هفت ٬هشت سال بیشتر نداشتم تازه کار کردن با گرامافونی که یادگار ایام تجرد پدر بود را یاد گرفته بودم وصفحه ها را روی صفحه چرخان گرام می گذاشتم و سوزن پیکاپ را آرام روی شیار صفحه ها می گذاشتم تا بخواند. در بین صفحه های مورد علاقه ام صفحه ای بود که یک طرفش به صورت حلزونی و زرد و سفید بود با علامت شیر خورشید و زیرش وزارت دارایی و قیمت ۱۰ ریال ! و سمت دیگرش نوشته بود" دل میگه اومد" و نامزدی و خواننده :منوچهر ." نامزدی" را دوست نداشتم برای آن سالها زیادی غمگین بود ولی" دل میگه اومد" تا مدتها ترانه دلخواه بود و هنوز هم هست و هر بار که ترانه پخش می شد پدر یاد خاطراتش می افتاد و برای چندصدمین بار خاطره همسفری با منوچهر در قطار تهران - اهواز را برایم تعریف می کرد.
ـ سعید همکلاسی دبیرستانم بود. و بگویی نگویی یک ته صدایی داشت و با وجود سن سال کم همیشه خدا عاشق یکی بود . زنگهای تفریح با همان ته صدا روی میز ضرب می گرفت و می خواند " یادت میاد که اونروز لب دریا٬ تو ساحل رو شنها بازی می کردیم......" این ترانه را آنموقع ها نشنیده بودم . هنوز هم وقتی می شنوم یاد سعید می افتم
ـ چند سال بعد دو تا نوار از مجموعه کارهایش را پیدا کردم . از جمله همین ترانه افسوس و کلاغها و پرستو . بارها گوش دادمش . عقلم نرسید که یک کپی از نوار داشته باشم. یک بار که با دوستان به شمال رفته بودیم در یک ایست بازرسی ماشین را نگه داشتند و گشتند و بعد که چیزی پیدا نکردند همه نوازهایمان از جمله همین نوارهای سوگلی من را در کیسه ای ریختند و بردند و التماس و خواهش فایده ای نکرد . هنوز هم چند ترانه از آن مجموعه را پیدا نمی توانم بکنم .
ـ سال ۲۰۰۷ بود و سال های ابتدایی مهاجرت . در مراسمی دیدمش و از دیدنش کلی ذوق کردم آنموقع هنوز دیدن این جور مشاهیر دوره بچگی ذوق داشت . موقع تنفس که رفته بود بیرون سیگار بکشد پیشش رفتم و چند کلمه ای صحبت کردم .بی حوصله بود شاید هم به خاطر سن سال . داستان مسافرت پدر در قطار را برایش تعریف کردم . زهرخندی زد. در خاتمه مراسم کلاغها را خواند و خوب هم خواند.
سرکار بودم که خبر مرگش رسید و اوقاتم تلخ شد بماند که در سالهای اخیر به این اوقات تلخی و خبرها بد عادت کردیم دیگر از آن نسل هنرمندها کمتر کسی باقی مانده . منوچهر سخایی هم رفت ولی یادش تا سالها در ذهن مردم کشورش خواهند ماند هرچند خیلی ها گرایشهای سیاسی اش را دوست نداشتند ولی مردمش بیادش خواهند آورد وقتی در عروسی ها " گل بسر عروس " را بخوانند وقتی به پرستو که به یاد برادرش که در کودتا بیست هشت مرداد کشته شد٬ خوانده بود گوش کنند وقتی ترانه باز ای سیه مو را در اوقات شادیشان بشنوند و یا وقتی با " دل میگه اومد" و " کلاغها " عاشقی کنند . آنجایش که می گوید : هنوز تو اون کوچه رو اون اقاقی .دلی که کنده بودیم مونده باقی
..........
Recently by Payam Mim | Comments | Date |
---|---|---|
خط بکش ،خط بکش | 3 | Oct 11, 2012 |
مارش ایرانی، از اشتراوس و ناصرالدین شاه تا مرجان ساتراپی | 1 | Jun 25, 2012 |
زندگی بی توازن در ریتم لنگ | - | Apr 27, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
Payam aziz
by Souri on Sat Apr 30, 2011 04:20 PM PDThussssh,
I'll be coming there sooooooooon :)
At least I hope so .
I miss you guys too.
thanks Souri jon
by Payam Mim on Sat Apr 30, 2011 12:12 PM PDTThanks souri jan, BTW I miss you :)
Nice read
by Souri on Fri Apr 29, 2011 06:30 PM PDTThis is the best memorial text I have read about Manouchehr, so far. Very touching. Thank you Payam jon