رضا پهلوی:اولين قدم عملی برای اتحاد


Share/Save/Bookmark

David ET
by David ET
11-Apr-2010
 

ضمن سپاس از اين‌که وقت‌تان را به من داديد. شما هميشه از اتحاد حرف زده‌ايد، چرا تا کنون نتوانسته‌ايد نيروهای اپوزيسيون را حول محورهايی که گفته‌ايد گرد آوريد؟ آيا دليل اين‌که اين نيروها حمايت نکرده‌اند اين نيست که شما با گذشته و زمانی که پدرتان مسئوليت داشته‌اند برخورد نکرده‌ايد؟

رضا پهلوی ـ من برخورد کرده‌ام، نه يک بار نه دو بار. آخرين‌اش هم به شکلی بسيار وسيع‌تر و مشخص‌تر در کتابی به نام «ساعت انتخاب» که سال پيش به زبان فرانسه منتشر گرديد. ترجمه‌اش هم به فارسی موجود است که می‌توانيد در کتابخانه‌ها پيدا کنيد. برخورد بسيار شفاف و مشخصی با آن مسائل کرده‌ام. ضمن اين که اين مسائل را با بسياری از افراد در طول اين سال‌ها نيز در ميان گذاشته‌ام؛ از احزاب بگيريد تا چهره‌های سرشناس سياسی و يا فکری‌. حالا اگر به اندازه‌ی کافی شنيده‌نشده، بيش‌تر امر ابزاری و عليحده‌ای است. اين‌ها به کنار، من فقط يک سئوال عملی در مقابل اين سئوال شما طرح کنم. آيا شما خوش‌تان می‌آيد که قضاوت من از شما برمبنای عمل‌کرد والدين‌تان باشد؟

خير، ولی مسئله اين است که شما معرف يک نظام هستيد.
- اگر مبنای شما برخورد با نظام است، نظام پادشاهی يک نظام است. نظام را می‌خواهيد محکوم کنيد به‌خاطر عمل‌کرد خاص يکی از نمايندگان‌اش در يک دوره‌ی زمانی؟ اگر بر آن مبناست، کل سلطنت را می‌شود محکوم کرد همان‌طور که کل جمهوری را می‌شود محکوم کرد. مگر در حال حاضر يک نظام جمهوری نداريم؟ پس جمهوری بايد بد باشد. حالا جواب جمهوری‌خواه اين است که اين جمهوری آن جمهوری‌ای که ما می‌گوئيم نيست؟ خوب بنده هم آن نظام پادشاهی‌ای که می‌گويم نظام پادشاهی‌ای که شما می‌گوئيد بد است، نيست. من هم به همان اندازه می‌توانم بگويم از جمهوری شما می‌ترسم. وقتی که ذات جامعه ديکتاتورطلبی و ديکتاتورسازی است، فرم‌اش ديگر مسئله نيست. مسئله فرهنگ آن جامعه است نه مسئله‌ی نظام. بايد درست فکر کنيم. مگر مردم نروژ يا سوئد کوته‌فکرند که نظام پادشاهی داشته‌اند. از قضا بيش‌تر مخالفين نظام پادشاهی در کشورهای سلطنتی پناهنده هستند. تمام چپ‌های ما در کشورهايی مثل نروژ و سوئد پناهنده هستند. اگر مونارشی بد است چرا نرفته‌اند به کره شمالی و يا کوبا؟

ولی نظام پادشاهی ما يک نظام ديکتاتوری بود!
- خوب من هم همين را دارم می‌گويم. شما مرا بر اساس افکار خودم و رفتار خودم می‌خواهيد قضاوت کنيد يا اين که فکر می‌کنيد به شکل ژنتيکی بنده تفکرات و سياست و شرايط زمان پدرم را به ارث برده‌ام؟ راست‌اش را بخواهيد من سی سال است که بايد جواب اين سئوال را بدهم. واقعا ديگر از اين سئوال خسته شده‌ام. آخر کمی فکر کنيد؛ عاقلانه فکر کنيد. بنده پنجاه سال‌ام است. از نسلی هستم که هفت سال بعد از سال ۳۲ و مصدق و داستان ملی‌شدن نفت به‌دنيا آمده‌ام. نصف جمعيتی که امروز در ايران هستند اصلا زمان انقلاب به‌دنيا نيامده‌بودند. آيا مشکل يک جوان چهارده ساله‌ی امروزی ايران اين است که مثلا ۶۰ سال پيش حزب کمونيست در آن سال‌ها چه مشکلی با پدرم داشته و يا مشکلات امروزی مملکت مسئله‌ی اوست؟ قضاوت گذشته و شرايطی که بوده، خوب و بدش به بنده ربطی ندارد. بنده معرف نظرات خودم هستم. آدم خودم هستم و يک حداقل توقع عاقلانه دارم. به همان اندازه که شمای نوعی خوش‌تان نمی‌آيد که قضاوت کسی از شما برمبنای کار والدين‌تان و يا کسی ديگر باشد، کار مرا قضاوت کنيد.

