چرا میشود هم مسلمان بود و هم سکولار؟( معرفی یک مسلمان سکولار) – اندیشه
برای شروع یک نمونه واقعی از یک مسلمان سکولار در اینجا معرفی میشود و پس از آن به بررسی نظری میپردازم. آقای الف کارمند شرکت مخابرات است. ایشان مسلمان هستند و اعمال و مناسک اسلام را به جا میآورند یعنی نماز میخوانند، روزه میگیرند، و در حد توان فریضههای دین را به جا میآورند. ایشان معتقد است که اعمال و رفتار دیگران به خودشان مربوط است و او در نهایت فقط میتواند نظر خود را بگوید. آقای الف معتقد است که حکومت نباید دینی باشد تا همه بتوانند آزادانه زندگی کنند. مثلا ایشان معتقد است که اینکه همسایهاش دوست دارد مشروب بنوشد هیچ ربطی به زندگی او ندارد و به هرحال او نمازش را میخواند و مشروب هم نمینوشد. یا اینکه معتقد است که پول دادن برای احکام دینی نباید واجب باشد و باید هرکس دلش میخواهد و به آن اعتقاد دارد آن کار را بکند. ایشان معتقد است که وقتی حکومت دینی نباشد، آدمهایی که واقعا دیندار هستند از آدمهای ریاکار حسابشان جدا میشود و اینگونه دیگر دین در خدمت پول و قدرت استفاده نمیشود. ایشان معتقدند که اعتقادات مسئلهای شخصی است و هرکسی معتقد است که دین او از همه بهتر است. پس چه دلیلی دارد که حکومت به زور دیگران را مجبور به رعایت کارهایی بکند که به آن اعتقاد ندارند؟
آقای الف وقتی که بحث میشود از فواید نماز و روزه برای دیگران صحبت میکند و به آنها توصیه میکند که این اعمال را انجام دهند اما اگر دیگران نپذیرفتند اصراری ندارد. همینطور ایشان نیز صحبتهای دیگران را بارها در نقد اعتقاداتش شنیده است و در مواردی هم به دیگران حق میدهد اما او از نماز خواندن و روزه گرفتن لذت میبرد و برایش عبادت کردن و راز ونیاز کردن شیرین است. دیگران هم چندان کاری به او ندارند و او هم همینطور. ایشان همینطور معتقدند که پیروی از عالمان دینی فقط در مباحث دینی و اعتقادی است چرا که هر کاری باید به متخصص آن کار واگذار شود. یعنی کسی که در زمینه فقه درس خوانده است در همان زمینه فعالیت کند و کسی که پزشکی خوانده است هم همینطور و این مورد برای سیاستمدار و تعمیر کار و سایر تخصصها هم صادق است. آقای الف یک مسلمان سکولار است.
در بحثهایی که حول محور سکولاریسم شکل گرفته است یکی از مواردی که در مورد آن بحث میشود جمع سکولار بودن و مسلمان بودن است. بسیاری از افراد تصور میکنند که این دو گزینه با هم در تناقض هستند، درحالی که اگر این دو واژه را همچون دو موجود جاندار تصور کنیم، رابطه اثرگذار در بعد موجودیت، بر هم ندارند! یعنی بودن یا نبودن یکی از آنها در بودن یا نبودن دیگری بیاثر است. دین مجموعهای از رفتارها و باورها است که در راه و روش زندگییک فرد اثر گذار است. یعنی برای یک فرد، قدری فراتر از یک ایدئولوژی است.
