دعوت به مشاعره


Share/Save/Bookmark

دعوت به مشاعره
by Javad Yassari
23-May-2009
 

یادش به خیر، تابستان های تهران چه خوب و چه دلنشین بودند.  از دویدن توی کوچه ها و خوردن بستنی یخی و هوا کردن بادبادک ها، تا اخم و تخم ها و کتک های جانانه ای که ظهر ها می خوردیم تا ساکت شویم و بخوابیم، تابستان رنگ تند و شیرین بچگی های من است.  مثل این بود که زمان انتهایی نداشت و همه چیز در شیرینی بازی های تابستان ، سر صبر اتفاق می افتاد.  زمان کش می آمد و لای تاهای متعددش، در هر گوشه اتفاقی می افتاد.  از سفرهای خانوادگی به شمال، تا دلهره برای تجدیدی های فصل انگور، تا عاشق شدن دوباره، تا طعم میوه های تابستان، تا بوی خیار پوست گرفتهء مادر، تا کاهو سکنجبین بعدازظهر ها ، و حتی وزوز مگس های سمج در روز و خاریدن جای نیش پشه های مزاحم دیشب، تابستان شیرین بود، زیبا بود و عزیز.

غروب ها حیاط خانهء پدری آب و جارو میشد.  یک نفر روی حصیرهای پشت پنجره ها آب می پاشید.  تخت پدر دم حوض توی حیاط مفروش می شد.  سینی های بزرگ خربزهء قاچ شده و انگور و سیب گلاب که از بویش مست میشدیم روی سینی ها قرار می گرفت.  در گوشهء دیگری از خانه، روی تراس، تخت های ما دوباره صاحب رختخواب می شدند و پشه بند ها هوا می شدند. یادم می آید وقتی آخر شب خسته و هلاک می خزیدیم توی رختخواب های ملحفه شدهء تمیز، از خنکی تشک آشنا قند توی دلمان آب میشد.  در خاطرات من، تابستان های بچگی ام امن ترین روزهای زندگی من هستند، ایامی پر از عشق و ماجرا و محبت، ایامی پر از اکتشافات شخصی و گروهی، ایامی پر از یاد پدر روی تخت مفروش حیاط، حافظ در دست .  یادم می آید پدرم بعضی وقتها در میان خواندن حافظ برای مادرم و ما، غزلی هم زمزمه می کرد.  صدایش هنوز در گوشم است.  یادم می آید مادرم را که بعد از یک روز طولانی و مراقبت از مسئولیت های متعددش، می نشست روی تخت کنار پدرم، برایش چای می ریخت و به شعرهایش گوش می کرد.  مثل این بود که تابستان ها تنها وقتی بود که مادرم را "زن" می دیدم، زنی که شوهرش را دوست داشت و تابستان ها می توانست دقایقی را از بچه هایش و خانهء دراندشتش بدزدد و با مردی که دوست داشت اختلاط کند.  صدای خنده های شیرینش در پاسخ به پدرم نیز هنوز در گوشم است.

به یاد پدر و مادرم و آنچه که از عشق و خاطره به من هدیه داده اند، مشاعرهء امروز را با این شعر آغاز می کنم.  خوشحال می شوم به من بپیوندید.   

دوستان وقت گل آن به که بعشرت کوشیم

سخن اهل دلست این و بجان بنیوشیم

نیست در کس کرم و وقت طرب میگذرد

چاره آنست که سجاده بمی بفروشیم

خوش هوائیست فرح بخش خدایا بفرست

نازنینی که برویش می گلگون نوشیم

ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنرست

چون ازین غصه ننالیم و چرا نخروشیم

گل بجوش آمد و از می نزدیمش آبی

لاجرم زاتش حرمان و هوس می جوشیم

می کشیم از قدح لاله شرابی موهوم

چشم بد دور که بی مطرب و می مدهوشیم

حافظ این حال عجب با که توان گفت که ما

بلبلانیم که در موسم گل خاموشیم 

 

نفر بعدی لطفا میم عنایت بفرمایید.

مخلص همگی، ج. ی.

