من آن ماهم که اندر لامکانم

من آن ماهم که اندر لامکانم
by Nur-i-Azal
29-Mar-2010
 

من آن ماهم که اندر لامکانم
مجو بیرون مرا در عین جانم
تو را هر کس
به سوی خویش خواند
تو را من جز به سوی تو نخوانم

من آب آب و باغ باغم ای جان
هزاران
ارغوان را ارغوانم
سخن کشتی و معنی همچو دریا
درآ زوتر که تا کشتی
برانم


Share/Save/Bookmark

more from Nur-i-Azal
 
Nur-i-Azal

Dast-e-shomaa dard nakoneh

by Nur-i-Azal on

May your hand not hurt :-)

Ya NUR


Farah Rusta

Pleasure is mine

by Farah Rusta on

This is ghazal no. 1518 from the version edited by B. Furuzanfar. My source is the site (please see the link below) which contains the  poetry of many leading Persian poets. It is my understanding that Divan-e Shams cited on this site is the reference used by the site. I hope you enjoy it.

//ganjoor.net/moulavi/shams/ghazalsh/sh1518/#

 

FR


Nur-i-Azal

Thanks

by Nur-i-Azal on

That is what I thought. This is from Mowlana's Diwan. A person on another list has been most insistent that it isn't. Do you have the number for this poem based on Furuzanfar's edition since I don't have mine handy at the moment (packed away in storage)?

Thanks.

Ya NUR

 


Farah Rusta

Here is the full version

by Farah Rusta on

 

 

من آن ماهم که اندر لامکانم

مجو بیرون مرا در عین جانم

تو را هر کس به سوی خویش خواند

تو را من جز به سوی تو نخوانم

مرا هم تو به هر رنگی که خوانی

اگر رنگین اگر ننگین ندانم

گهی گویی خلاف و بی‌وفایی

بلی تا تو چنینی من چنانم

به پیش کور هیچم من چنانم

به پیش گوش کر من بی‌زبانم

گلابه چند ریزی بر سر چشم

فروشو چشم از گل من عیانم

لباس و لقمه‌ات گل‌های رنگین

تو گل خواری نشایی میهمانم

گل است این گل در او لطفی است بنگر

چو لطف عاریت را واستانم

من آب آب و باغ باغم ای جان

هزاران ارغوان را ارغوانم

سخن کشتی و معنی همچو دریا

درآ زوتر که تا کشتی برانم

دیوان شمس - رومی