اما سکولاریسم یک خصوصیت از سیستم حکومت است. یعنی حتی ایدئولوژی هم نیست و اصلا در فردیت معنی ندارد. سکولاریسم به این معنی است که حکومت دینی نباشد. یعنی دین حکومت نکند. اما به این معنی نیست که دین نباشد! و سکولار به فردی میگویند که معتقد باشد سکولاریسم گزاره مفیدی است و باید ساختار قدرت در جامعه چنین خصوصیتی داشته باشد. حال این فرد هم میتواند دیندار باشد و هم بیدین. اتفاقا اکثر افرادی که معتقد به حکومت دینی هستند، چون به دنبال اهداف سیاسی میگردند دیندار نبوده و دقیقا با آلوده کردن دین به موارد سیاسی ضد دین عمل میکنند.
البته در این میان عدهای در یک نگاه افراطی، گزارههایی چون امر به معروف را در حد قوانین لازم و واجب برای همه جامعه تعمیم میدهند که برای تضمین به اجرا در آمدنشان حکومت دینی لازم است. این مورد همانطور که عرض شد یک تعمیم است. به علاوه، اگر همه انسانها قبول کنند که جامعه متعلق به همه است و همه اعتقادها محترم هستند، آنگاه قطعا برای یک همزیستی مسالمت آمیز باید طریقه احترام به همه رعایت شود و هرکسی تا حدی از خواسته خود کوتاه بیاید. در غیر اینصورت قانون جنگل حکمفرما میشود که هرکه زورش بیشتر بود بقیه را به زور همسو با خود کند. که این دیدگاهی افراطی است. این البته بستگی به تعریف دین هم دارد. اگر بگوییم دین ما میگوید همه باید به زور مطلوب ما را رعایت کنند که رسما به فاشیسم اعتراف کردهایم و اگر نیست باید آنهایی را که اعتقاد را به سوی فاشیسم هدایت میکنند توجیه کرد. بنابراین دیندار بودن با سکولار بودن هیچ منافاتی ندارد. و آنهایی که چنین ادعایی دارند عملا دین را گونهای فاشیسم معرفی میکنند. یعنی حکومت دینی را برای به اجرا در آمدن قوانین مطلوب خود که ممکن است مطلوب دیگران نباشد واجب می دانند. که این به این معنی است دیگران را مجبور به پذیرش خواست عقیدتی خود میکنند. این اعمال زور گونهای فاشیسم است. پس سکولاریسم هم به سود دینداران است و هم به سود بیدینها در این میان فقط دینفروشان و فاشیستها هستند که ضرر میکنند چون به مطلوبات خود نمیرسند.
دینفروشی در شعبهی ائمهی اطهار - بلوا
هر کالایی نیاز به عرضهکنندگان و فروشندگانی دارد و «دین» هم دینفروشانی دارد که دستار برسر میبندند و نعلین به پا میکنند و خورجینی پر ز «دین» بر دوش میاندازند و در بازار میچرخند و «دین» میفروشند. سی سال پیش این دینفروشان دورگرد٬ گرد و خاکی به پا کردند و تا مردم به خود جمبیدند از دورگردی و چرچیگری و پیلهوری به دکانداری و سپس مملکتداری رسیدند. این چرچیان دینفروش٬ «دین» را در بستهبندیهای لوکس٬ سنتی و بهتازگی سکولار٬ برای هر سلیقه و سطح فرهنگ و سوادی عرضه میکنند. دین شکلهای مختلف دارد و به اندازهی هر دینداری دین وجود دارد. دینفروشان هم خود را به شکلهای مختلف به خدا وصل میکنند تا بگویند جنسشان مرغوب است و باسمهیی و تقلبی و ساخت چین نیست. در میان تمام ادیان و شاخههای مختلف و مذاهب گوناگون مذهبی است که اعتقاد دارد نمایندهی بلافصل خدا در زمین زنده است و هزار و چند صد سالی از عمرش میگذرد و دارد تحولات جهانی را پیمیگیرد و روزی که صلاح بداند خود را معرفی میکند و حکم خدا را در زمین جاری میکند! حالا به راست و دروغ و شل و سفت بودن این منطق کاری نداریم. شاید این افسانه را هزار و چند صد سال پیش رندی٬ سر هم کرده باشد٬ تا بساط این دینفروشان را جمع کند و بگوید: «آقایان٬ و این روزها خانمها٬ دین صاحب دارد و صاحبش هم زنده است و آدم زنده وکیل وصی نمیخواهد پس لطفا دین فروشان عزیز بروند دنبال کار دیگری خود آقا هر وقت لازم دانستن ظهور میکنند شما دیگر خود را جروواجر ندهید.». اما غافل از این که این کالای پرفروش و پرمنفعت که سرمایهاش وحقاهت است و حرافی بیدکاندار نمیماند و هزار شکل و شمایل درست میکنند برایش. عمامههای سیاه و سفید اختراع میکنند و عبا و لباده میدوزند و مرجع تقلید و صاحب رساله و آگاه به امور دما ثلاثه رنگ و وارنگ میتراوند و میتراشند.
