عشق را ، با گفت و با ایما ، چه کار
روح را ، با صورت اسما ، چه کار
عاشقان ، گویاند در چوگان یار
گوی را ، با دست و یا با پا ، چه کار ... : مولوی
عشق تو ، ز اختیار ، بیرون است
وصل تو ، ز انتظار ، بیرون است
آنجا که حساب کار عشق است
از پردهی پردهدار ، بیرون است ... : عطار
کار عشق ، از وصل و هجران درگذشت
درد ما ، از دست درمان درگذشت
کار ، صعب آمد به همت برفزود
گوی ، تیز آمد ز چوگان درگذشت
در زمانه ، کار ، کار عشق توست
از سر این کار ، نتوان درگذشت
جوی خون ، دامان خاقانی گرفت
دامنش چه ، کز گریبان درگذشت : خاقانی
چون شد این اعتقادنامه ، درست
باز گردم ، به کار و بار نخست
کار من عشق و بار من ، عشق است
حاصل روزگار من ، عشق است
سر_ رشته کشیده بود، به عشق
دل و جان آرمیده بود ، به عشق
به سر_ رشته ی خود آیم ، باز
سخن_ عاشقی ، کنم آغاز ... : جامی
تا بر_ دوست ، بار نتوان یافت
دل ، بر_ ما ، قرار نتوان یافت
تا نیاید نگار ما ، در کار
کار ما ، چون نگار ، نتوان یافت
اوحدی، کار عشق کن ، که به نقد
به ازین ، هیچ کار ، نتوان یافت ... : اوحدی
منع مهر غیر نتوان کرد یار خویش را
هر که باشد، دوست دارد دوستار خویش را
هر نگاهی از پی کاریست بر حال کسی
عشق میداند نکو آداب کار خویش را ... : وحشی
من هراسانم ، بسی از کار عشق
هر چه دیدم ، دیدم از کردار عشق
او ، مرا نفرت به داد ، از شهریان
وای بر من ، کو دیار و خانمان ؟
خانه ی من ، جنگل من ، کو ، کجاست ؟.
حالیا ، فرسنگ ها ، از من جداست
بخت بد را بین ، چه با من می کند
دورم از دیرینه مسکن می کند ... : نیما یوشیج
بگذار سر به سینه ی من ، تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی دردمند را
شاید که پیش ازین نپسندی به کار عشق
آزار این رمیده سر در کمند را
بگذار سر به سینه ی من ، تا بگویمت
اندوه چیست ، عشق کدامست ، غم کجاست
بگذار ، تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمری است ، در هوای تو از آشیان جداست ... : فریدون مشیری
زنجیرعشق _اوست که بر پای_ این دل است
او بی خبر ز حال_ دل است و چه غافل است
گفتیم که این جنون ، همه ناشی ز عشق _ اوست
گفت او که کار_ عشق ، نه کار_ یک عاقل است
دکتر منوچهر سعاد ت نوری
Recently by M. Saadat Noury | Comments | Date |
---|---|---|
برای نسرین ستوده : در زنجیری از سرودهها | 11 | Dec 01, 2012 |
ای دوست : در زنجیر اشاره | 1 | Dec 01, 2012 |
آفریدگار | 7 | Nov 04, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
عشق بازی کار بازی نیستای دل سر بباز
anglophileSun Aug 26, 2012 01:26 PM PDT
ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس
بوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس
منزل سلمی که بادش هر دم از ما صد سلام
پرصدای ساربانان بینی و بانگ جرس
محمل جانان ببوس آن گه به زاری عرضه دار
کز فراقت سوختم ای مهربان فریاد رس
من که قول ناصحان را خواندمی قول رباب
گوشمالی دیدم از هجران که اینم پند بس
عشرت شبگیر کن می نوش کاندر راه عشق
شب روان را آشناییهاست با میر عسس
عشقبازی کار بازی نیست ای دل سر بباز
زان که گوی عشق نتوان زد به چوگان هوس
دل به رغبت میسپارد جان به چشم مست یار
گر چه هشیاران ندادند اختیار خود به کس
طوطیان در شکرستان کامرانی میکنند
و از تحسر دست بر سر میزند مسکین مگس
نام حافظ گر برآید بر زبان کلک دوست
از جناب حضرت شاهم بس است این ملتمس
Thank you all
by M. Saadat Noury on Sun Aug 26, 2012 11:52 AM PDTWHO visited this thread. Special thanks go to All-Iranians who posted a very beautiful poem composed by late Moshiri.
سیه چشمی به کار عشق ، استاد
All-IraniansFri Aug 24, 2012 04:00 PM PDT
سیه چشمی به کار عشق ، استاد
به من ، درس محبت ، یاد می داد
مرا از یاد برد آخر ، ولی من
به جز او ، عالمی را ، بردم از یاد
فریدون مشیری