آقای احمدینژاد باید میدانست که «یک نطق تند و عمیقاً اسلامگرایانه و انقلابیمآبانه» (که بهشدت «باب طبع طایفهسالاری مذهبی» و لابد به توصیهی آنها بود) هیچ نتیجهای جز «تخریب بیشتر او نزدِ طرفهای خارجی» و نیز نزد «افکارعمومی که از سخنان و مواضع اخیر وی دلگرم شده بودند» [آنچنانکه حتا در برخی نوشتههای سبز سکولار دیدم که او را رهبر مناسبتری برای پیگیری اصلاحات سیاسی دانسته بودند] بههمراه نخواهد داشت.
و مطابق آنچه اکنون در صحنهی سیاسی ایران مشاهده میشود؛ حتا کمترین تضمینی هم به وی و همفکرانش نمیداد که «طایفهسالاران مذهبی»، درعین آنهمه تعریف و تمجید از آن سخنرانی؛ از «تضعیف موقعیتِ وی» و نیز «کارشکنی در مسیر اقداماتِ عدالتطلبانهی او» دست بردارند.
واقعیت این است که: آن «پیشروی بزرگ» به سوی جذب بخش عظیمی از افکار عمومی که با «برگزاری همایش ایرانیان خارج کشور» و نیز «رونمائی از منشور حقوق بشر کورش» صورت گرفت؛ کمترین تناسبی با این «عقبنشینی آشکار» نداشت که در سخنان آقای رئیسجمهور در سازمان ملل متحد جلوهگر شد.
درست از پایان آن سخنرانی؛ آقای احمدینژاد باید در انتظار «پیشروی دمبهدم فزایندهی الیگارشی علیه خود» میبود (و باشد). روندی که با «سخنان دلگرمکنندهی هیلاری خطاب به رقبای آقای احمدینژاد» بلافاصله آغاز شد و هرچه بگذرد، سرعت و شدت بیشتری هم خواهد یافت.
«جیم والش» یک کارشناس امور امنیتی در آمریکا، دربارهی سفر اخیر آقای احمدینژاد به آمریکا گفته است: [من وی را با دفعات قبل مقایسه کردم. درطی این سالها؛ چهرههای مختلفی از رئیسجمهور ایران دیدم. (در نوبتهای قبل) من یک رئیسجمهور آتشین دیدم. اما اینبار وی متفاوت از گذشته بود. بیشتر مقامات، از جمله نخستوزیران و روسایجمهوری که در جلسات سازمان ملل متحد شرکت میکنند، با افرادِ (حاضر در مجمع عمومی) صحبت نمیکنند بلکه مخاطب آنها در داخل کشورشان است. این مسئله حتی برای رئیسجمهور اوباما (نیز) صدق میکند.
برای رئیس جمهور احمدینژاد؛ یک «اختلاف سیاسی عمیق در داخل ایران» وجود دارد. این اختلاف با سبزها نیست. اختلاف با کسانی نیست که بعد از انتخاباتِ دوازدهم ژوئن به خیابانها ریختند. بلکه اختلاف بین «تندروهای طرفدار احمدینژاد» و «تندروهای مخالف احمدینژاد» است. این اختلاف، بین «روحانیون و احمدینژاد» است. در ایران «آشوب واقعی» وجود دارد. ازاینرو، احمدینژاد تلاش میکند موضع خود را در داخل کشور ایران بهبود بخشد و باعث مشکل نشود].
اما هدفِ «سخنان هیلاری کلینتون» [که مخاطبانش روحانیون بودند] تنها «تعمیق شکافهای رقبای درون قدرت» و «تحریکِ بخشی از قدرت به تحرک علیه بخش دیگر» نبود.
بلکه با «شناختِ کامل از روانشناسی رئیسجمهور ایران» [که در برابر چنین مداخلاتی، چه واکنشی از خود نشان خواهد داد/ اینکه: جنبهی اسلامگرایانه و انقلابیمآبانهاش برجستهتر خواهد شد] و نیز «بررسی وضعیتِ افکارعمومی در ایران» [که سبزهای سکولار و بخش خاکستری جامعه را به احمدینژاد و حسننیتاش در انجام اصلاحات و تغییراتِ بنیادین اندکی امیدوار کرده یا دستکم آنها را در مخالفتِ همهجانبه با او مردد ساخته بود] با یک تیر دو هدف زد!
هم «طایفهسالاران» را علیه او برانگیخت (و بدانان دلگرمی بخشید تا بهنحو قاطعتری در برابرش صف بکشند) و هم «امیدهای برانگیختهشده نزد افکارعمومی سکولار به او» را نقش بر آب کرد و تصویر ذهنی آنان از احمدینژاد را به همان تصویری بازگرداند که در یکهفتهی بعد از برگزاری انتخاباتِ سال گذشته از وی داشتند.