عکس تزیینی از اینجا.


Share/Save/Bookmark

more from Javad Yassari
 
capt_ayhab

m 4 y, Mersi Nazy Jan

by capt_ayhab on

مرغان ز قفس, قفس ز مرغان خالی
مرغا ز کجائی که چنین خوشحابی؟

از ناله تو بوی بقا می آید
می نال بر این پرده که خوش می نالی

مولانا

-YT


Nazy Kaviani

مرسی کاپیتان، بسیار زیبا بود!

Nazy Kaviani


در میخانه ام بگشا که هیچ از خانقه نگشود
گرت باور بود ورنه سخن این بود و ما گفتیم


Souri

please Capt

by Souri on

Go ahead....I'm on the phone :-(


Nazy Kaviani

سوری عزیزم

Nazy Kaviani


ها ها! دشمنی خبری نیست، فقط دوستی!

تا به خرمن برسد کشت امیدی که تراست
چارهء کار بجز دیدهء بارانی نیست
گر گدایی کنی از درگه او کن باری
که گدایان درش را سر سلطانی نیست

سعدی

حالا ت بده دوست من!


capt_ayhab

T 4 D

by capt_ayhab on

تا با غم عشق تو مرا کار افتاد
بیچاره دلم درغم بسیار افتاد

بسیار فتاده بودهم در غم عشق
اما نه چنین زار که این بار افتاد

مولانا

-YT


Souri

Nazy? hala ma doshman ham shodim? looool

by Souri on

نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل
هر کجا نامه ی عشق است نشان من و توست
سایه ز آتشکده ی ماست فروغ مه و مهر
وه ازین آتش روشن که به جان من و توست


Nazy Kaviani

ناخدا جان،

Nazy Kaviani


سرعت شما خیلی هم خوب است! من صبر می کنم تا شما بفرمایید! امیدوارم روز تعطیل شما به خوشی بگذرد!


Nazy Kaviani

این ت سوری جان، حالا نون بده!

Nazy Kaviani


تا همی خندی، همی گریی و این بس نادر است
هم تو معشوقی و عاشق، هم بتی و هم شمن

(منوچهری دامغانی در وصف شمع)


capt_ayhab

uh uh

by capt_ayhab on

Nazy Jan, Souri Jan

You two ladies [moshereh] with the seepd of light, Me the [pakhmeh] falls behind so easily

-YT


Souri

Thank you Bahar jan

by Souri on

Nice to do Moshaereh with you. Waiting to see more of your great contribution here. See you soon. Bon Appétit !


bahar narenj

Souri jan I thought i was

by bahar narenj on

Souri jan I thought i was after Nazi...  I have to go and start the BBQ now..

 


Nazy Kaviani

بهار عزیزم

Nazy Kaviani


کجاست؟ شعرت را نشانم بده!


Souri

Bahar N aziz heif ke rafti !! bazam barmigardi?

by Souri on

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست


bahar narenj

ت برای نازی جان و روزت خوشی داشته باشی

bahar narenj


تا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرم

ای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان من

بی پا و سر کردی مرا بی خواب و خور کردی مرا

سر مست و خندان اندرآ ای یوسف کنعان من

نازی جان طلسم شکسته شد 


Nazy Kaviani

سوری جان ببخشید یک ی بده!

Nazy Kaviani


نگارا من از آزمایش به آیم
مرا باش تا بیش از این آزمایی
مرا خوار داری و بیقدر خواهی
نگر تا بدین خو که هستی نیایی

فرخی سیستانی


Nazy Kaviani

سوری جان ببخشید یک ی بده!

Nazy Kaviani


نگارا من از آزمایش به آیم
مرا باش تا بیش از این آزمایی
مرا خوار داری و بیقدر خواهی
نگر تا بدین خو که هستی نیایی

فرخی سیستانی (که کمی عصبانی بوده!)


