به تدبیر هر کار آسان شود


Share/Save/Bookmark

divaneh
by divaneh
19-May-2011
 

رئیس جمهور رو کرد به وزرا که همه در کابینه دور میز نشسته بودند و گفت: مملکت در وضعیت بسیار سختی قرار گرفته. امروز هیئت دولت باید راهی برای این مشکل بی آبی که الان هشت ساله گریبان مملکت رو گرفته پیدا کنه. بذارید یک قسمتی از این گزارشی که یک هیئت تحقیقی دانشکده کشاورزی تهیه کرده واستون بخونم تا خودتون به عمق این مشکل پی ببرید، اهم اهم، "در حال حاضر بسیاری از زمینهای زراعی در حال خشک شدن هستند و محصولات کشاورزی در سال جاری بیش از بیست و دو درصد افت داشته است. کاهش تولید داخلی محصولات کشاورزی باعث افزایش یازده در صدی میزان واردات مواد غذایی گردیده و با افزایش روز افزون نرخ مواد غذایی در سطح بین المللی باعث فشار بیشتر بر بودجه سال جاری شده است. افزایش نرخ مواد غذایی همزمان با طرح حذف یارانه ها موجب نارضایتی در میان اقشار مختلف جامعه گردیده و کیفیت زندگی بسیاری از شهروندان را به زیر کیفیت زندگی در خط فقر نزول داده است. از سوئی سازمانهای محیط زیست گزارش می دهند که محیط طبیعی فلات ایران به نحو غیر قابل برگشتی در حال انهدام است و در سالهای اخیر پیشروی کویرها در زمینهای بایر مجاور آنها سرعت بیشتری یافته است. کمبود آب و انهدام زمینهای کشاورزی موجب کوچ کشاورزان به حواشی شهرها و تولید حلبی آبادها یی شده است که در فقدان امکانات تاسیساتی و بهداشتی موجب شیوع بیماری در ساکنین آن و فشار فزاینده بر خدمات شهری و بهداری خواهد بود." تا همینجاش کافیه. اگر شده تا یک ماه دیگه هم توی این اتاق باشیم باید یک راهی پیدا کنیم، و تا راه حل نهایی پیدا نشده کسی حق خروج از این اتاق رو نداره.

چند تا از وزرا می خواستند اظهار نظر کنند که وزیر ارتباطات گفت: هیچ کس نظر نده، هیچ کس نظر نده، لطفاَ نظر ندید. بنده می خواستم پیشنهاد کنم که قبل از این که کسی نظر بده یک فکری برای از ما بهتران بکنیم که دارند به حرفهای ما گوش می کنند و وقتی نقشه ما را فهمیدند عکس آن عمل می کنند و می روند و راه خنثی کردن اقدامات ما را پیدا می کنند. شما فکر می کنید همینطوری بی خودی بارون نمیاد؟ حالا با اجازۀ دوستان بنده یک دیواری بین خودمان و از ما بهتران می کشم.

بعد هم بدون این که منتظر اجازۀ دوستان شود چاقویی از کیفش در آورد و شروع کرد با چاقو دور تادور زمین اتاق خط کشیدن و فوت کردن و با صدای بلند تکرار کردن که: خط می کشم. خط می کشم. گوش اجنه کر بشه. چشم اجنه کور بشه. فوت. فوت.

جناب وزیر داشت جهت محکم کاری برای بار چهارم دور اتاق خط می کشید که حوصلۀ وزیر صنایع سر رفت: آخه این چه کاریه میرزا جهانگیر خان؟ مگر کار مملکت با خط کشیدن دور اتاق درست میشه؟ همین کارهای بیهوده رو می کنیم که کشور دچار این همه مشکلات شده. هی دور اتاق می گردی و با چاقو خط می کشی که چی بشه؟ می خواد جن بشنوه و می خواد خبر مرگش نشنوه. وقتی که قمر رفته توی برج عقرب و زهره هم رفته زیر برج دلو دیگه نه از ما کاری بر میاد و نه از جن. میگی نه خودت بیا به این اسطرلاب نگاه کن. باید صبر کنیم تا زهره از زیر برج دلو بیاد بیرون و دلو هم زیرش که خالی شد بیاد پایین و برج آبکش بتونه آب بکشه.