به چند کامنت در زیر یکی از مطالب سایت خودنویس (چندروز «پس از سخنان آقای احمدینژاد درخصوص منشور حقوق بشر کوروش» و چندروز «پیش از سخنرانی سازمان ملل») دقت کنید:
[1) احمدینژاد با این کارها میخواهد به رهبران جنبش سبز و حامیان چپ (سکولار نو و کهنه) بگوید شماها عرضه ندارید، شهامت ندارید، فقط حرف میزنید و عذر و بهانه میآورید. همه چیز امکانپذیر است در این جمهوری اسلامی. میتوانید گروگان آزاد کنید، وزیر زن بگذارید، با سنتیها سرشاخ شوید، از تهدید فیروز آبادی و شریعتمداری نترسید، به جنجال لاریجانی و توکلی و مطهری و آیتاله های سنتی وقعی ننهید، از کوروش دفاع کنید، ملی گرا شوید، با امریکا مذاکره کنید، به اوباما نامههای فراوان بفرستید، بدون ترس از معاون معزول خود دفاع کنید، ایرانیان خارج کشور را بیاورید داخل ام القراء...، از دوستی با مردم اسرائیل بگویید، به جار و جنجال سنتیها محل نگذارید، از اینکه به شما دستور حکومتی داده میشود که از مذاکره حرفی نزنید گوش ندهید.
آیا این «احمدینژاد برای رهبری جنبش سبزها مناسبتر نیست؟». آیا این احمدینژاد «سیاستمدارتر از آنهمه بزدل سیاسی خودرهبرخوانده» و «حامیان حراف بیعمل چپ و سکولار و راست» نیست که هنوز نشستهاند از همدیگر غلط املایی میگیرند و از تشکیل یک اتحاد سیاسی ساده، حتا با همفکران خودشان عاجزند؟!
2) احمدینژاد از احمدینژاد هم عبور کرد. درحالی که گروههای اپوزیسیون مشغول ذهنیات خود هستند، یا با مرور خاطرات امیرکبیر و مصدق کیفور میشوند...
3) زنده باد احمدینژاد، این دیکتاتور...! زنده باد زندگی در زیر چکمههای دیکتاتور کوچولو!...
4) حقیقتش را بخواهید اگر موسوی یا کروبی، هرکدام رئیسجمهور شده بودند؛ توان انجام اینچنین کارهایی را نداشتند. فضای سیاسی و اجتماعی کشور، امروز نیاز به اقداماتی جسورانه دارد تا بعضی تابوها شکسته شود....
5) چه میكنه این احمدینژاد!
6) این احمدینژاد واقعاً عجب معجزه هزاره سومیست كه فاطمهی رجبی هم به داد اومده! بیچاره خاتمی. آدم مظلومی بود و حق خودشو نمیتونست بگیره چه برسد به حق مردم. و حتی موقعی كه میگفت میكنم، شرم و حیا داشت كه بكنه. اما حالا یكی با پرچم اصولگرایی اومده، حتی چیزاییرو كه نگفته انجام میدم، داره انجام میده. وای بهحال چیزایی كه قبلا گفته انجام میده!...].
آیا کامنتگذاران مزبور؛ پس از شنیدن سخنرانی آقای احمدینژاد در سازمان ملل، هنوز هم چنین احساسی دارند؟!... امیدوارم؛ اما بعید میدانم.
اگر بهخاطر آوریم که ظرفِ یکسالونیم گذشته، «رهبران سبز دینی» رفته رفته اعتبار و حیثیت خود را نزدِ سبز سکولار از دست دادند (نزد پرچمیهای سکولار که اصولاً اعتباری نداشتند)؛ و اگر بپذیریم که آقای احمدینژاد با سخنرانی خود در سازمان ملل، بههر دلیل و ضرورت که بود، تصویر مشابهی از همان «رهبرانِ انقلابیمآب و اسلامگرای همیشگی» از خود نشان داد؛ باید نتیجه گرفت که:
دستگاه دیپلماسی ایالات متحده، با شگردی هنرمندانه و با استفاده از وضعیتِ حاکم بر صحنهی سیاست در ایران؛ موفق شد تا از طریق «انداختن آقای احمدینژاد به موضعی واکنشی»؛ نظام حاکم بر ایران را یکپارچه، یکدست و «همان که همیشه بوده است» بنمایاند و از «گرایش مخالفان و معترضان به وضع موجود به احمدینژاد» (اعم از سبز سکولار و پرچمی سکولار) و «دلبستن آنان به پیگیری مطالباتِ انسانی و قانونی خود تحت رهبری او» پیشگیری کند. آنچنانکه «محمود احمدینژاد» و «میرحسین موسوی» را در یک تراز قرار دهد و افکارعمومی ایرانیان را از هردوی آنان ناامید کند. و البته: فارغ از اینکه در ماههای آینده، هریک از آنان (و جناحهاشان) چه برخوردی با آن دیگری داشته باشد!