امروز به میمنت و مبارکی سیدعلی خامنهای شعبهی جدیدی از دینفروشی را افتتاح فرمودند. «شعبهاى از ولایت ائمه اطهار» سردکاندار این شعبه هم جناب :«ولى امر مسلمین» برای این که رستگار شوید کافی است اوامر این ولیامر مسلمین را اطاعت کنید. اطاعت از ایشان یعنی اطاعت از ائمهی اطهار و اطاعت از ائمه یعنی اطاعت از رسول و اطاعت از رسول هم یعنی اطاعت از خدا. به زبان ساده ایشان میفرمایند حرف من حرف خداست! یا من همان «خدا» هستم. فرعونی که میتوانم اعدام کنم یا ببخشایم و سرنوشت مردم در دستان من باشد.(۱)
نمیدانم آقا امام زمان اگر الان ظهور نکنند کی میخواهد ظهور کنند؟ ایشان حی و حاضر و زنده و باقی هستند و در محضرشان کسی که به اتکا به عمامهی سیاهاش خود را نوه نتیجهی همان طایفه و تبار میداند آمده است جلوی چشم آقا بقالی زده است و شعبهی ائمه اطهار باز کرده است و مشغول دینفروشی است.
به هر حال سنت تاریخ چنین بوده است که دیکتاتوران در سالهای واپسین عمرشان به هذیانگویی و مغلطهبافی میافتند و خود را تا سایه و «شعبهدار» خدا در زمین بالامیبربند تا وقتی پایین کشیده شدند و سقوط کردنند دیگر امیدی به حیاتشان نباشد و برای همیشه به درک واصل شوند. دیکتاتور خود بهتر از هر کسی میداند که هیچ نیست و برای همین که به خود هویت بدهد امر و نهیاش را به منبع قدرتمندی وصل میکند تا روحیه بگیرد و فرمان دهد. حالا خامنهای مخبط که دیگر آخرین روزهای عمر نکبتبار خود را میگذراند با این امر و نهیها و با این خود به خدا چسباندنها میخواهد جبن درونی خویش را جبران کند. کسی که دیگر در اندرونیاش هم حرفش خریدار ندارد و اطرافیانش و پیروانشان چون سگ و گربه به جان هم افتادهاند حالا «امر» خود را «امر ائمه» برمیمشارد تا بلکه این دوربریها و این مجلس و رئیس جمهور خودخوانده اینقدر برسر جنازهی جمهوری اسلامی به جان هم نیفتند و حرف او را خریدار باشند که شعبهیی از ائمه است غافل از این که اینان نیز٬ چون خود او٬ خدا را بنده نیستند چه رسد به شعبهدار ائمهاش.
