indeed much longer.

This article was made possible by the research efforts of Dr. Ali Ferdowsi, the Chair of the Department of History and Political Science at Notre Dame de Namur University, to whom we are grateful. For more details about Hajj Sayyah’s life and travels, refer to the entry by Dr. Ali Ferdowsi for Hajj Sayyah, Mirza Mohammad Ali Mahallati, in the Encyclopedia Iranica. (www.Iranica.com)

Source:

//paaia.org/cs/our_community/the_first_iranian_american

Share/Save/Bookmark

Recently by sobhCommentsDate
NASA's 'Mohawk Guy' celebrates Curiosity
-
Aug 07, 2012
Iranian television mocks LA satellite channels
1
Jul 28, 2012
Green Seemorgh
-
Jul 28, 2012
more from sobh
 
default

007 jan: I got the excerpt

by anonymous-H (not verified) on

007 jan: I got the excerpt from the same link. Unfortunately, I'm not aware of where we can purchase this book. I think we should call the Ketab bookstore in california. sorry!

//www.goftman-iran.info/content/view/1032/14/

Just scroll down and you will find the full text. I just copeid and pasted it from the above link.


default

to Anonymous-H

by 007 (not verified) on

-ایا شما اطلاعی دارید که این کتاب را از کجا میشه تهیه کرد؟
//www.goftman-iran.info/content/view/1032/14/

٢-منبع مطالب بیان شده ؟


default

Thank you for the link.

by Anonymous-H (not verified) on

Thank you for the link. Things look pretty much the same in Iran now-a-days.

Some paragragphs worht reading:

حاجی در کاشان به سیاحت مدرسه شاه و مدرسه آقا می رود: "مدرسه ها خوبند لکن مدارس هم در ایران عوض اینکه به مملکت و ملت فایده بدهند، مرکز یک بلای بزرگ ایران است. جوان بیست و پنج ساله و کمتر و بیشتر به اسم طلاب علم در حجرات مسکن می کنند. در تحصیل علم و عدم آن و فهم و عدم آن آزاد و مختارند.از صد نفر یکی در خیال تحصیل علم نیست. احدی در مقام تهذیب اخلاق این جمع نیست و به هر وسیله است از پدرشان و از مردم به اسم خمس و زکات و احسان و غالباً به ضرب مشت و چماق و تهدید، مایه ی عیش بدست می آورند...غالباً چماق های خیلی درشت و بعضی خنجر و طپانچه دارند. غالباً در خود مدرسه دو دسته و سه دسته شده برای دخل و تقدم و تأخر در جلوس و مشی یا برای ترویج و تقویت این آقا و آن آقا به تحریک خود آقایان به سرو کله هم می کوبند و دو جمعیت یا تمام اهل یک مدرسه قلچماق و لشکر یک نفر ملا هستند که او از اینها و اینها از او نفع می برند... و هر کس را می زنند و زخم دار کنند و بکشند آنرا تقویت شریعت می نامند ... بسیار است که یکی دزدی کرده، آدم کشته، هر فساد کرده، به زن و بچه مردم متعرض شده و... به دروغ می گوید مفلسم و همینکه خود را به مدرسه انداخت و ملتجی این آقایان ساخت، نه قضات شرع می توانند کاری بکنند (زیرا لشکر خود را نمی رنجانند) و نه حکام عرف و مأمورین دولت، زیرا فتنه و آشوب بر پا می شود و غوغای وا شریعتا بلند می شود. چه حق ها از میان می رود و چه ناحق ها جاری می گردد. این است وضع تحصیل علم در ایران و کسانی هم که در تحصیل علم به سر می برند با ترتبی هشتصد یا هزار سال قبل با عبارات مشکله و اصطلاحات مغلقه، عمری در بحث الفاظ به سر برده، اصول و فقه را در فرضیات که در ظرف صد سال یک دفع هم اتفاق نمی افتد به کار می برند و ...اطفال بیچاره را خاک بر سر و بی تربیت بزرگ می کنند."

در صفحه 195 می گوید: "به گردش بازار و شهر ساوه
رفتم.آب انبار خوب و مدرسه خوبی داشت. افسوس که مدارس ایران در همه جا عوض نفع صرر می رسانند و جمعی را تنبل و شریر می پرورانند." و نیز در صفحه 272 راجع به مدرسه شاهی زنجان می گوید: "موقوفات زیاد دارد ... جمعی بی سواد و تنبل ساکنند!".

