دون کیشی


Share/Save/Bookmark

Manoucher Avaznia
by Manoucher Avaznia
09-May-2010
 

زمهریر آمده باز

عمر پایای زمستان باری

می رسد تا پس فرودین ماه:

پیش روی خرداد.

 

گفتگوی زاغان

می رود با تن افسردۀ موج کوباد

تا فراسوی افق؛

همچنین هُرم نفسهای به تنگ آمده ام:

صحبت برف و تگرگی آری

می رود بر سر شاخ و لب توفندۀ باد.

 

کوله دارم بر دوش

نامه ای می برم از کوی به کوی.

شاد و ناشاد خبر می برم از قصر و سرایی به سرا.

نان من در گرو رفتنهاست.

 

باد و باران و تگرگ و توفان

همه جا بدرقۀ راه منند؛

دشمن جان من و نان منند.

 

نه،

سلامم خوش نیست.

لهجه دارم از پارس؛

ذهن من خاطره از خاک خراسان دارد.

خنده هرگز نرود

اندکی بر لبشان.

 

ساکن ملک غریبم اینجا

و بدهکارهمه پیر و جوانانستم:

پس چرا دیرستی؟

نامۀ من به کجاست؟

اشتباهی کردی؟

راهت از این سو نیست؟

 

"روزتان خوش بادا؛

مرحمت فرمودید؛"

پاسخی می فکنم.

می گذارم نامه.

غم ناشادی را

می فزایم بر بار.

 

راه خود می برم و

وحشت از رنگ و شمار سگها:

حمله ای در راه است؟

یا کمین ساخته اند؟

می تپد در دل روز

های و هوی سگها.

 

خوش به حال سگها

ماده ها و نرشان.

پاسبانان وفادار سرای سلطان؛

پارسداران بلند روزند؛

زوزه کاران شب ظلمانی:

مایۀ رشک بشر.

 

خواستم بر دل ریشم مرحم.

طیلسان اندرز

برگرفتم، آری.

همچو سرچشمه ترنم کردم:

"در همه ملکت پر رنگ فرنگ

خوش به حال سگها.

سور و ساتی دارند

بستری گرم کنار ارباب

و خوراکی مخصوص.

دست سیمین ساقان

می نوازد سرشان.

سرپزشکان هنرمند زمان

کمری بسته به تیمار دُم و اشکمشان".

 

خواستم سگ باشم.

چکمه لیسی کنم و پارس برای ارباب؛

دم تکانی کنم و مهر طلب فرمایم

فارغ از رنج و شکنج ایام.

 

بار دیگر امّا

یاد آواز خوش و رنگ رخ یار آمد.

دیدم آن دون کیشی

نه فراخورد دل عاشق بیدار من است.

 

روز من آخر شد.

نامه هایم رفتند.

همچنان در راهم.

سوز سرما شلّاق.

و غروبی آمد.

درد پِی می رود از پای به سر.

بارۀ فکرت ما نیز به مقصد نرسید.

با خودم زمزمه ای کردم باز:

"خوش به حال سگها

سفرۀ نوش و خوشی هم بود ارزانیشان.

ما و این پارۀ نان و سخن روی حبیب

از خور و خواب خوش و بسترشان آزادیم".

 

بیست و دوم اردیبهشت 1389

اتاوا


Share/Save/Bookmark

Recently by Manoucher AvazniaCommentsDate
زیر و زبر
6
Nov 11, 2012
مگس
-
Nov 03, 2012
شیرین کار
-
Oct 21, 2012
more from Manoucher Avaznia
 
Manoucher Avaznia

ابرمرد عزیز؛ ایراندخت عزیز؛ و شراب سرخ عزیز؛

Manoucher Avaznia


مهربانی کردید.

لطفها فرمودید.

بنده شرمند ۀ تان.

دل شاد ما هم

وامدار سخنان سر و پا مهر شما.

خوش به حال ما هم

که رفیقان ازین دست فراوان داریم:

سبب رفع ملال؛

مایۀ راحت جان؛

و دل-آسانی دل.

 

آرزو می کنم آن یار لطیف

آرزوی دل این بادۀ سرخ

را روا فرماید.

 

ما و این دود جگرسوز سحر

بندۀ درگاهیم؛

راهی یک راهیم.

ره ز بیراهه نمی دانیم ما.

گاه و بیگاه به قاموس طلب بی معناست.

 

بعونک یا لطیف 


Red Wine

خدا شما را از ما نگیرد

Red Wine


اشعار رزمی و بزمی را دوست داریم،در این زمانه.. شعر بیشتر در افکار ما چرخش فهم دارد تا دیگر قطعات ادبی‌.

باشد تا به همراه دیگر شاعران اهل فنّ..دور هم جمع شویم و بزم گیریم و عشق و صفایی عارفانه برقرار کنیم.

خدا شما را از ما نگیرد و سلامتی دهد،به ما هم  دینار دهد تا خرج‌های فراوان دهیم و عمری شکر گذار شما و حضرت باریتعالا باشیم.

 


IRANdokht

منوچهر جان

IRANdokht


بسیار زیبا سرودی

واقعا که استادید و به قول ابرمرد عزیز خوش به حال ما که شما را داریم تا از این هنر و زیبایی‌ سخن یاد بگیریم و لذت ببریم

 

دیدم آن دون کیشی

نه فراخورد دل عاشق بیدار من است.

IRANdokht


Abarmard

استاد بزرگوار آقای منوچهر عزیز

Abarmard


استاد بزرگوار آقای منوچهر عزیز
مثل همیشه لذت بردم. خوش بحال ما که شما را داریم. هفته خوبی را برایتان آرزومندم.