پرده ی اصلاح طلبی فرو می افتد! - حسن بهگر - هراز
جنبش مردمی در 22 خرداد سال گذشته با شعار رأی من کو آغاز شد که خیلی زود تبدیل به مرگ بر استبداد و مرگ بر ولایت فقیه گردید و مدعیان رهبری را در مقابل کار انجام شده ای قرار داد. اینها ناچار بودند که از یکسو با حکومت به نحوی مخالفت کنند که نه سیخ بسوزد و نه کباب و از سوی دیگر کوشش کنند که پشتیبانی مردم را از دست ندهند. …..شک نیست که موسوی و کروبی هواداران خود را دارند و همواره نیز سعی کرده اند که ستون اصلی را سبز و اسلامی نگهدارند و طیف های دیگر را بدور آن گردآورند ولی از آن جا که امر بر خودشان مشتبه شده است نمی خواهند بپذیرند که انبوه میلیونی مردم از تضاد آنها با حاکمیت استفاده می کنند و به میدان می آیند وانتخاب بین احمدی نژاد و موسوی فقط بهانه است. از این روست که گاهی برخی شعارها را منع می کنند ، برخی را منکرمی شوند و در مورد شعار «نه غزه نه لبنان» محسن کدیور اصلاً شعار را وارونه جلوه داد و آشکارا دروغ گفت و آب پاکی رو دست همه ریخت. عجب نیست اگر اینان که از یک شعار نه غزه نه لبنان چنین برمی آشوبند، از دموکراسی و آزادی سخن نمی گویند و هرچه می گویند مخالفت با لائیسیته و سکولاریسم و تبلیغ بازگشت به دوران خوش خمینی است.
آیامردمی که در انقلابات و جنبش های گوناگون در یک قرن گذشته برای برپایی قانونیت و عدالت و مجلس بارها بپا خاسته اند و خون داده اند و بارها متحمل زندان و شکنجه شده اند مستحق حکومت غیر دینی و آزاد نیستند؟ ….این گروهی که به یمن انقلاب 57 از اعماق جامعه برآمدند و به حکومت رسیدند و امروز از جانب دوستان دیروزشان رانده شده اند حتی اینقدر خود را به مردم ایران مدیون نمی دانند که در این فرصت قدمی در راه احقاق حقوق آنان بردارند؟ خود نیک می دانند دموکراسی و آزادی در چارچوب یک حکومت دینی غیرممکن است و همین است که فلجشان کرده. امروز از اقتدار حکومت اسلامی که مذهب رکن اساسی آن است بشدت کاسته شده و آبرویی برا ی مجریان و مبلغان دینی باقی نمانده است، حکومت حقانیت خود را از دست داده و اقتدارش نه قانونی است نه مشروع و فقط به سرنیزه تکیه دارد. ….پرده ی اصلاحات در حال فرو افتادن است و بازیگران هوادار استبداد اسلامی از صحنه خارج می شوند. نوبت اسلامگرایان گذشته است. ایران باید به آزادی و دموکراسی دست یابد حال باید دید چه کسانی برای تحقق این آرمان های مردمی و برپایی جمهوری ایرانی به صحنه ی سیاسی خواهند آمد.
آیا براستی رژیم محمدرضا شاه سکولار بود؟ - دفترها
این روزها در رادیوها و تلویزیونها سخنهایی گفته و شنیده میشود که گویا محمدرضاشاه و رژیمش سکولار بوده، ملاها در آنزمان از قدرت برکنار بودند و تنها اکنون است که فلاکت مردم فرا رسیده. اینان ادعا میکنند که در آنزمان”قوانین شرع” اسلامی جای خودشان را بجای قوانین مدرن مدنی و نوین عرفی داده بوده و همۀ مردم از حق و حقوق شهروندی برخوردار بودند…… بر اساس اسنادی که از طرف”دکتر عباس میلانی” ارائه شده: شاه به محض بروی کار آمدنش، از آیت الله قمی در نجف (تبعید توسط رضاشاه) دعوت کرد که دوباره به ایران بیاید و هینطور بارها از ملاها درخواست کرد که در امور مملکت دخالت کنند و آنها هم شروطی گذاشتند که همگی مورد قبول شاه قرار گرفت. شاه بر خلاف پدرش، هرگز مصمم و استوار نبود و استخوان بندی فکری اش متزلزل و سست کردار بود و این خصیصه، او را بطرف مذهب و خرافات حواله میکرد. مطالعاتی که صورت گرفته اینطور نشان میدهد که وی از دوران کودکی شخصیتی زبون و خرافاتی داشته و بیشتر مایل بوده با دختران همصحبت و همبازی شود.