البته اوضاع علم فقط در ایران اینگونه نبوده است. حاجی در صفحه 281 هنگامیکه برای زیارت به عتبات عالیات می رود می گوید: "واقعاً انسان در عتبات، مخصوصاً در نجف و کربلا حیرت می کند، دسته دسته از طلاب و معممین و خدام و مفت خواران که آنجاها جمع شده مایه معاش ایشان وجوهی است که به عنوان احسان و زکات و خمس و مال امام و رد مظالم از ایران و هندوستان به آنجاها می ریزد. این دستجات در عتبات، رساله در بغل بهر بمنزل دویده از یکی ار معروفین علماء که سمت نوکری و بستگی و شاگردی به او پیدا کرده می خواهند ترویج او را کرده، مردم را مقلد او کنند که پولها پیش او برند تا اینها بخورند، چه فضایل و کرامات برای آقای خود می گویند و چه تکذیب ها از دیگری که رقیب اوست می کنند و مردمان باهوش را از هر چیز سست می نمایند.

این دفعه کشاکش اعلمیت و مرجعیت و مقتدای شیعه بودن را در میان جمعی چنان گرم دیدم که هرگز بازار علم و اختراعات اروپا به این درجه ترقی ندارند... ".

شاید خواننده گرامی همچون من با شنیدن این سخنان به یاد کلام پیامبر اسلام بیفتد که فرمودند: “ قال رسول الله ص سیأتی علی الناس زمان لا یبقی من القرآن الا رسمه و من الاسلام الا اسمه یسمون به و هم ابعد الناس منه مساجدهم عامرة و هی خراب من الهدی فقهاء ذلک زمان شر فقهاء تحت ظل السماء منهم خرجت الفتنة و الیهم تعود." یعنی: "رسول خدا فرمود بر مردم زمانی خواهد امد که از قرآن جز رسم آن و از اسلام جز اسم آن که به آن نامیده میشوند نخواهد ماند. وایشان از همه کس نسبت به آن دورترند، مساجدشان آباد است ولی از هدایت خالیست فقها آن زمان بد رین فقها زیر آسمان هستند. از ایشان فتنه خارج میگردد و به خودشان" (1)

در کل حاج سیاح اوضاع مسلمانان را بسیار بد می داند، چنانکه قبل از ذکر عتبات عالیات می گوید: "در مقام انصاف، انسان به هر جا می رود عالم مسلمان را ذلیل و ممالک اسلامیه را خراب و همه را با هم منافق می بیند. مسلمانان که زمانی از برکت علم و اتحاد و عمل به قانون اسلام بر نقاط بسیاری از کره زمین حکم فرما شدند، الآن در هر جا اسیر دیگران و زیر بار گران جهل و ظلم هستند. خصوصاً ممالک عثمانی و ایران و از تمام نقاطیکه من دیده ام بدتر ایران است که هیچ جا به این درجه خراب و پریشان نیست. جهت آن هم این است که در تمام زمین به این شدت ظلم از امراء و نفوذ جهل از ملاها نیست. این دو سنگ آسیا در ایران در نهایت قوت و شدت عموم مردم را خرد می کنند زیرا هر کس برای حفظ خودش در مقابل این دو قوه ناچار به تزویر و دروغ گویی است که سبب انحطاط اخلاق است."

این سخنان حاج سیاح بیانگر خوار و خفیف شدن مسلمانان آن زمان است. حاجی که خود جهانگرد هم بوده است و همانطور که ذکر شد 18 سال به اکثری از نقاط جهان سفر کرده است می گوید: " در هیچ مملکتی یک قسمت مردم به این درجه آزاد مطلق و فعال ما یشاء و یک قسمت به این درجه محبوس مطلق و بنده اسیر نیستند. ابداً هیچ پادشاه بزرگ روس و آلمان و انگلیس و دول بزرگ عالم و یا کشیش و روحانی هیچ مملکت به قدر شاه و وزیر و امیر و فراش باشی و داروغه و کدخدا و سید و ملا و درویش و روضه خوان و چاووش و ... در ایران آزاد از هر تکلیف و مختار در هر کار و ایمن از هرمؤاخذه و مجازات نیست و هیچ بنده و اسیر مثل رعیت ایران در قید فقر و ذلت و اسارت نیست.

این علماء یک شمشیر تکفیر و یک تیر تفسیق و تلعین دارند که از هر کسی که مرادشان بر نیاید یا دلشان بخواهد مال و جان و آبروی او را تلف می کنند."

