سفر بخیر

Manoucher Avaznia
by Manoucher Avaznia
04-Jun-2009
 

سفرت بخیر یاری؛ که به سینه شور داری، و ز روی راستکاری

بروی ره وفا را

چو لهیب کارزاری؛ که توقفی نداری؛  و به زیر پا گذاری

خم و پیچ قله ها را

چو تو شعله بر فروزی، دل دشمنان بسوزی؛ و وزی سپید روزی

دل و دیده ی رها را

نه زکهنه و هنوزی؛ نه ز شب رمی نه روزی؛ و نه دیده ای بدوزی

ره و رسم اغنیا را

تو مگر تهی ز هوشی؛ که همیشه در خروشی؛ و به جان و دل بکوشی

تو رضای دلربا را؟

و چو قطره ای بنوشی؛ ز سبوی می فروشی؛ طمع جهان فروشی

که خری تو روشنا را

چو دو دیده در تو بندم؛ به رخ جهان بخندم؛ که به حلقه ی کمندم

بدرم چه حلقه ها را

بهل این حدیث پندم؛ که من این جهان فکندم؛ و چنین امیدمندم

به کف آورم هدی را

به دل امیدواران؛ به رخ بنفشه زاران؛ چو تبسم بهاران

بدوان امیدها را

تو که شبنمی و باران؛ که به دشت و سبزه زاران؛ و به جان کشتزاران

مگر آوری صفا را

 

پانزدهم خرداد 1388

اتاوا


Share/Save/Bookmark

Recently by Manoucher AvazniaCommentsDate
زیر و زبر
6
Nov 11, 2012
مگس
-
Nov 03, 2012
شیرین کار
-
Oct 21, 2012
more from Manoucher Avaznia
 
Manoucher Avaznia

نازی عزیز

Manoucher Avaznia


چو من این قبا درانم؛ غزلی ز نو بخوانم؛ که به حیله ی زبانم

به کف آورم هما را

به تن ار چو پرنیانم؛ اگر این توان ندانم؛ نه زخیل شاکیانم

نهلم من این هوا را


Nazy Kaviani

نرو

Nazy Kaviani


.
.
قلب من
مدتی است در سینهء من خانه ندارد

خانهء او اینک
در دستهای تو
لای انگشتان بازیگوش ات
و در همسایگی قلب توست

به دنبال چه می روی؟
کدام شور؟
کدام شوق؟
کدام افسانه؟
کدام عشق؟
کدام فتح؟

آنچه می خواهی
نزدیک،
نزدیک،
نزدیک،

کف دستانت،
لای انگشتانت،
و از نفس به تو نزدیک تر،
با نگرانی نگاهت می کند،
و از رفتنت می گرید

اگر نگاه کردی،
شاید هم،
شهامت حرف زدن با تو را بیابد

شاید آنوقت،
طپش قلبی را که کف دستانت ضربان دارد
حس کردی
و او را شناختی
و آنچه می خواهی
یافتی.

نرو.