وزیر بهداری گفت: آقای افلاکی شما ماه پیش هم می گفتید که خوشۀ پروین رفته زیر برج دلو. بالاخره باید یک کاری کرد.

- بی بی زلیخا خانم تقصیر من چیه. مگه من گردونۀ فلک رو می چرخونم؟ مگه کواکب آسمون از من دستور میگیرن؟ تا وقتی که یه چیزی زیر دلوه، برج آبکش نمی تونه دلوش رو پایین بندازه و آب بکشه و بارون هم بی بارون.

رئیس جمهور نگاهی به وزرا کرد و با ناباوری سرش را تکان داد و سپس رو کرد به وزیر آموزش و پرورش: میرزا صادق خان شما نمی تونید یه دعایی بنویسید که زهره از زیر برج دلو بیاد بیرون؟

میرزا صادق سرفه ای کرد و گفت: از من ساخته نیست ولی شاید بتونم یک کاریش بکنم. باید بگم شیخ سلسبیل دعایی یک دعای مفتاح السماوات بنویسه.

وزیر راه و ترابری گفت: چطوره برای تاثیر بیشتر دعا را بگذاریم توی موشک و پرتاب کنیم به برج دلو؟

افلاکی گفت: عجب فکر بکری. گل گفتی میرزا سلیمان خان، گل گفتی.

همۀ وزرا با تکانهای موافق سر به ستایش از فکر بکر میرزا سلیمان پرداختند و میرزا سلیمان هم با گردن بر افراشته و نگاه پر غرور غرق در تحسین خویش و هوش و ذکاوت ذاتی اش شد.

وزیر امور خارجه که سالها در انگلستان درس خوانده بود و اوقات بسیاری را در کشورهای مختلف دنیا گذرانده بود می دانست که این مشکل را فقط از طریق راههای عملی می شد حل کرد و برای همین تا حال ساکت مانده بود اما دیگر نمی توانست بیش از این سکوت کند: به به، به به، به نظرم که داریم راه حل نهایی را پیدا می کنیم. با تشکر از آقای رئیس جمهور که با تشکیل این جلسه و هدایتش باعث و بانی این راه حل شدند، بنده فکر می کنم که بهتر است محکم کاری کنیم و از اقدامات عملی هم غافل نشیم.

بی بی زلیخا: مثلاَ چکار کنیم؟

- منظورم اینه که خوبه یک اقدامهای عملی هم انجام بدیم. مثلاَ به مردم بگوییم که بروند روی پشت بام تشت بزنند.

- جناب رویایی تشت را که برای خسوف و کسوف می زنند.

- حالا شاید باران هم آورد. ضرری که ندارد.

رییس جمهور: مجلس گفته کارهای عمومی باید باموافقت مجلس باشه.

زیر فرهنگ و ارشاد با انگشت قسمتی از پیشانی اش را که زیر عمامه بود خاراند و گفت: بالاخره مجلس نگه داشتن سگ نجس را ممنوع کرد یا نه؟

رئیس جمهور: بله حاج آقا زکاتی، دیروز تصویب شد. شما تشریف نداشتید.

- بنده مانده بودم در خانه و برای دفع خشکسالی از فجر تا اذان مغرب دعای تعال سحاب المطر می خواندم. حال انشااله سگها را که از بین ببرند خشکسالی هم تمام می شود.

وزیر کشور گفت: حاج آقا فکر کردم فقط به خاطر نجس بودن سگ نگه داشتنشو غدقن کردن. پس خشکسالی هم میاره.

قبل از این که حاج آقا زکاتی جوابی بدهد بی بی زلیخا پاسخ وزیر کشور را داد: میگن سگ پارس می کنه و ابر می ترسه و فرار می کنه.

حاج آقا زکاتی لبخند عاقل اندر سفیهی زد و حرف بی بی زلیخا را رد کرد: نه همشیره، اینها خرافات عوام است. بنده این را با دلایل فقهی ذکر نمودم. در روایات داریم که ملکی در آسمان است که موکل باران است و هزار دست دارد و در هر دست هزار هزار انگشت دارد و قطره های باران را می شمرد و با هر قطره هم ملائکه ای همراه می کند. خوب اگر در مملکت سگ باشد چه می شود؟ ملائکه پایین نمی آید و قطرۀ باران را می برد جای دیگر که سگ نباشد.