چراکه «احمدینژادِ ملیگرا ـ اسلامگرا»یی که در سخنرانی خود علاوه بر مفاهیم اسلامگرایانه، بر هویت تاریخی و تمدنی ایرانی نیز تأکید میکرد (و درنتیجه «پیوستِ افکارعمومی مخالفان و دموکراسیخواهان به وی تحتِ راهبردِ ایرانگرائی») آشکارا خطر بزرگتری برای ایالاتمتحده بود تا «احمدینژادی صرفاً اسلامگرا». چراکه میتوانست ایرانیان هرچه بیشتری را بر محور «دفاع از برنامهی هستهای ایران» متمرکز نماید.
اگر راهبرد ایالاتمتحده تا همین چندی پیش «شقهکردن نظام حاکم به حداکثر ممکن» بود؛ اکنون راهبردِ «یکپارچهکردن نظام حاکم» را در پیش گرفته. در عین آنکه از تضعیف موقعیتِ نظامیان در ایران در برابر روحانیان (و احتمالاً بروز اختلافاتی در میان خودِ نظامیان) و تضعیف موقعیت و اعتبار حاکمان کنونی (نظامیان ـ دانشگاهیان) نزد افکارعمومی، نهایت استفاده را میبرد.
افزونه:
«خطای تاسفبرانگیز آقای احمدینژاد در تنظیم محتوای سخنرانی خود» آنقدر آشکار است که «دو تن از اعضای برجستهی طایفهسالاری مذهبی» و «الیگارشی صنفی ـ خانوادگی»، بهسرعت از آن ابراز خوشحالی کردهاند. سایت وابسته به طایفهسالاری در گزارشی از دیدار این دو نوشته است: [موسوی و خاتمی، همچنین «ضمن ابراز خوشحالی» از اینکه «جامعه متوجه بیاساس بودنِ بسیاری از مطالب و ادعاهایی که به صورت رسمی و غیر رسمی رواج مییابد شده است»؛ بر تداوم هماهنگی موجود میان...].
Recently by No Fear | Comments | Date |
---|---|---|
«وارونهفهمی» | 23 | Apr 30, 2011 |
انقلاب ما، انفجار نور بود | 18 | Feb 19, 2011 |
۲۲ بهمن یا ۲۵ بهمن یا هیچ کدام ؟ | 5 | Feb 10, 2011 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
نترس عزیز،
ImtheKingWed Sep 29, 2010 09:49 AM PDT
شما توجه داشته باشید که نوشتن بلاگی بعد از جق زدن متوالی همانند رانندگی بعد از نوشیدن ۴ لیتر آب جو، منجر به سر درد راننده یا جق زن و تلف شدن افراد بیگناه میشود.
در ضمن، بعد از بدست آوردن حواس، اگردر صحیح کردن متنتان کوشا باشید، دوستان شاید ڌۊران بودن این نوشته شما را پای سردرد بعد از جق و نه دیوانگی بگذارند، که در کل این امر میتواند به بدست آوردن آبروی رفته شما کمک زیادی بکند.
مطلب شما خیلی نکات ڌۊرانی دارد که فقط به این دو نکته اینجا اشاره میکنم؛
- اول اینکه بر خلاف نوشته شما، آقای احمدینژاد هیچ موقع طرفدار دوستی دو ملت ایران و اسرائیل نبوده و همیشه حرفهایش به دور محور محو شدن اسرائیل میچرخند،
- دوما، آقای احمدینژاد به اکثر ایرانیان که بر ضدش رای داده بودند، گفته است خس و خاشاک، حالا چطور شما انتظار دارید که مردم، این خل را به رهبری جنبشی، که او و طرفدارانش در سرکوبش یک لحظه هم غافل نبودند، بپذیرند؟
گفتن حقیقت در بعضی مواقع تلخ میباشد ولی هیچ موقع ترسی ندارد، آدم حتا احساس خوشی توام با سر جا آمدن حال بعد از جق زدن متوالی میکند! امتحان کنید، مرا حتا دوعا هم خواهید کرد!
حالا این همه روده درازی و چرتو پرت...
Roozbeh_GilaniTue Sep 28, 2010 06:50 PM PDT
برای اینکه این آقا پسر یا دختر خانوم "بی ترس"، عاشق احمد بی مخ هست و طرف دهانش که باز میشه، این آبش میاد!
یکی نیس به من بگه "به تو چه"
Republican جمهوریخواهTue Sep 28, 2010 04:58 PM PDT
آیا فکر نمیکنید که مستمع مورد نظر او توده عرب بود؟ در شرائط فوق
بحرانی کنونی، ایران بیش از همه چیز به پشتیبانی افکار عمومی در منطقه
محتاج است.