گریز از ازادی


Share/Save/Bookmark

Noosh Afarin
by Noosh Afarin
16-Nov-2009
 

 اریک فروم در کتاب «گريز از آزادی» چهارساز و کار يا مکانيزم گريز اساسی را مشخص نمود: خودکامگی يا اقتدار طلبی , ويرانگری, پيروی و آزادی مثبت بر خلاف گرايش های روان رنجور, ساز و کارهای گريز فروم هم در سطح فردی و هم جمعی, نيروهای محرک در افراد بهنجار هستند. اين مکانيزمها از نظر فروم عبارتند از :

1 خودکامگی يا اقتدار طلبی
 فروم خود کامگی را به اين صورت تعريف کرد: گرايش فرد به دست کشيدن از استقلال خودش و يکی شدن با کسی يا چيزی بيرون از خود, به منظور کسب توانمندی که فرد فاقد آن است . اين نياز به يکی شدن با همسری قدرتمند می تواند شکل مازوخيسم يا ساديسم بگيرد. مازوخيسم از احساس های ناتوانی , ضعف و حقارت ناشی ميشود و هدف آن وصل کردن خود به شخص يا سازمانی قوی تر است. تلاش های مازوخيستی اغلب به صورت عشق يا وفاداری تغيير شکل می يابند , اما اين تلاش ها برخلاف عشق و وفاداری واقعی هرگز نمی توانند به استقلال و اصالت کمک کنند.


 ساديسم در مقايسه با مازوخيسم روان رنجورتر و از لحاظ اجتماعی زيانبارتر است. هدف ساديسم نيز مانند مازوخيسم کاهش دادن اضطراب بنيادی از طريق متحد شدن با فرد يا افراد ديگر است . فروم سه نوع گرايش ساديستی را مشخص کرد که همگی کم و بيش با هم دسته بندی ميشوند.

گرايش اول, نياز به وابسته کردن ديگران به خود و اعمال قدرت برکسانی است که ضعيف  هستند.
گرايش دوم, وسواس استثمار کردن ديگران , سو استفاده کردن از آنها و استفاده کردن از آنها برای نفع يا لذت شخصی است.
سومين گرايش ساديستی , ميل به ديدن رنج و عذاب جسمانی يا روانی ديگران است. هرچند اين رنج ممکن است شامل درد جسمی واقعی باشد, غالبا شامل رنج بردنهای عاطفی , از قبيل کوچک کردن يا خجالت دادن است.

٢- ويرانسازی يا ويرانگری
اين مکانيسم هم مانند خودکامگی ريشه در احساس های ناتوانی , تنهايی و انزوا دارد . با اين حال, ويرانگری برخلاف ساديسم و ماروخيسم به رابطه مستمر با فرد ديگر وابسته نيست , بلکه هدف آن از ميان برداشتن ديگران است. افراد و ملتها هر دو ميتوانند از ويرانگری به عنوان ساز و کار گريز استفاده کند. فرد يا ملت, با نابود کردن افراد و اشيا تلاش میکند احساس های قدرت از دست رفته را باز گرداند. قاتلان زنجيره ای اغلب آدمهای تنهايی هستند که متحد شدن با فرد ديگری را ميجويند . با اين حال, تماس آنها با قربانيان شان معمولا کوتاه است و به نابودی انسانی ختم ميشود که شايد صميميت و وحدت را تامين ميکرد. بديهی است که ويرانگری خودشکن است, زيرا فرد با نابود کردن, ديگر نميتواند متحد شود. با اين حال افراد ويرانگر مجذوب نوعی انزوای بيمارگون ميشوند که فقط در صورتی که بتواند دنيای بيرونی را از ميان ببرند به دست می آيد.
 
