‘Miss Ziari’
---------------
My eyes didn’t wander
I just wandered in her eyes
those burning embers
I was fuel to
The deft sculptor
to chisel such delicate nose
was me
the butchering of her lips
between the teeth
What a tongue!
Hands of a masseuse hid in her eyes
O my God
someone come light up
this black pair of cigarillos
squirming like seductive serpents
in such grace
this woman
was born
prettier than any bunch of flowers
I ever put to water
I ever lost my marbles
under the skin of those cheeks
She’s still playing marbles
with the little eyes
my childhood possessed
My eyes do not wander
even if under the desk
I’m still climbing up your legs
in the short skirts you wore
to the fresh faces’ class
mate Miss Ziari*
....
* I was six when I started school. I had long straight hair, a navy blue jacket, wearing a tie of a colour I cannot remember. We had eleven silly girls in the class who kept coming on to me and I didn’t care. There were eight other boys in the class too, but I had become a man, because I was in love with Miss Ziari. I kept coming onto her but she didn’t care. So I kept getting top marks so she would come caress my hair and tell me with her budding lips, Excellent Ali! There was still one year left to the Revolution which put my love in a frame. Tonight when another love was torn away from me, I remembered my classmates and Miss Ziari who, I do not understand why, when the schools shut for holidays, they put her against the wall in the middle of summer and shot a bullet in her chest. No, I still can’t believe it. It is impossible to kill a beautiful woman by a bullet.
«خانم زیاری»
---------------
هیز نبودم
در چشمهای او هیزم بودم
من می سوختم
اگر آنهمه روشن بود
تراشکار ماهری
که بینی به آن نازنینی
در آورده بود از آب
من بودم
قصابی لبهایش بین دو دندان
عجب زبانی
تن شوری دلاکی در چشمهاش
وای خدای من
یکی بیاید این دو سیگار سیاه را
که چون مار خوش خط و خالی
اینهمه باحال می خزد
به آتش بکشد
این زن
زیباتر از تمام دسته گلهایی که من دادم به آب
به دنیا آمد
خرمهره من گم کرده ام
زیر پوست این گونه
که این گونه گویی تیله بازی می کند هنوز
با چشمهای کوچکی
که کودکی من داشت
هیز نیستم
اگر چه زیر میز
هنوز دارم
از پاهای تو می روم بالا
که دامنی کوتاه داری
در کلاس اول دبستان یاری
خانم زیاری*
......
*شش سالم بود که به مدرسه رفتم.موهای لخت و بلندی داشتم،کتی سرمه ای و کراواتی که رنگش یادم نیست.یازده دختر بچه ی لوس در کلاس داشتیم که هر چه پا می دادند تحویل نمی گرفتم.هشت پسر بچه ی دیگر هم بود اما من دیگر مرد شده بودم چون عاشق خانم زیاری شده بودم.هرچه پا می دادم تحویل نمی گرفت،برای همین مجبور بودم هی بیست بگیرم تا دستی به موهایم کشیده با لبهای غنچه ای بگوید آفرین علی! هنوز یک سال مانده بود تا انقلاب که عشقم را برای همیشه قاب بگیرد.امشب که عشق دیگری از دلم کنده شد،یاد دبستان یاری افتادم و خانم زیاری که نمی دانم چرا وقتی مدرسه ها تعطیل شد درست وسط تابستان بر سینه ی دیوارش گذاشتند و یک شلیک در سینه اش خالی کردند.هنوز باور نمی کنم نه! نمی شود هیچ زن زیبایی را با تفنگ کشت
....
‘Spurn’
---------------
On the sand’s enticing heat
the girl’s acre of legs
and then
the arch of the back
and then
the other killer… Hips
Undulating sea
throwing hands
up on the naked beach
that spurns
and then
the wave returns
once
twice
thrice
dotted the sand
his departing steps...
«امتناع»
---------------
بر داغی تن خواهِ ماسه
پاهای لختِ زن
و بعد
گودی دلخواهِ کمر
و بعد
آدمکشی دیگر
باسن
دریای موجی
روی تن و اندام ساحل می کشد دست
نمی گذارد
و بعد
موجی که می گذرد
یکی
دو تا
سه تا
بر ماسه نقطه می گذارد
مردی که می گذرد
......................
‘Sparrows’
---------------
After a Thousand and One Nights
reading
sleeping
a couple leave the house
Sparrows
swarm the alley
with their twitter
up to the bus stop
by the tree - swarmed
by tweet in tweet
On the cheek
spot on a beauty spot
the man
lands a kiss
To hide a show of tears
the woman
suddenly turns her head
blots out the blackening tears
off her cheeks
and turns back
to find no more sparrows
on the branches
«گنجشک ها»
---------------
بعد از هزار و یکشب خواندن
خوابیدن
از خانه خارج می شود یک جفت
در کوچه غوغا کرده اند
گنجشکها
تا صف اتوبوس
پای درختی که جیک تو جیک
اشغال شده
بر گونه
درست سرِ سیاهی خال
مرد
اینگونه خالی می کند بوسه
زن هم برای اینکه شوی اشک ندهد
سرش را
یک کاره برمی گرداند
از گونه هاش که جای کبودِ ریمل پاک می کند
دوباره برمی گردد
گنجشکی
برشاخه دیگر نمانده
...................
‘Cumulus’
---------------
Doubly naked
two white clouds
and a smoke passed from hand to hand
up to the roach
between hefty fingers and then
a deep puff
a mouthful
lips feeling the labia
puffing the smoke and
then penetrating
two cumulus clouds
A shrill thunder
through pursed lips
eyes struck by lightning - ouch!
and under the dear earlobe
sparrow kisses
lace the neck
sloping up
pause at the nipple
and then a downslope
lips slip down
to the navel
a kiss is closing in now
on the cumulus
to become nimbus
under tummy
between her lips
Phew... a seizure of sex
Ahh
warm hail
----------
A small explanation for them: hail is formed in cumulonimbus clouds
«کومولوس»
---------------
دو لختی
دو ابر سفید
و سیگاری که هی دست به دست شود
ته بکشد
لای دو انگشتِ زمخت
بعد هم پکی عمیق
دهانی پر
مماس کردن لب
بر لبه ها
فوت کردن دود و
سپس فرو کردن
بین ابرهای کومولوس
صدای نازک رعد
لای لبهای غنچه ای
چشمی که برق بگیرد آخ
و پای لاله ی گوش
بوسه های گنجشکی
گردن ریز
برود بالا
مکث کند بر نوک پستان
بعد هم کمی سرازیری
لیز خوردنِ لب تا ناف
بوسی که نزدیکی بکند حالا
با کومولوس
نیمبوس بشود
زیر شکم
لای لبه ها
وای....سکته ی سکسی
آاای
تگرگ گرم
.........
یک توضیح کوچک برای آنها: تگرگ در ابرهای کومولوس- نیمبوس شکل می گیرد
.....
Author: Ali Abdolrezaei
Translator: Abol Froushan
Recently by Ali Abdolrezaei | Comments | Date |
---|---|---|
Ali Abdolrezaei 's new English books on Amazon | 1 | Jul 19, 2012 |
The new issue of Danse Macabre Magazine | 2 | Jun 01, 2012 |
Short & Little Like i | - | May 13, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |