سخن های روز: تازه اول کار است


Share/Save/Bookmark

David ET
by David ET
04-Jul-2010
 

قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید(هرکسی آن درود عاقبت کار که کشت)-  اکبر اعلمی

به یکی از صاحب منصبان معزول گفتند: چرا هنگامی که در قدرت بودید و می توانستید کاری بکنید، نسبت به ضرورت گسترش آزادی ها و قانونگرائی سکوت اختیار کرده و به وضع موجود اعتراضی نمی کردید!؟ او پاسخ داد: به دولیل؛ اول اینکه وقتی در قدرت هستی، با گسترش آزادی ها و اجرای قوانین تسهیل کننده حقوق مردم، ممکن است که دیگران نسبت به تو و دوستانت هم انتقاد کرده و نقاط ضعف شما را افشاء کنند، در حالیکه ذات قدرت مشتاق است که از هرگونه مزاحم و منتقدی دوری گزیند. دوم اینکه وقتی آن طرف میز هستی خودت و همفکران و حامیانت در ابراز عقاید خود آزادند و لذا نسبت به آزادی احساس بی نیازی می کنی، اما هنگاهی که در این سوی میز قرار گرفتی و آزادی هایت محدود شد تازه طعم و ارزش آزادی را درک می کنی و متوجه می شوی که در غیاب آزادی، مردم چه می کشند!

حال حکایت بعضی از دوستان اصلاح طلب(سبزهای امروزی و دوم خردادی و چپ ها و خط امامی های دیروز) و از جمله عزیزانی مانند؛ موسوی، خاتمی، کروبی و بعضی از اعضای خانواده هاشمی می باشد که  مدتی است، فیلشان یاد اصل بيست و هفتم قانون اساسی را کرده است و از دولت بسیار قانونگرای احمدی نژاد و اعوان و انصار او خواستار اجرائی شدن این اصل از قانون اساسی و صدور مجوز برای برگزاری یک راهپیمائی به منظور اعتراض نسبت به عملکرد هیات حاکمه(بخوانید احمدی نژاد) هستند! اصل 27 قانون اساسی مقرر می دارد که:"تشكيل اجتماعات و راه پيمايي ها، بدون حمل سلاح ، به شرط آن كه مخل به مباني اسلام نباشد آزاد است."گرچه این تقاضا یک حق قانونی است، اما ظاهر امر حاکیست که هیات حاکمه به لطایف الحیل تن به این خواسته معترضین نمی دهد و برای آن هم توجیهات خاص خود را ارائه می کند. اما این همه واقعیت نیست!

در واقع اگر از حقانیت درخواست معترضین عبور نمائیم، یکی از مهمترین علت های اصلی و منشاء بی توجهی حاکمان کنونی نسبت به خواسته های بر حق منتقدین و معترضین امروزی، عملکرد خود آنهاست.زیرا باوجود این که اصل مذکور بیش از 30 سال است که در فصل مربوط به حقوق ملت قانون اساسی جا خوش کرده و خاک می خورد، لیکن در طول 30 سال گذشته حتی برای یکبار هم این اصل مهجور فرصت عملیاتی شدن را پیدا نکرده است و این در حالیست که:

در فاصله سال های 1358 تا اواسط 1384، معترضین امروزی و جریان چپ و اصلاح طلب و نظایر آن، بارها قدرت فائقه کشور از جمله مجلس و دولت و قوه قضائیه را در اختیار داشته اند و نه تنها برای یکبار نیز بر مظلومیت اصل 27 و سایر اصول مهجور و متروک قانون اساسی مرثیه نخوانده اند، بلکه در مواردی نیز خود از مسببین اصلی انحراف از خواستگاه اصلی قانون اساسی سال 1358 بوده اند. به همین دلیل است که زبان این دسته از اشخاص نوعا الکن و بیانشان قاصر است و نمی توانند بصورت جدی به وضع اسفبار امروزی اعتراض نمایند زیرا رطب خورده چون منع رطب کند!؟طرفه آنکه اهمیت و حساسیت این مطلب زمانی آشکارتر می شود که بدانیم در طول 31 سال گذشته، 24 سال زمام امور در اختیار معترضین امروز(8 سال در ید قدرت میرحسین موسوی، 8 سال در اختیار هاشمی رفسنجانی و 8 سال هم زیر سلطه بلامنازع سید محمد خاتمی) بوده است. افزون براین در طول همین مدت، در بیشترین دوره های مجلس، هیات رئیسه و اکثریت نمایندگان در اختیار جریان موسوم به چپ و اصلاح طلب(سبز کنونی) بوده است!