٣- پيروی
فروم معتقد بود رايج ترين وسيله گريز در جامعه, پيروی است. افرادی که  پيروی ميکنند ميکوشند با دست کشيدن از فرديت و تبديل شدن به هرچيزی که ديگران از انها ميخواهند , از احساس تنهايی و انزوا بگريزند. بنابراين , انها تبدیل به آدمهای ماشينی ميشوند, و به صورت قابل پيش بينی و ماشينی به هوسهای ديگران واکنش نشان میدهند . آنها به ندرت نظر خودشان را بيان ميکنند , به معيارهای قابل پيش بينی رفتاری می چشند, و اغلب بی حرکت و ماشينی بنظر ميرسند . افراد در دنيای مدرن , از بسيار تعهدات بيرونی فارغ هستند و آزاداند تا طبق ميل خودشان عمل کنند, اما در عين حال , نميدانند چه ميخواهند، چه فکر يا احساسی دارند. آنها مانند روبات از صاحبان قدرت گمنامی پيروی نموده و خودی را انتخاب ميکنند که اصيل نيست. آنها هر چه بيشتر پيروی  کنند. احساس عجز و ناتوانی بيشتر ميکنند, و هر چه بيشتر احساس ناتوانی کنند, بيشتر بايد پيروی کنند. افراد ميتوانند اين چرخه پيروی و ناتوانی رافقط با دستيابی به خود پيروی يا آزادی مثبت قطع کنند. فروم در کتاب گريز از آزادی نام اين مکانيسم را همرنگی ماشينی مينهد.

٤ - آزادی مثبت
پيدايی آزادی سياسی و اقتصادی لزوما به انزوا و ناتوانی منجر نميشود. انسان ميتواند آزاد باشد و در عين حال تنها نباشد, نکته سنج باشد و با اين حال آکنده از ترديدها نباشد. مستقل باشد و با اين حال بخشی از نوع بشر باشد و افراد ميتوانند اين نوع آ زادی را که آزادی مثبت ناميده ميشود, با استعدادهای عقلانی و هيجانی خود انگيخته شدن بدست آورند. فعاليت خود انگيخته را میتوان در کودکان و در هنر مندانی يافت که به پيروی کردن از آنچه ديگران از آنها توقع دارند , گرايش ندارند. آنها طبق ماهيت بنيادی شان و نه مطابق با قواعد عرفی عمل ميکنند. آزادی مثبت بيانگر حل و فصل موفقيت آميز تنگناهای انسان در بخشی از دنيای طبيعی بودن و با اين حال, جدا بودن از آن است . افراد از طريق آزادی مثبت و فعاليت خود انگيخته , بر وحشت تنهايی غلبه ميکنند, به وحدت خود با دنيا دست می يابند , و فرديت خويش را حفظ ميکند. فروم معتقد است عشق و کار دو عنصر آزادی مثبت هستند . انسانها از طريق عشق و کار, بدون فدا کردن يکپارچگی خودشان با يکديگر و با دنيا متحد می شوند. انها همتای خودشان را به عنوان افراد مستقل تاييد ميکنند و به تحقق کامل استعدادهايشان ميرسند.

ترجمه از دکتر عزت الله فولادوند


Share/Save/Bookmark

more from Noosh Afarin
 
Noosh Afarin

تاريخ گذشتگان آئينه عبرت است

Noosh Afarin


آقای عوض نیا؛ ممنونم از لینگ کتیبهء بیستون، جنایات تاريخ کهن و معاصر کشورمان بسیار وحشتناک است، پنهان کردن ننگ و سیاهی تاریخ  به نظر من مقدمه ای برای نابودی هويت ایرانی ماست. ما و هر ملتی بايد تاريخ خود را مو به مو و کلمه به کلمه بياموزيم، از شکست هايش پند بگيريم و از پيروزیهايش سرافراز شويم و هويت با ثباتی برای افراد کشور خود بدست آوريم. ولی حیف که  بعضیها همانند «طبل میان تهی و بلند آوازند» از تاریخ طوری تعریف میکنند و به آن میبالند که خودشان نیز دورغ بزرگ خود را باور میکنند.


انان خود بردگان ننگ و ستم  بوده، و همانند شخصیت مخمل داستان انتری که لوطیش مرده بود، راه گریز از بند اسارت را اگر هم بدست بیاورند، از ان وحشت خواهند داشت. چون نوع دیگر زیستن برایشان غیر قابل تصور است. بعضها هم تاریخ را انحصاری می بینند و یا نمیخواهند از بدیهای پادشاهان چیزی بدانند.  نمیدانم  اگر از ستمها و جنایتها نگوييم چطور از مبارزه بر عليه آن برخواهیم آمد؟
 
 در مورد کسانی که همانند انتر ایفای نقش میکنند و دلتنگ اربابان  (لوطی- والا گوهر ) خود هستند به یاد گفته ای از یونک میافتم. به اعتقاد « کارل یونگ»: انسان با ظرفیتهای بالقوه ای که از اجداد خود به ارث میبرد، به دنیا نگاه میکند. از نظر او،  هر فرد انسان، نوعی شخصیت ناخودآگاه جمعی یا اشتراکی دارد که انباریست پر از خاطرات نژادی، که فرد از اجداد خود به ارث میبرد. و هر شخصی که به بیداری میرسد برای تکامل شخصیت انسانی خود دائماً از مرحلهء پایین تر به مرحلهء تکامل یافته تری حرکت میکند.