اين فرق می کند، نظام شاهنشاهی يک نظام موروثی بود، شما وارث آن نظام هستيد و برای رسيدن به آن تلاش می‌کنيد. به‌عنوان وارث آن نظام موظف هستيد که به مردم توضيح دهيد که چه برخوردی با عمل‌کرد گذشته و آن نظام داريد و سوال از شما در مورد گذشته و پدرتان به معنای...
- نه به تازه‌گی، بلکه بنده سی سال است که راجع به گذشته اظهارنظر کرده‌ام. اين حقيقت را هم قبول کنيد. مسئله اين است که ما فرهنگی داريم که سلطنت‌طلب دوآتشه يک دقيقه نمی‌آيد يک خط از حرفی که يک کمونيست می‌زند را بخواند تا اصلا بداند چه می‌گويد، برعکس آن هم صادق است. اين آن فرهنگی است که از قبل يک پيش‌داوری دارند بدون اين‌که حتی به خودشان زحمت دهند يک بار دو خط بخوانند تا ببينند طرف چه می‌گويد قبل از اين‌که به شکل سطحی عکس‌العمل نشان دهند. چون مثلا می‌گويد به رگ غيرت‌ام برمی‌خورد و يا يک عقده‌ای در من هست. اين برخورد شايسته‌ی يک جامعه‌ی مدرن و مترقی نيست. اين برخورد بسيار عقب‌افتاده و ابتدايی است. پس تعجب نبايد کرد که در اين شرايط به آن آينده‌ای که می‌خواهيم نتوانيم برسيم. چون با اين نوع برخورد نشان داده‌ايم که اصلا تمدن‌اش را نداريم. اين را بايست در خودمان ايجاد کرده‌باشيم. به اين خاطر است که من امروز می‌گويم جريان سبز، جريانی است که پيش‌داوری از قبل ندارد؛ می‌گويد نگاه می‌کنم، بررسی می‌کنم، قضاوت می‌کنم، بعد نظرم را می‌دهم. نه اين‌که جدٌم به من گفته چون ديروز فلانی به من سيلی زد تو هم بايستی برعليه‌اش باشی. اگر چنين بود می‌بايست فرانسه و آلمان هنوز در جنگ می‌بودند.

مکانيزم اتحاد چيست؟
- در پاسخ به مسئله‌ی اتحاد، حرف من داشتن يک مکانيزم هم‌آهنگ و معرف يک خواسته‌ی جمعی و فرامسلکی سياسی است. ما الآن با يک مشکل ملی روبه‌رو هستيم. مسئله‌ی آزادی، مسئله‌ی دمکراسی، فقط محدود به خواسته‌ی يک طيف يا گروه يا حزب خاص کشور ما نيست. کليت جامعه‌ی ايران در نبود فضای آزادی و دمکراسی و حقوق بشر لطمه می‌بيند؛ حالا می‌خواهد کارگر باشد، کشاورز باشد، زن باشد، کُرد باشد، بلوچ باشد، بهائی باشد، مسلمان باشد يا يک لائيک و يا آته‌ئيست باشد. اين نتيجه‌ی مستقيم نظامی است که حتی به يک معمم شيعه‌ی اثناعشری هم رحم نمی‌کند مثل آقای بروجردی که اکنون در زندان شکنجه‌اش می‌دهند؛ وای به‌حال بقيه. تا زمانی که نتوانيم در کشورمان به حکومتی، نظامی، قانونی که تضمين‌کننده‌ی حقوق کليه‌ی مردم ايران باشد و کوچک‌ترين تبعيضی، از هر لحاظ، نسبت به هيچ شهروند اين مملکت قائل نشود، برسيم؛ انگيزه‌ی خدمت به آن مملکت و در قالب آن مملکت ماندن را سست می‌کنيم و از بين می‌بريم.