  جنبش سبز حرکتي ملي است- سيروس ملکوتی- اندیشه

. براستی هدف چیست؟ آیا غیر از این است که می‌خواهند به حرکت آزادی خواهانه مردم هویتی جعلی قالب کنند؟ آیا غیر از این است که در این روزهای حساس، افرادی سعی در مصادره کردن آرمان مردم و هدایت کردن خون جانباختگان راه آزادی به جوی دروغ و فریب دارند؟ آیا جای تاسف نیست که کسانی سعی دارند خون جوانان ایران را به خورد اژدهای سیری ناپذیر حکومت ایدئولوژیک دهند؟ چرا چنین ناجوانمردانه؟ این بهره کشی‌های سیاسی در این روزهای سرنوشت ساز جای تاسف است. ما نمی‌گذاریم آقای کدیور، نمی‌گذاریم! جواب خواهرمان ندا را چه بدهیم؟ دست از سر این مردم ستم‌دیده بردارید. مردمی که با هزار سختی و دغدغه و ترس ولرز به خیابان آمدند. با کورسویی از امید که همان برایشان بزرگترین فرصت بود. آمدند و با صراحت گفتند که مرگ بر دیکتاتور. با صراحت گفتند که خسته شده‌اند. از دروغ، از دورنگی و از تفسیر و تاویل. حال شما می‌خواهید با آرزوی دربار سلطان، از نردبان ملت بالا بروید؟ کمی وجدان هم بد نیست! جنبش سبز یک حرکت ملی و آزادی خواهانه است. چرا اصرار دارید که به آن سمت و سوی حزبی بدهید؟ درست است که شما حق دارید به دنبال منافع و مطلوب خود بروید و برای رسیدن به آن‌ها تبلییغ کنید، اما با دروغ؟ با مصادره تلاش و حرکت مردم؟ با دست درازی به زحمات خونین این ملت رنج‌دیده؟ می‌دانید نتیجه این کار چیست؟ نفرتی که از مردم می‌خرید. حتی می‌توان چنین انگاشت که برآمدن این سخنان در این شرایط و پس از صدور آن بیانیه مهندس موسوی، قدم آخر در فرآیند آرام سازی مردم و لالایی شوم بی‌تفاوتی است. اما این خیال باطل است. آن تابوها دیگر شکست و اگر ذره ای حرمت در اثر فریب بوده است دیگر نیست. این تصور غلطی است که مردم با شنیدن این سخنان دلسرد شده و بگویند “سرمان کلاه رفت، دیگر بس است”. تازه اول کار است. این قصه دراز است و در اين شب سیاه جمهوری اسلامی قلندرها بی‌شمارند. گرچه آسمان ما سبز است اما زمین میهن سرخ است. حرکت مردم صلح‌آمیز و سبز و با صفا بود. حتی پس از هجوم خونین ضحاک هم هنوز سبز است. اما مباد که شما خشم ملت را برافروزید! دشمنی ضحاک علنی است و آن‌سوی میدان سرنوشتی سخت در انتظار او است. مردم کار ضحاک را به حوصله خواهند ساخت اما در این میان، فریب و بهره کشی سیاسی را دیگر نمی‌توان تحمل کرد.

منشور متناقض و جنبش متنوع - الاهه بقراط – کیهان لندن

مؤمنان مسلمان ایرانی گمان می‌کنند اگر به دنباله هر مفهوم فلسفی مدرن یک «اسلامی» یا یک «دینی» و یا یک «توحیدی» بیفزایند، آنگاه مفهوم جدیدی کشف یا اختراع کرده‌اند که می‌تواند به آنها در حل مشکلی که بر اثر وقوع انقلاب اسلامی و شکل‌گیری یک جمهوری شترگاوپلنگ به آن گرفتار آمده‌اند، یاری رساند.  حال آنکه آنها با این اختراعاتی که به هیچ زبانی قابل ترجمه و درک نیست،  تنها دستاوردهای تئوریک و عملی جامعه بشری را تحریف می‌کنند. آنها  با اتصال زائده‌های دینی به این دستاوردها، مرز و محدودیت می‌آفرینند و آنها را از معنای واقعی خویش تهی می‌سازند چرا که آن مفاهیم اتفاقا برای از میان برداشتن مرزها و علیه اعطای امتیاز به یک گروه معین به بهانه تعلق به یک دین یا طبقه و یا نژاد و قوم و جنسیت به وجود آمده‌اند…. «ایران اسلامی» در ذهن مؤمنانی وجود دارد که خود و دین‌شان را محور وجود و بقای ایران قرار می‌دهند. آنچه اما در واقعیت وجود دارد ایرانی است با اسلام و زرتشت و مسیح و یهود و بهایی و دهها فرقه مذهبی دیگر در کنار ایرانیانی که به هیچ دین و مذهبی اعتقاد ندارند. «ایران» شامل همه است. حال آنکه «ایران اسلامی» شمار زیادی از ایرانیان را خارج از دایره خود قرار می‌دهد….کسی نمی‌تواند از میرحسین موسوی و یا فردی دیگر بخواهد چنین نیندیشد. ولی ورود این مسائل اعتقادی در یک «منشور» سیاسی، شمول آن را محدود می‌کند. دست و پای مخاطبان را می‌بندد. درست همان گونه که یک آته‌ئیست معتقد به آزادی و عدالت نمی‌تواند در یک منشور سیاسی تکیه خود را بر انکار خدا بگذارد و از بقیه متوقع باشد دین و آیین خود را وا نهند و از این راه برای هم عقاید خود امتیازی ویژه قائل شود.