 هدف از این تکامل را یونگ «خودشکوفایی» (به تحقق رسیدن) مینامد. خود شکوفایی یعنی رسیدن به حداکثر وحدت، هماهنگی و تکامل تمام قسمتهای شخصیت انسانی است. اما باید توجه داشت که بیداری شرط این رشد است. متاسفانه وقتیکه « لوطی جهان»  انتر لوطی نمای کشوران بیگانه است، و برخی را همانند انترهایی برای بقای خود به اسارت میگیرد،  تمام قوای جوشش ذاتی و میل به استقلال انها را نابود میکند، و بعد از اینکه میمیرد، انترانش همانند
انتری که لوطیش مرده بود، بی پناه می‌شوند، و حتی در ازاد بودنشان دچار ضعف.... و نمیداند  به چه کسی پناه  ببرند، و در پی یافتن لوطی دیگر حتی پس از سی سال به تلاش خود ادامه میدهند.

 

                         آنکه ناموخت از گذشت روزگار، پنجه ی مرگش شود آموزگار

 

 

 

 

 

 


Manoucher Avaznia

ترجمۀ سطور

Manoucher Avaznia


ترجمۀ سطور هفتاد و یکم تا هفتاد و هشتم ستون دوم صخره نبشتۀ داریوش نخست هخامشی بر پهنۀ بیستون برگرفته از WWW.livius.org

King Darius
says: Thereupon that Phraortes
fled thence with a few horseman to a district in Media
called Rhagae.
Then I sent an army in pursuit. Phraortes was taken and brought unto me.
I cut off his nose, his ears, and his tongue, and I put out one eye, and
he was kept in fetters at my palace entrance, and all the people beheld
him. Then did I crucify him in Ecbatana;
and the men who were his foremost followers, those at Ecbatana within the
fortress, I flayed and hung out their hides, stuffed with straw.

 

این بخش نمایشگر رفتار ملوکانه با تأییدات اهورایی با فرائورت احتمالا فرهاد رهبر شورشیان ماد است که به فاصله ای کمتر از یک دهه پس از مرگ کورش نخست معروف به بزرگ طغیان کرده بود

متن کامل این سنگ نوشته را میتوانید تحت نام

Behistun inscription

جستجو نمایید. 


Manoucher Avaznia

ترجمۀ سطور

Manoucher Avaznia


نام 


Noosh Afarin

مهربان جان؛

Noosh Afarin


 

                         

ممنون از کامنت شما.

 

 

 

 

 

 


Mehrban

Dear Noosh Afarin

by Mehrban on

Nice post.  I believe, "Azadi e Mosbat" is what you are interested in, from what I understand here I must say me too.   Then isn't that a bit contradictory to; do not bring any other flag but green and wear green or black kind of requests (?) really more than requests. I don't mean to be petty but I find very contradictory impulses in your postings.

Also your unbridled "hatred" for "Reza Shah" in particular is quite impressive. I am not a monarchist by any stretch but I find the depth of your hatred for a man who has been dead for a long time, facinating.  It seems to me that hatred may be another form that we may attach ourselves to another.  What do you think?

 


Noosh Afarin

سلام هالی جان،

Noosh Afarin


 

                         
بله کتاب نامبرده رو خوندم، نوشته هاش همیشه برام جالبه، و معمولاً کتابهایرا که از فروم  میخرم سریع میخونمش. هالی جان با خوندن بعضی از ترجمه های فارسی برای بهتر شدن زبان فارسیم استفاده میکنم.

 

 

 

 

 

 


HollyUSA

Thank you Noush Afarin

by HollyUSA on

Excellent, educational and much needed. I love Fromm's writings (it sure sounds a lot more complicated in Farsi though :).

Another great read by him is 'The Sane Society'. You may have read it. If you haven't you must. You'll love it.