از نقطه نظر روانی او تنها میتوانست شخصیت نرینۀ خودش را در میان دختران جستجو کند (زمانیکه جنس نر دیگری نبود) زیرا وی یارای برابر شدن با همجنسان خودش را نداشت و همواره از تنگناها گریزان بود که نقطه مقابل خواهر دوقلویش “اشرف” بود که شخصیتی نرینه داشت و این موضوع اختلات روانی بسیاری را هم برای او پدید آورد. همینطور محمدرضا بیشتر ترجیح میداد که در مجالس روضهخوانی و سفرههای حضرت عباس که از طرف مادرش “تاج المولک” که زنی بسیار خرافاتی بود شرکت داشت باشد و آن حضور برایش آرامش روانی بهمرا میآورد که گویا نیروهایی از او نگهداری و حمایت میکنند. آن افکار آنقدر در نزد او قوی بود که حتی او در خواب دیده بود که حضرت عباس زمانیکه او از اسب بزیر میافتاده، از مرگ نجات داده است. وی احساس میکرد نظرکرده است و نیروهای غیبی او را از خطرات نجات میدهند و حتی روزی داستان خوابش و حضرت عباس را برای پدرش تعریف میکند که با خشم پدر روبرو میشود و پدرش با تشر از او میخواهد که آن مزخرفات را دیگر برای او بازگو نکند. شخصیت ذاتی او بسیار شبیه به مادرش بود و در اندیشه و فکر بر خلاف پدرش، بسیار سست و دغلکار و آب زیره کاه بود. شخصیتی دو گونه داشت بطوریکه اگر شرایط روبراه بود بسیار ترک تازی هم میکرد و ادای دیکتاتورها در میآورد اما به محض شرایط نامساعد میشد، خودش را به موش مردگی میزد و یا فرار را به قرار ترجیح میداد. انسانی جاه طلب بود و بسیار از مطرح شدن و تعریف و تمجید خوشش میآمد و مانند مادرش دوست داشت که همیشه نقل مجلس باشد و تا میتوانست در مسافرتهایش از پول ملت فقیر ایران هم بزل و بخشش کند تا در روزنامه ها از او به تحسین و تملق یاد کنند. بهر روی در پایان با زنی ازدواج که در خرافات دست کمی از خود او نداشت. فرح دیبا خودش را “سید” و شجره نامه اش را به امام زینالعابدین بیمار هم (با مدرک و سند) رسانده است.
بیانیه رایزنی برای اتحاد – جبهه ملی ایران درخارج از کشور- وبلاگ دکتر امیرهوشمند ممتاز
به امید ایرانی آزاد، دمکراتیک و سربلند، تحت نام گروه رایزنان، نه راهبران، بر بستر سیاسی معین در پی بهم پیوستگی هستیم با همهء آزاداندیشان که شرط رهائی ایران را هم پیمانی در گستره ای ملّی و دمکراسی برای ایران برمی شمارند. با هم همراه شویم تا با هم اندیشی با یکدیگر طرح منشور رهائی را تدوّین کنیم.
ایران یاران!شخصیّت های سیاسی و فرهنگی آزادیخواه!
سه دهه انتخابات غیردمکراتیک در جمهوری اسلامی، و بویژه انتخابات اخیر ریاست جمهوری در 22 خرداد ماه 88 ، اعتراضات گسترده میلیون ها ایرانی عدالتخواه در سراسر ایران و جهان را موجب شد. سرکوب خونین و وحشیانه این اعتراضات قانونی و مسالمت آمیز، خشم و انزجار جهانیان علیه جمهوری اسلامی را برانگیخت.