همۀ وزرای دور میز که حقیقت جدیدی را آموخته بودند سرهایشان را به علامت تایید و تصدیق تکان دادند و بله بله و البته البته گفتند.

رویایی: حاج آقا در رابطه با این تشت زدن با توجه به این که اکثر مردم تشت پلاستیکی استفاده میکنن، آیا زدن تشت پلاستیکی به جای تشت آهنی چه حالت دارد؟

- این مسئله که طرح فرمودید جزو مسائل فقهی است و همۀ علما متفقاَ اظهار نموده اند که زدن تشت پلاستیکی فایده مخصوصی ندارد و باید تشت از آهن باشد و همچنین ملاقه باید از آهن باشد. و چنانچه تشت آهنی در اختیار نباشد و یا تشت آهنی نجس شده باشد مثلاَ در آن ذرات غائط و یا خون استحاضه ریخته شده باشد مستحب است که سینی آهنی و یا هر صفحۀ آهنی دیگر بر روی تشت بگذارند و آن گونه بزنند. و چنانچه سینی و یا صفحه آهنی نباشد می شود از سینی مسی و اگر آن هم نباشد ورق نازک آلومینیومی روی تشت بکشند تا آن آلومینیوم به وکالت آهن شیاطین را بترساند و از ملائک حاجت بخواهد. همچنین اگر زن حائضه و یا شخص جنب تشت بزند هر چه آرزو کند خلاف آن واقع می شود. اگر مردم این مسائل شرعی را مراعات کنند تشت زدن به خصوص در شبهای جمعه و شب اول ماه شوال صواب دارد و باعث وحشت جنهای خبیثه می شود. بنده فکر می کنم حال که مجلس این امر خیر غدقن نمودن سگ را به انجام رسانید و سرشان خلوت تر شده خوب است بگوییم که این لایحه پیشنهادی تشت زدن هم به سرعت تصویب بفرمایند. البته بنده می خواهم خواندن دعای باران و تعال سحاب المطر را نیز به آن اضافه کنم.

رئیس جمهور: اتفاقاَ رئیس مجلس گفت که سرشان خیلی خیلی شلوغ است.

- یعنی چه؟ مگر نمی گویید که قوانین سگ را تصویب فرمودند؟

- آره، ولی حالا می خوان بدونن گربه واسه چی عنشو چال می کنه.

میرزا جهانگیر خان که هنوز با چاقو گوشه ای ایستاده بود گفت: این هم خودش مشکل بزرگی شده.

رییس جمهور: بعله.

میرزا سلیمان: این هم شد مشکل؟

بی بی زلیخا: اینو یکی از وکلا مطرح کرده. میگه گربه عنش رو چال می کنه، بعد مردم می خوان گل بردارن برای مهر نماز و عن را که زیر گله نمی بینن، بعد نماز که می خونن به جای این که به خدا سجده کنن به عن گربه سجده می کنن.

حاج آقا زکاتی: از جانبی هم ممکن است که خدای ناکرده آن را با گل تربت یک جا بگذارند که آن وقت بدون آن که بدانند تا هفت پشتشان جهنمی می شود و در حدیث هست که در آن دنیا تا روز قیامت معو معو می کنند و بخشش می طلبند.

رئیس جمهور اضافه کرد: بله، یکی از وزرای مجلس شنیده که به گربه گفتن عنت دواست و حالا واسه همین زیر خاک قایمش می کنه. مجلس هم تصمیم گرفته که قانون بذاره که دیگه کسی نتونه به گربه بگه عنت دواست.

میرزا جهانگیر خان: راستی عن گربه دواس؟

رئیس جمهور: این چه حرفیه میرزا جهانگیر خان؟

آقای افلاکی: شاید هم باشه. بالاخره هر چی باشه مرتضی علی به پشت گربه دست کشیده و گربه تبرک شده.

حاج آقا زکاتی: آن پشت زبرین گربه است که تبرک شده نه پشت دبرین.

آقای رویایی: منظورشان این است که آن پشت کمرین گربه است نه ماتحتش.

هنوز بحث بر سر گربۀ مرتضی علی و تولیداتش ادامه داشت که حاج آقا زکاتی با اشاره به صندلی خالی رئیس سازمان آگاهی از رئیس جمهور پرسید: راستی جناب غیابی کجا هستند؟

- داره توی اون اتاق دیگه از امام زمان چاره جویی می کنه. انشالله تا قبل از پایان جلسه تماس حاصل میشه و حضرت خودشون به یاری دولتشون میان.

در همین هنگام وزیر کشور گویا به ناگاه چیزی بیاد آورده باشد با اشاره دست همه را ساکت کرد و گفت: اجازه بدید. اجازه بدید. دوستان ما یک مسئله مهمی رو فراموش کردیم. انتخابات سال دیگه است. حالا اگر ما امسال آب آوردیم و سال دیگه خشکسالی شد چکار کنیم. چطوره این تلاشها را بذاریم و قبل از انتخابات سال آینده انجام بدیم.

رویائی: شعبان خان اگه برای مردم بارون نیاریم ممکنه کارمون به انتخابات سال بعد هم نکشه.

میرزا جهانگیر: چطوره بگیم میرزا سلیمان یک رملی بریزه ببینیم که سال دیگه هم خشکسالیه یا نه؟

رئیس جمهور: جناب ریگی لطفاَ یک رملی بریزید ببینید میزان باران سال آینده چه اندازه است.

با تقاضای دوستان میرزا سلیمان دست کرد توی کیفش و یک کیسه سنگریزه و یک صفحه چوبی در آورد و شروع کرد به ریختن سنگریزه ها روی صفحه: نقطه، خط، نقطه، ...،خانه، نقطه، خط،... فرد، نقطه، ...سوم، نقطه، ...هشتم، خط، ...، این هم خط، این هم نقطه. خوب حالا بذارید ببینم. خوب، آب رفته در چهاردهم ولی خوب است که خاک نشسته توی یازدهم. به به، به به، نبات هم که با امهات برابر شد. کوسج هم که رفته توی شانزدهم، این را می گویند طالع بلند. این اشکال هم که سباعی و خماسی شدند. پس این نقطه هم به این نقطه می خوره و خط میشه و آب از چهاردهم میپره توی شانزدهم و باد هم میره توی پانزدهم بهش کمک می کنه. انگار سال دیگه همش بارونه. از اول سال تا آخر سال به حدی بارون بیاد که برای ذخیره ده سال دیگه هم آب جمع بشه.

بی بی زلیخا که از این همه بارش بی انقطاع هیجان زده شده بود گفت: جدی میگین؟

میرزا سلیمان: معلومه که جدی میگم. از خودم که در نمیارم که.

همۀ حضار نفسی به راحتی کشیدند و وزیر کشور گفت: پس بذارید بنده هم یک فال نخود بگیرم که ببینیم تایید می آید یا نه؟

سپس دست کرد توی کیفش و یک کیسه نخود در آورد و شروع کرد به چیدن نخودها روی میز: یه نخود، دو تا نخود، سه تا نخود، ... این هم چهل و یک نخود. چهار، این هم چهار، ..دو. چهار، چهار، این هم یک دو دیگه. خیلی خوب داره میاد. چهار، چهار ...، این هم یک. شد پنج تن آل عبا. دیگه از این بهتر نمی شد. چنان بارونی بیاد که خلیج فارس وصل بشه به خزر.

وزیر کشاورزی که خود را در این امور از همه وارد تر می دانست وارد گفتگو شد: حالا اوو اووردن خودش یه چیه، درخت بر دادن یه چی دیگه. درخت تنبل اوو هم که مخره هنوز میوه نمده. باید کاری کنیم که درخت بترسه و میوه بده. توی ولایت هر درختی که میوه نمده دو نفر با بیل و اره و تبر میرن سراغ درخت. یکی پای درخت بیل مزنه و بلند بلند مگه: این درخت دیه بار نمده حالا مبرمش. او یکی دیگه مگه: نه ای درخت خوبیه، حالا نبرش، سال دیگه میوه مده. بعضی درخت مترسه سال بعد بار مده که شاخش مرسه به زمین.

میرزا صادق: پس این رو هم بذاریم توی لایحه پیشنهادی به مجلس.