عین همین تناقض اعتقاد دینی و برنامه سیاسی، به شدتی به مراتب بیشتر در قانون اساسی جمهوری اسلامی و، به تبع آن، در خواست «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» دیده می‌شود. در این نکات است که «جنبش سبز» آنگونه که از سوی «سران جنبش سبز» تعریف می‌شود، از جنبش اعتراضی و آزادی‌خواهی مردم فاصله می‌گیرد و از آن عقب می‌ماند. این جلوه‌ای بی‌همتا از نبرد بین سنت و مدرنیته در ایران است…..هرچه جلوتر می‌رويم، اين تناقض بيشتر آشکار می‌شود. آنهايی که به “سران جنبش سبز” اميد بسته‌اند و از اين دلخور می‌شوند که چرا موسوی و کروبی مانند آنها حرف نمی‌زنند، بايد بدانند دليل‌اش خيلی ساده است: برای اينکه موسوی و کروبی مانند آنها فکر نمی ‌کنند پس نمی ‌توانند مانند آنها حرف بزنند! موسوی و کروبی نخست بايد تکليف خود را با اين تناقض روشن کنند تا بتوانند يا مثل حکومت و مدافعان نظام و يا مثل مردم و مخالفان نظام حرف بزنند. چه آن گروهی که فقط بخش متجدد و آزادی‌خواهانه سخنان آنها را می‌بيند و آن را بزرگ می‌کند و بر اين اساس خاک در چشم مخاطبان خود می‌پاشد، و چه آن گروه که فقط بخش سنتی و واپسگرای آنها را می‌بيند و آن را بزرگ می‌کند و بر اين اساس رشته اميد مخاطبان خود را از هر گونه ظرفيت مثبتی در آنها پاره می‌کند، هر دو تنها نيمی از واقعيت را می‌بينند و بيان می‌کنند: آن بخشی که مورد پسند و تمايل آنهاست. اين نصفه و نيمه ديدن سبب می‌شود که با هر چرخش موسوی و کروبی، از يک سو دشنام و ناسزا و از سوی ديگر قربان و صدقه نثار آنان گردد! چه بسا موسوی و کروبی و هر شخصيت سياسی ديگری در نظام جمهوری اسلامی با همين تناقض تاريخی در فکر و عمل، عمرش را به نسل بعدی بدهد. چه بسا همراه با جنبش اعتراضی و انقلابی مردم، به سوی آنها و يا به سوی نيرويی که آنان را سرکوب می‌کند، بغلتد. اين همه نه به نيکی يا پليدی آنها، بلکه به درجه آگاهی ايشان نسبت به اين تناقض و تلاش آنان برای حل آن به سود يک طرف بستگی دارد. تا ابد نمی‌توان بر روی دو صندلی نشست!….اگر «سران جنبش سبز» بتوانند این تناقض را به سود تنوع موجود در جنبش آزادی‌خواهانه مردم حل کنند، چه بخواهند و  چه نخواهند به «رهبران» یک جنبش تاریخی فرا خواهند رویید و اگر نتوانند، باید از یک سو ایستادگی را وانهاده و در بهترین حالت به حبس خانگی تن دهند و از سوی دیگر شاهد آن شوند که «جنبش سبز» آنها زیر چکمه و چماق سپاه و بسیج برای همیشه مدفون می‌گردد. جنبش آزادی‌خواهی مردم نیز چون آتش زیر خاکستر در کمین فرصت مناسب و رهبران شایسته در انتظار می‌ماند تا به روز و رنگی دیگر سر برآورد

 

 


Share/Save/Bookmark

more from David ET