با وجود حکومت دینی، دموکراسی پایدار و واقعی که با رأی مستقیم مردم و وجود احزاب سیاسی گوناگون معنی می یابد غیر ممکن است. دموکراسی پایدار تنها با مشارکت مستقیم مردم از طریق مبارزاتِ آزادِ مدنی و هدفمند که نهایتا ً به نتایجی بسیارمهّم از جمله همبستگی دموکراتیک مردم، حکومتی غیر دینی و غیر متمرکز با احترام به حقوق دگراندیشان متحقق میگردد.
بدین سبب ما اعتقاد عمیق داریم که حکومت جمهوری اسلامی، نافی ارزش های ملّی و خواست های انسانی همهء اقوام و آحاد مردم ایران است. و باور داریم تنها می توان با اتکاء به حقوق و آزادیهای مندرج در منشورجهانی حقوق بشر به استقرار حکومتی دمکراتیک و سکولار دست یافت. از این رو، اتّحاد برای برگزاری انتخابات آزاد و دمکراتیک (زیر نظر سازمانهای مستقل ملّی و بین المللی) برای تعیین محتوی نظام سیاسی آینده ایران را اولین گام جهت رسیدن به ایرانی آزاد، دموکراتیک و سکولار میدانیم. برگزاری انتخابات آزاد بدون حذف هیچ نیروی سیاسی، موجب گستردگی هر چه بیشتر فضای دمکراتیک و نهادینه شدن بنیادهای دموکراسی در ایران خواهد شد. بی شک در یک چنین شرایط باز و آزاد سیاسی تمامی باورهای مردمی، احزاب و گروه های سیاسی شکوفا میگردند تا آگاهانه نوع نظام سیاسی ایران را برگزینند.
حال در این شرایط حسّاس و سرنوشت ساز، ما بعنوان رایزنان و نه رهبران سیاسی، از همهء روشنفکران و نیروهای لائیک و آزادیخواه ایران می خواهیم تا با تکیه بر آگاهی و اراده ملّی، در یک مبارزه مدنی و مسالمت آمیز، خواست برگزاری انتخابات آزاد را محور شعارها و مبارزات خویش سازیم تا بدین وسیله، ضمن تحکیم بهم پیوستگی نیروهای ملّی به پراکندگی نیروهای سیاسی موجود خاتمه دهیم. از همین رو آمادگی خود را برای همگرایی و پیوند با افراد و نهادهای هم باور به اصول زیرین اعلام میداریم:
1- انتخابات آزاد بدون حذف هیچ نیروی سیاسی بعنوان شعار محوری.
2- ما اعلامیه جهانی حقوق بشر و ملحقات آن را پذیرفتهایم و به تحقق و نهادینه شدن مفاد آن در کشورمان ایران التزام داریم.
3- ما خواهان حکومت و دولت غیر دینی هستیم که حافظ و تضمین کننده آزادی مذاهب، احزاب، ارتباطات جمعی، اجتماعات ، برابری جنسیتی ، مذهبی ، قومی و …، در کشور باشد.
4-ما خواهان انحلالِ کامل زندان سیاسی هستیم و به آزادی بیان اعتقاد راسخ داشته و بر آن پای می فشاریم.
5- ما ضمن تکیه به استقلال و یکپارچگی ایران ، از مناسبات سیاسی– اداری نا متمرکز در ایران حمایت میکنیم تا فرهنگ ، زبان و هنر اقوام درون ایران شکوفا گردند و مشارکت مستقیم مردم در اداره امور خویش، موجب گسترش دمکراسی در همهء عرصه های جامعه شود.
6- ما از جنگ و خونریزی بیزاریم و با هرگونه سیاستهای ماجراجویانه نظامی مخالفیم. از این رو جامعۀ جهانی را به حمایت از مبارزات آزادی خواهانه و دمکراتیک مردم ایران فرا می خوانیم.