هنوز همه در حال تایید این تدبیر کلبعلی خان بودند که آقای غیابی وارد اتاق شد و همه ساکت شدند و با نگاههای منتظر چشم به دهان جناب غیابی دوختند.

رییس جمهور گفت: چی شد عبدالعلی خان؟ تماس حاصل شد؟

- آره شد.

- حضرت چی فرمود؟

- گفت برو اون اتاق، من هر چه لازم بوده از زبان بقیه گفته ام.

با شنیدن این خبر کابینه پر از فریاد سرور و نشاط شد و همه با شادی به صحبت در مورد لایحه پیشنهادی و آینده درخشان کشور پرداختند.

* * * * *

چند روز بعد در جلسه اظطراری مجلس لایحه پیشنهادی دولت با عنوان " بیل و کلنگ و تیشه ، بارون بی تشت و دعا نمیشه" تصویب شد و دعای مفتاح السماوات شیخ سلسبیل دعایی هم در سفینه ای قرار گرفت و با نظارت آقای افلاکی به سوی برج دلو پرتاب شد. عده ای هم رفتند توی بیابانها دعای تعال سحاب المطر خواندند و روی پشت بام ها تشت زدند و با بیل و تبر درختها را تهدید کردند. به کوری چشم آنها که دولت را مسخره می کردند باران آمد چه بارانی. ملائکه بود که از آسمان سرازیر بود و حسابش از دست ملک هزار دست باران در رفته بود. هیئت دولت از شادی در پوست نمی گنجید و رئیس جمهور شخصاَ از طریق تلویزیون از مردم برای همیاری شان تشکر کرد:

"مردم همیشه در صحنه و حماسه آفرین ما بار دیگر با همکاری و همیاری و حمایت از دولت حماسه آفریدند و بعد از سالها خشکسالی با رهبری دولت و مساعدت ملت و به کوری چشم دشمنان این سرزمین چنان بارانی آمد که کسی در خاطر ندارد. البته این دفعه در هندوستان آمد اما آنها هم برادرهای ما هستند. دفعه دیگه انشالله موشک را کمی این طرف تر پرتاب می کنیم که بارانها بریزد توی ایران. مملکت، مملکت امام زمانه و این هم نشانه تائیدات حضرت بقیهَ الله عجل الله تعالی و فرجه صاحب الزمان."

و چنین شد که معلوم آمد به تدبیر هر کار آسان شود.


Share/Save/Bookmark

Recently by divanehCommentsDate
زنده باد عربهای ایران
42
Oct 18, 2012
Iran’s new search engine Askali
10
Oct 13, 2012
ما را چه به ورزش و المپیک
24
Jul 28, 2012
more from divaneh
 
divaneh

Dear MPD

by divaneh on

Thanks for reading and for your valuable comment.


Multiple Personality Disorder

خیلی جالب بود

Multiple Personality Disorder


از خواندن آن لذت بردم،،،


divaneh

با سپاس از دوستان عزیز و گرامی

divaneh


با تشکر از توجه شما دوستان عزیز خوشحالم که مقبول افتاد. بنده همینجا باید از دولت فخیمه و جناحهای مختلفش تشکر کنم که چنین سوژه بکری به دست ما داد و حال پس از صرف اوقاتی گرانبها برای تحقیق در علوم ماوراءالطبیعه ممکن است چند قطعه دیگر نیز با همین شخصیتها بنویسم که حیف است که آسان از دست روند.

 دکتر سعادت نوری گرامی

با سپاس فراوان از شما و شعر بسیار زیبایی که ضمیمه نمودید باید اضافه کنم که آجیل مشکل گشا را نیز نباید از یاد برد.

داتیس عزیز

ضمن عرض تشکر از شما بزرگوار باید عرض کنم که خود من نیز به یاد بیژن مفید و به خصوص خرس رمال افتاده بودم و احتمالاَ این نوشته نیز از آن متاثر شده است. طالعت هست بلند که من امروز شما را دیدم. منقلوتن فسها.

مریم جان

با تشکر از شما باید بگویم که این اولین بار نیست که مملکت ما به دست دیوانگان (از نوع بد آن) اداره می شود. ولیکن باید اذعان نمود که دولتی بدین حماقت و عقب ماندگی در زمانی که همه دنیا رو به پیشرفت است در تاریخ ایران سراغ نداریم.