در قسمتی که صفحات 465 تا 487 کتاب را در بر می گیرد، اوضاع سلطنت و کشور در زمان ناصرالدین شاه به صورت خلاصه شرح داده شده است: " در مملکت عدلیه و محل معین برای رجوع مظلومین و متظلمین نبود ... فقط عده ای از ملاها می بایست رسیدگی به تظلمات کرده، احکام صادر فرمایند و حکام و فراشان و داروغگان و امراء و ملاکان و پاکار و کد خدا اجراء دارند. مجریان شریک دخل حاکمان شدند، حاکمان آلت اجرای مقاصد مجریان گردیدند..." علاوه بر فساد حاکم بر روحانیت، فسادهای حکومت هم به وخیم تر شدن اوضاع ایران دامن می زد.

جالب آنکه سفرهای ناصر الدین شاه به فرنگ را پیش مردم به علل دیگر جلوه می دادند: "... از اول مردم نادان ایران را معتقد کرده بودند که سفر شاه به فرنگ برای ترویج دین اسلام و اصلاح با دول است!"

علاوه بر این، شرحی که حاج سیاح از وزارات مختلفه اعم از وزارت علوم و معارف و وزارت عدلیه و وزارت مالیه و...می دهد، همه خواندنی است تا بدانیم چرا ایران آن زمان بیش از هر جا و زمان دیگری نیازمند مربی بود و چرا باید موعود در ابتدا در ایران ظهور کند.

توصیه نگارنده به خوانندگان محترم این است که برای بدست آوردن تصویر روشن ترراجع به دوره قاجار(مخصوصاٌ سلطنت ناصر الدین شاه) و عصر ظهور دیانت بابی و بهایی ، به خود کتاب مراجعه فرمایید.

3- زندگی اجتماعی مردم در دوره قاجار

4- حاج سیاح در اول ورود به ایران در بندر عباس :" اول خاك فارس و وطن محترم من است. نسیم وطن به رخسارم وزیده لذت دیگری درك كردم لكن این نسیم را عفونت ظلم و بی نظمی و بی تربیتی زهر آگین كرده...".

5- همانطور كه اشاره شد، حکومت و روحانیون در دوره قاجار،شرایط مطلوبی نداشتند. این وضعیت بالطبع زندگی اجتماعی مردم ایران را تحت تأثیر قرار داده بود. دستگاه روحانی كه براذهان و تفكر مردم حكومت می كرد، سعی در افسرده نگه داشتن و بسته ماندن بینش وعقیده مردم داشت. در صفحه ی 25، حاج سیاح می گوید: " ظلام و غارتگران و دزدان با آنهاییكه اقتدار و زور ندارند امثال عوام و عجزه و دهاتی را اسیر كرده، هریك را بوسیله ای چسبیده، مردم را جاهل و ذهن ایشان را پر از خرافات كرده اند و از حقایق و طریق نجات دنیا و آخرت دور افكنده اند و آنچه از صحبت آقایان معلوم شد هزاران اشخاص تنبل بزی سادات و بنی هاشم درآمده، عمامه یا شال كبود یا سبزی را دلیل گرفتن مال مردم و مفتخوری قرار داده اند، بسیاری از مردم به یك خواب جعلی یك آدم فریب، قبری یا سنگی را امام زاده نامیده معبد و ملجاء، بلكه قاضی الحاجات ساخته اند عوام را بدام كشیده و مالشان را می گیرند. بهر سمت ایران بروی هزاران قبر باسم امام زاه فلان و فلان موجود است. اگر قرآنی به خط كوفی پیدا شده نسبت آن را به یكی از ائمه داده، حاجت را از آن می خواهند و این وسیله مفتخوری جمعی گردیده.

دعا نویسی، طالع بینی، جن گیری، رمالی، جفاری و از این قبیل امور و نام امام را وسیله ی نان كردن از قبیل مداحی و درویشی، یا تعزیه داری و چاووشی و غیرها كه حد و حصر ندارد، و نمی دانند كه همان بزرگان كه اینان بنام ایشان مفت خوری كرده مردم را از كار و علم و صنعت و ثروت بازمی دارند، خود ایشان بدترین اعمال را بیکاری شمرده و همیشه مشغول كار بوده، تمام جهد ایشان رفع خرافات بوده است."

