هماوردی غرور و خشم در لوور


Share/Save/Bookmark

هماوردی غرور و خشم در لوور
by shahireh sharif
04-Mar-2012
 

هر جوری بود با ترکیبی از تحکم و تمنا تا قهوه خانۀ موزه کشاندمش. بند کیفم را روی دسته پشت صندلی آویختم و به مرد جوان و لاغری که پیش بندش قسمتی از پیراهن سفید و شلوار مشکیش را می پوشاند، برشی از کیک شکلاتی با چای به همراه یک فنجان قهوه سفارش دادم >>> photo essay

"بخیر گذشت..." به دور و برم نگاهی انداختم و پس از مطمئن شدن از اینکه کسی به ما چشم ندوخته ادامه دادم، "گفتم تا شیشه یکی از ویترینا رو پایین نیاری آروم نمی گیری."

آهی کشید و در حالیکه روی صندلیش جابجا میشد گفت: "آخه تو نمی دونی چه حالیم که."  آرنج راستش را روی میز گذاشت و وزن سرش را بر دستش انداخت ولی بلافاصله تغییر حالت داد و باز خودش را روی صندلی جابجا کرد، "دیوونه میشم وقتی فکر می کنم این نامردا چقدر زدن و خرابی به باز اوردن تا یکی از این تیکه ها رو سالم رسوندن اینجا. مگه شوخیه. دیدی چه عظمتی داشتن؟"

"می دونم چی میگی. ولی عصبانیت تو غیر از اینکه حداقلش این باشه که از موزه بندازنمون بیرون چه فایده ای داره؟"  

بطری کوچک پلاستیکی قهوه ای رنگی را از جیب بغلش درآورد.  کمی با سرش کلنجار رفت و بعد از چند بار صدای کلیک و کلیک راه انداختن موفق به باز کردن آن شد. دو قرص از داخل بطری کف دستش چپه کرد و گفت، "ببخشید. دست خودم نیست که. آخه چرا هر کی که پاش به ایرون میرسه، تا می تونه می چاپه. میگی مال باباشونه. هر چی بوده ورداشتن اوردن اینجا، که."

صحبت هایمان با برگشت گارسون جوان با سینی حامل سفارشات مان قطع شد.

همینطور که پیش دستی کیک را به سمت او سوق می دادم، گفتم: "سعی کن به اعصابت مسلط بشی. به خودت بگو که حداقل این آثار اینجا به اسم ایران ثبت شدن و جاشون امنه. من و توی نوعی هم راحت می تونیم بیایم ببینیمشون" پیش دستی کیک را پس زد و گفت: "ای بابا! ناسلامتی رژیمیما!"

"امروزه رژیم رو بذار کنار. برای تو گرفتم، کلی جوش زدی."

سرش را به علامت تاسف تکان داد و گفت، "چی بگم والله. دلم می سوزه. دلم به یتیمی خودمون می سوزه."

لبخندی زدم و گفتم، "چایت سرد نشه."

با دیدن اخم روی پیشانیش از بالای فنجان سفیدی که فاصله بین دست و لبش را پر می کرد پوزخندی زدم.

فنجان را پایین گذاشت و برای اولین بار بعد از چند ساعت لبخند زد، "چیه؟ به چی می خندی؟"

"هیچی. فکر کردم شاید بهتره بعد از این بریم قسمت یتیمای مصری رو ببینیم."
>>> photo essay


Share/Save/Bookmark

more from shahireh sharif
 
Mohammad Ala

Taking a wish to my grave....

by Mohammad Ala on

I cannot go to foreign museums which hold Iranian artifacts.  I do not have a heart to look at stolen items.

Iranians who sold these artifacts must be held accountable for their atrocity towards Iran and future generations.  We allocated some funds for locating the stolen items and finding who let these items leave Iran.  

One of my wishes is to have Iranian museums out of Iran to buy the stolen items and display them in those museums.  Knowing the majority of Iranians, I will take this wish to my grave.

As several of you know, I have been working on a documentary regarding historical sites in Iran which have been neglected.  I am happy to report that filming is finished (although the editing, sound, and government approval process will take another three to four months).  My goal has been twofold: (1) to have a documented record of Iran's precious historical sites so that future generations will be able to appreciate this beautiful heritage; and (2) to warn about the destruction which is happening to these vulnerable treasures and to encourage people (both Iranians and non-Iranians) to take action before it is too late.  

 Some of the endangered sites shown in the documentary are: Shiraz (Hafezieh, Persepolis, and Pasargad), Esfahan (Imam Square and Seeyo-se-pole), Kermanshah (Bisotun and Tagh-e Bostan) , Kohkiloyeh (Tange Solak),  Azerbaijan (Takht-e Soleiman) , Zanjan (Soltanieh Dome or Gonbad-e Soltanieh)   

I sent JJ pictures which needed no explanation and clearly showed the extent of the damage to these fragile symbols of our heritage.  He chose not to display them on IC.

What I have accomplished in regards to Iran’s heritage is to show my respect for the people who came before us and worked hard to build our country.