Souri

"T" for my dear Nazy

by Souri on

تا دور گشتی ای گل خندان ز پیش من
ابر آمد و گریست به حال پریش من
ای گل بهار آمد و بلبل ترانه ساخت
دیگر بیا که جای تو خالی ست پیش من


Souri

kharej az dastour (for my friend Bara)

by Souri on

درین سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کند
کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند
نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند
گذر گهی ست پر ستم که اندر او به غیر غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند
دل خراب من دگر خراب تر نمی شود
که خنجر غمت ازین خراب تر نمی زند
چه چشم پاسخ است ازین دریچه های بسته ات ؟
برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی زند
نه سایه دارم و نه بر ، بیفکنندم و سزاست
اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمی زند


Nazy Kaviani

نخیر این سوری خانم حواسش به ما نیست!

Nazy Kaviani


دل که لب تشنه به آب سخنست
پخته و خام، خراب سخنست
طبع ما خرم از اندیشهء اوست
خرم آنکس که سخن پیشهء اوست

بهار جان، جامی شما را می گوید ها!


Souri

Lve you girls !!

by Souri on

but I wasn't there and just came back. Please go ahead and I will follow you. sorry


bahar narenj

هین هم م برای نازی خانم پر از لطف

bahar narenj


من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید

قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید

آشیان من دل مرده اگر سوخت چه باک

فکر ویران شدن خانه صیاد کنید

i cant wait to see what Souri  aziz says about this one! lol


Nazy Kaviani

این "ی" و بهار جان شما میم بده!

Nazy Kaviani


یار شدم، یار شدم، با غم تو یار شدم
تا که رسیدم بر تو از همه بیزار شدم


Souri

Mim dar javab Nazy khanom aziz

by Souri on

می سوزم و می خندم ، خشنودم و خرسندم
تا سوختنم چون شمع می خواهی و می کوشی
تو آبی و من آتش وصل تو نمی خواهم
این سوختنم خوش تر از سردی و خاموشی


Nazy Kaviani

این ت، حالا لطفا میم بده!

Nazy Kaviani


تابش جان یافت دلم وا شد و بشکافت دلم
اطلس نو بافت دلم دشمن این ژنده شدم


Nazy Kaviani

بهار جان من منتظر شما هستم

Nazy Kaviani


البته بعضی از شرکت کننده ها در مشاعره خیلی قرقی هستند، اما شامل حال بنده نیست! من و سوری صبر می کنیم برای شما.

سوری جان خوبی؟


bahar narenj

سلام سوری جان ... این ت برای نازی

bahar narenj


  تا چهره ی آفتاب جان رخشانست

صوفی به مثال ذره ها رقصانست

گویند که این وسوسه شیطانست

شیطان لطیف است و حیات جانست

شمس

 


Souri

Bahar Narenj aziz

by Souri on

salam

na nobati nist, vali shoma agar yek "T" dari , biar , man hanouz daram migardam :)


bahar narenj

نازی جان نوبت

bahar narenj


نازی جان نوبت من ؟  یا نوبتی نیست؟


Nazy Kaviani

این دال و حالا لطفا ت بدهید!

Nazy Kaviani


دلبری و بیدلی اسرار ماست
کار کار ماست چون او یار ماست
نوبت کهنه فروشان در گذشت
نو فروشانیم و این بازار ماست
عقل اگر سلطان این اقلیم شد
همچو دزد آوریخته بر دار ماست
هر چه اول زهر بد تریاق شد
هرچه آن غم بد کنون غمخوار ماست
ترک خویش و ترک خویشان می کنیم
هر چه خویش ما، کنون اغیار ماست
خودپرستی نا مبارک حالتی است
کاندر او ایمان ما انکار ماست
هر غزل کآن بی من آید خوش بود
کاین نوا بی فر ز چنگ و تار ماست
شمس تبریزی به نور ذوالجلال
در دو عالم مایهء اقرار ماست

مولانا


Souri

"D" az Frough

by Souri on

درد تاریکیست درد خواستن
رفتن و بیهوده خود را کاستن
سرنهادن بر سیه دل سینه ها
سینه آلودن به چرک کینه ها
در نوازش  ‚ نیش ماران یافتن
زهر در لبخند یاران یافتن