6- اوضاع مردم با نبود امكاناتی برای تفریح و تمدد اعصاب وخیم تر شده بود. كوتاهی حكومت در ایجاد شرایطی برای آسایش مردم ،باعث به وجود آمدن عصبیت های مختلف و اغتشاش و طبیعتاً زمینه ساز انواع جرم و جنایت می شد. شرایط به گونه ای بود كه مردم، تنها هنگام محرم و یا برای زیارت فرصت استراحت و تفریح داشتند! آنهم در ماه عزاداری. به دیگر قول حكومت اوضاع را به گونه ای ترتیب داده بود كه تفریح اجتماعی مردم تنها مراسم عزاداری محرم بود. روحانیون نیز از این امر خشنود بودند كه مردم به ظاهر هم كه شده دین دارند اگرچه در باطن هیچ نشانی از دین نبود مگر عده قلیلی كه انها هم توانایی ایجاد تغییری در وضع مملكت نداشتند. مانند خود حاج سیاح یا سید جمال الدین و ... . حاجی در صفحه 91، هنگامیكه وقایع محرم سال 1295 را شرح می دهد، می گوید : "این عنوان و تكیه ی دولت را اگر چه همه می دانند، من باز برای یادگاری می نویسم. در ایران تماشا خانه و تآتر و باغ عمومی و مجامع و روزنامه و كتب و هر چیز كه انسان گاهی خود را مشغول كرده از هموم وارده یا از كارها كه خسته شده خود را تفریح دهد و رفع خستگی روح نماید، وجود ندارد. موسیقی هم ممنوع است، هر چه برای دل و چشم و گوش موجب تفریح است، ممنوع است و كوچه و بازار و محله و همه جا با تنگی و غم و صداهای مریضان و فقراء و سائلان و حرفهای فحش و لغو هرزه و تعفن و كثافات و مردار. دلها خسته و روها عبوس و روحها مرده، خصوصاً از خوفها و تقیه ها و فشارها و بغض و كینه و حسد و تخویفات ملاها از بلیات دنیا و عذاب آخرت و وحشت مردم از شدت جهالت از جن و پری و دیو و این نحو خرافات بالكلیه مردم مثل مرده متحركند. لابد در زیر این فشارها یك تفریحی لازم دارند و به هیچ وسیله به آن دسترسی نیست. تنها راهیكه هست و كسی نمی تواند از حركات آشكار ممانعت كند اسم امر دینی و مذهبی است كه یك تفریح را لباس مذهبی پوشانیده بآن اشتغالی كنند و چون منحصر به همین راه است در آن مبالغه و افراط و اختراعات جدیده می نمایند...

محرم و اسم تعزیه داری حضرت سید الشهداء(ع) را با این صورت در آورده اند و چون در این باب دخل برای ملاها و روضه خوانها و آنهاییكه خود را مستند به دین كرده اند هست ،روز بروز سعی در ترویج آن می كنند و نجات را منحصر به اینها كرده اند و چنان مبالغه نموده اند كه مردم ایران بالكلیه از عمل به واجبات و ترك محرمات منصرف شده ، شریعت را عبارت از زیارت و تعزیه داری كرده شعبه ها و كارها افزوده اند كه حد ندارد".

در این خفقان روحی و اعتقادی، ملایان مردم را به تقلید كوركورانه هم دعوت می كردند و هر كدام حكومتی كوچك برای خود تشكیل داده بودند. از سوی دیگر دنیا پرستان تارك دنیا نما و صوفیان و دراویش هر كدام به نحوی از سادگی مردم استفاده می كردند. به قول حاج سیاح: "اینها را در ایران، نعمت خدا داده و این اشخاص را عزیز كرده ی خدا می گویند. من هر قدر فكر می كنم كه بلا جهت اینان چرا عزیز خدا شده اند نمی فهمم.

بلی فقط یك جهت هست كه سرمایه ی همه ی ایشان است و آن جهل مردم و تقلید و بیفكری و موهوم پرستی است كه این بزرگان همه دست به دست هم داده این نهال را در ایران كاشته و تربیت كرده و بارور نموده ، در كمال شدت حفظ نموده ،بهره بر میدارند و ثمر می خورند لكن خبر ندارند كه این درخت آخر كهنه و پوسیده می شود. چنانچه در اكثر نقاط عالم بر افتاده ، در ایران هم بطور مهیبی بر می افتد. آن وقت این باغبانان جهل دچار وهن و پریشانی می شوند".


sobh

Thanks 007 for the link

by sobh on

I think it is the same person. The book must be interesting.

I'm wondering how someone can get the book.

 


default

Same person?

by 007 (not verified) on

Hmmmm...
Anyway, I couldn't find this book!

//www.goftman-iran.info/content/view/1032/14/


default

Very interesting. Is this

by baAmdaAd (not verified) on

Very interesting. Is this the same guy who was asked if he saw any muslims in his travels to Western countires and his reply was,"NO, but I saw Islam".

Thank you for sharing this wonderful piece of history.