فرامرز عزیز

بجز هفت شب و هفت روز باران بقیه فرمایشات جنابعالی بسیار به حقیقت نزدیک می نماید و احتمالاَ نوعی پیشگویی است. احتمال دارد که شما اینها را در رویای صادقه دیده باشید.

آقا داریوش جان

کجایی دوست عزیز، ما که چشممان در انتظار طنزی دیگر از شما استاد گرامی سفید شد. همیشه شاد و سرزنده باشی.

 دوست عزیز مهربان

خوشحالم که مورد پسند واقع شد. البته که وقتی چنین افراد زبده ای به اداره امور مملکت گمارده می شوند انتظار دیگری نیز نمی توان داشت.

   گوزن وحشی گرامی

با سپاس همه اش نیز تخیلات این حقیر نبوده. تهدید درختان میوه و ملک هزار دست باران و ملائکه همراه قطرات باران همه از باورهای منسوخ و غیر منسوخ مردم گرفته شده. در این راستا باید بگویم که هر چند در بعضی کشورها مانند عربستان چندان از ملائکه خبری نیست ولی در این مملکت انگلیس آن قدر ملائکه روی سر ما می ریزد که کم کم از ملائکه بدمان آمده است.

روزبه جان

جای خوشبختی است که این داستان مقبول طبع شما دوست عزیز افتاد. همانگونه که عرض کردم حیف است که چنین سوژه خوبی که دولت با گشاده دستی به ما ارزانی فرموده به سادگی از دست برود و امیدوارم که بتوانم چند تا از مشکلات دیگر مملکت را بدست این گروه حل کنم.

آناهید عزیز

با تشکر از توجه و حمایت شما خوشحالم که این داستان اسباب مسرت شد. متاسفانه از این دولت و مجلس بعید نیست که پس از سگها یک حکمی هم راجع به گربه ها بدهند.  

 


Anahid Hojjati

Divaneh jan, this was fantastic. So funny

by Anahid Hojjati on

Where it got to the part about "gorbe", it was just great. So many funny sentences. Thanks for an excellent blog.


Roozbeh_Gilani

کاشکی‌ همه ما دیوانه بودیم مثل تو دوست عزیز.

Roozbeh_Gilani


خیلی‌ جالب و زیبا طنزت رو بیان کردی. کیف کردم.

لطفا بنویس، بیشتر بنویس


vildemose

Divaneh jan: Fantastic

by vildemose on

Divaneh jan: Fantastic  piece, intelligent imagination, and thought provoking as always. Thank you.


Mehrban

دیوانه جان

Mehrban



 پیشنهادها یک از یک بهتر بود و نتیجه کار از همه بهتر. خوب آنها که وثیقه نداده بودند که حتما باران در ایران بیاید گفته بودند که باران میاید که بحمدالله آمد

 

کارت حرف ندارد, سپاس

 


aghadaryoosh

دوست دیوانه ام !

aghadaryoosh


بار دیگر شاهد آوردی که این خوشفکری و خوش نویسی تنها از یک دیوانه وطن براید. قلمت پر جوهر عزیز.  


Faramarz

امام زمان از زور خنده گریست!

Faramarz


امام زمان چو از آسمان به جلسه دولت نگریست، از زور خنده گریست و هفت شب و هفت روز باران آمد و سیلاب شد و جاده ها را آب برد و خانه ها ویران شد و در نتیجه وزارت ترابری و وزارت مسکن در وزارت ورزش و نوجوانان ادغام شد!

نخست وزیر اداره آنرا به عهده گرفت، لاریجانی زیر بار نرفت، رهبر رنجید!

مرسی دیوانه عزیز، عجب تآتری! 


Maryam Hojjat

Great Imagination, Divaneh

by Maryam Hojjat on

Thanks for your story which made me think about today IRAN's MP & Vazians.


Datis

Excellent:)

by Datis on

Fantastic work Divaneh jaan; it reminded me of the late Bijan Mofid.


M. Saadat Noury

طنزی دلنشین

M. Saadat Noury


 

و بدون شوخی،  اینهم سروده ای از صائب تبريزي

ز کار هر که يک مشکل گشايي
به خود صد مشکل آسان کرده باشي