گروه رایزنی برای اتّحاد
Recently by David ET | Comments | Date |
---|---|---|
A must see on US economy | 9 | Aug 10, 2011 |
لولوی سر خرمن آمریکا و اسرائیل | 1 | Jul 31, 2011 |
Need an invitation to join GOOGLE + ? | 3 | Jul 26, 2011 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
Dear Farah
by David ET on Wed Jul 28, 2010 07:13 PM PDTI am happy to see your comment here. You were missed :-)
In reply , facts often lie somewhere between the extremes..
رایزنی یا راهزنی؟
Farah RustaThu Jul 29, 2010 12:54 AM PDT
Dear David
I know you are not happy to see me comment on this issue, or comment at all, but this is what you present as a factual statement and quite clearly this is all about fiction and must be exposed for its real and hidden aims. From the fictitious Mr Alef to the Shah's alleged personality to the so called advisory group for unity, there are foot prints of a defunct and disgraced group of mullahs former collaborators who now want to repackage and resell their old merchandise under a new guise: Islamic secularism! Their name? Jebhe Melli (or as some would prefer it: Jebhe Zede-melli).
Here the remnants together with a new generation of the same collaborators who three decades ago air-brushed Khomeini's image and ideology and sold it to the nation as secular Islam, want to remind us that there is something called "secular Islam" - something that presumably their collaborating forerunners were adhering to, and try to encourage us to reunite, celebrate and advocate it. In this process they are trying, so pathetically, to portray themselves as the so called Islamic secularists and suggest that the Shah was non-secular!! By mixing a cocktail of half baked truth with fully baked lies, they struggle to come across as the vanguards of islamic secularism (assuming for the sake of argument that there is such a nonsense) and suggest that the Shah was in the pocket of the mullahs!!
They say nothing about their founding father's (Mossadegh) intimate alliance with the most backward of the Islamic factions, the one headed by Ayatollah Kashani and begrudgingly followed by one Hojatt-ol-Islam Khomeini.
Their jokey statement is so badly researched and composed that they so blatantly blank the most secular of the Shah's achievements: voting rights for women. continuing his father's path by completely cleansing the Judiciary and Education from the clerical influence: Shirin Ebadi and the mixed sex schools were only two examples. Not to mention awarding the right to divorce to the female partner, land reforms, and even the controversial Capitulation law - ALL anti-Islamic by nature and in action. You may wish to add to these the widespread Bahai participation in government, trade and education # that was in direct conflict with the most moderate of clerical decrees. Do you need more examples of the Shah's adherence to secularism?
But back to the main issue and the topic of this blog. Well, I wished it was as simple as some wishful thinkers and even a few so-called reformist mullahs and Ayatollahs are pushing to prove. Mr Alef is either not a typical Muslim or more evidently he is not a politician (a Telecom worker!). Since the moment of its birth and for the last fourteen hundred years, Islam has NOT ONLY addressed PERSONAL salvation BUT ALSO and more importantly has been inextricably involved with the COMMUNITY. Why do you think there is such an importance and emphasis placed on Namaz-e Jama'at or why do you think that the largest global gathering of humans each year is that of Muslims called Hajj?
The fourth Imam of Sunnis and the first Imam of Shiites, Ali, has dedicated a significant portion of his magnum opus, Nahj-ol-Blagheh to political and social guidance to his appointed governor of Egypt, Malik Ashtar.
Sadly, and against my own wishes, it takes a hell of a lot more than a few reformist mullahs to undo what has been done for the last 1400 years - let alone by a bunch of Rahzan!
FR
Nicely done - The key word is secular democracy
by MM on Wed Jul 28, 2010 08:02 AM PDTotherwise, Saddam's regime was also a secular government, so is N. Korea and Myramar.