اولين قدم عملی برای اتحاد چيست؟
- حرف من اين است که، آقايان و خانم‌هائی که سال‌هاست از يک ديد حزبی، مسلکی، ايدئولوژيکی به قضايا برخورد کرده‌ايد و هرگز نخواسته‌ايد فراتر از گروه‌بندی‌های فکری خودتان پل ديالوگ به سوی ساير جريانات، حتی مخالف تفکر خودتان بزنيد؛ امروز کشوری مثل آلمان فرصت اين را می‌دهد احزاب مختلف و تفکرات مختلف ايرانی در سايه‌ی آزادی، دور هم گردآيند و حرف خودشان را بزنند، روسری را روی سرشان بگذارند يا نگذارند؛ چرا در مملکت خودمان اين موضوع را پياده نکنيم! تا ابد می‌خواهيم در آلمان بمانيم و به هم‌ديگر فحش دهيم؟ يا برويم زودتر مملکت‌مان را آزاد کنيم؟ بعد از اين‌که خانه را ساختيم سر رنگ موکت و ديوار دعوا کنيم. اول آن خانه را بسازيم. اول آن آتش را خاموش کنيم، و برسيم به آن مرحله که حق رأی را به شهروندان ايرانی برگردانيم؛ حق رأيی را که اکنون ندارند. بعد ادعا کنيم که راه من بهتر است يا راه تو. آن را هم در نهايت بايد به انتخاب گذاشت. فايده‌اش چيست که بنشينيم تا ابد و بگوئيم حرف من از حرف تو درست‌تر است؟ چه‌گونه می‌خواهيد ميزان‌اش را بسنجيد؟ فارغ از اين‌ها، اگر از من امروز بپرسيد که تمايل مردم ايران به چيست می‌گويم قاعدتا به آزادی و حقوق بشر؛ چون اين موضوعی جهانی است. ما که تافته‌ی جدابافته از يک آرژانتينی يا يک ميانماری يا يک هلندی که نيستيم. اين ديگر يک موضوع بشری است. تا زمانی که فضای باز سياسی در ايران نباشد، تا زمانی که شما نتوانيد مناظره‌ی عمومی داشته‌باشيد، نمی‌توانيد افکار عمومی را عملا بسنجيد و ميزان بگيريد. هيچ‌کس نمی‌تواند اين ادعا را بکند. برای همين می‌گويم اولين دغدغه‌ی ما بايستی هرچه زودتر رسيدن به آن فضای باز سياسی باشد؛ به حق انتخاب باشد. اين می‌تواند دستور کار هر حزب و هر ايدئولوژی‌ای باشد.
اتحاد بر مبنای اين تفاهم است که رأی خودت را در جيب خودت داشته‌باش، جمهوری‌خواه می‌خواهی باشی، مشروطه‌خواه می‌خواهی باشی، چپ می‌خواهی باشی، باش و بمان! اصلا مسئله‌ی ما امروز اين نيست. مسئله‌ی ما اين است که تا روزی که بنده، شما و ديگری نتوانيم در مملکت خودمان، در يک قالب دمکراتيک، رأی خودمان را بدهيم، نمی‌توانيم نظرات خود را پيش ببريم. بالاخره اکثريت می‌برد ولی حق اقليت هم حفظ باشد؛ اين را فقط در نظام‌های دمکراتيک سراغ داريم. اول به آن برسيم بعد بگذاريم مردم انتخاب کنند. بالاخره مردم رأی می‌دهند، يا حزب شما می‌برد يا حزب من. الآن وقت دعوا سر حزب و اين‌که چه کسی می‌خواهد رئيس جمهور و يا نخست وزير شود نيست. ما اول بايد از مرحله‌ی گذار از اين رژيم بگذريم و زمينه‌ی آن را فراهم کنيم. بنا بر اين من می‌گويم برويم اين حق را در مملکت خودمان پياده کنيم. برای رسيدن به آن‌جا، هيچ جريانی با هر ادعائی که داشته‌باشد به تنهائی نمی‌تواند اين کار را انجام دهد. رژيم جمهوری اسلامی تصادفی نيست که همه کار کرده تا هرگز نگذارد چنين اتحادی بين نيروهای مخالف خودش در بخش بزرگ اپوزيسيون دمکراتيک به‌وجود آيد. به هر ترفندی که بخواهد دست زده، پول هزينه کرده، آدم‌ها را خريده، نفوذ کرده... مسلما اين کارها را خواهد کرد. در مقابل‌اش ما چه‌کار بايد بکنيم؟ يا می‌توانيم آب به آسياب جمهوری اسلامی بريزيم يا در مقابل بگوئيم که اين‌جای‌اش را کور خوانده‌ای، اين‌جا ما در تله نمی‌افتيم، اين‌جا ما می‌دانيم بازی از چه قرار است. ما کار خودمان را انجام می‌دهيم، در مقابل‌ات هم می‌ايستيم. اگر از راه ساده نخواهی از حکومت پائين بيائی، پائين‌ات می‌کشيم. نه با جنگ، نه با انقلاب، نه با کودتا ولی برمبنای يک سياست مقاومت مدنی و به‌دور از خشونت. چرا اين را می‌گويم؟ به‌خاطر اين‌که اين تغيير پديده‌ی خيلی مهمی است، بدون مشارکت مستقيم نيروهای انتظامی همين رژيم، اين انتقال به‌دور ازخشونت مشکل خواهد بود. اين جزو فاکتورهائی است که بايد درنظر بگيريم. وقتی که مردم می‌شنوند «مرگ بر جمهوری اسلامی»، خيلی‌هائی که در همين رژيم جمهوری اسلامی خسته‌اند و کاره‌ای هستند فکر می‌کنند که نکند ما هم جزو اين «مرگ» هستيم. آيا وقتی می‌گوئيم «مرگ بر جمهوری اسلامی»، به اين معناست که اين نظام و حکومتگران‌اش مشکل ايجاد کرده‌اند يا اين‌که می‌گوئيم هر کس که در اين رژيم هست هم بايستی با آن پائين رود؟ فکر نکنيد مهم نيست. آن پاسدار، آن بسيجی، مردد است و نمی‌داند پای‌اش را کجا بگذارد، از سوی ديگر نمی‌داند چه جای‌گزين‌اش است، کدام نيرو و چه تشکلی؟ بنابراين هنوز اين را لمس نمی‌کند. نهايت امر اين است که می‌گويد من کمی از دستور سرپيچی می‌کنم ولی هنوز به اين سو نمی‌آيد. آن تکنوکرات يا بوروکراتی که در بخش ادارات حکومتی است می‌گويد تکليف من چه می‌شود؟ به دست غربی‌ها بيندازيم؟ آمريکائی‌ها بيايند ايران را هم به هم بريزند و مثل عراق همه را از کار بی‌کار کنند؟ نه، اين را هم نمی‌گوئيم. ما می‌گوئيم نه، دنيا دخالت نکند، ما به دنيا می‌گوئيم از ديد ابزاری بيائيد به ما کمک کنيد. از نظر تکنولوژی حمايت کنيد. فضای رسانه‌ای را در جائی که رژيم فشار می‌آورد کم کنيد يا بيش‌تر کنيد. مثلا وقتی که نوکيا و زيمنس برای جلوگيری از مبارزات مردم تکنولوژی به رژيم می‌فروشند، ضدش را شما می‌توانيد بدهيد

چگونه بايد پيش رفت؟
- ... اولين شرط، امکان ايجاد فضای انتخابات آزاد در ايران است و اولين شرط انتخابات آزاد اين است که من حق داشته‌باشم بگويم: رفراندوم بر سر «جمهوری اسلامی آری يا نه». تکليف‌مان را با اين رژيم از طريق دمکراتيک مشخص کنيم. اگر باور داريم که اکثريت مردم ايران خواهان اين رژيم نيستند، طبيعی است که مرحله‌ی بعدی، پيش‌بينی نظام بعدی است. انتخاب يک مجلس مؤسسان، در آن دوران گذار؛ يک حکومت موقت بايستی تشکيل شود، يک دولت موقت، يک دولت ائتلافی برای اداره‌ی امور موقت کشور در يک زمان حداکثر يک سال‌ونيمه. در اين فاصله احزاب سياسی تشکيل می‌شوند، مطبوعات آزاد هستند، مردم ايران دائم از بحث‌های احزاب سياسی آگاه خواهند شد و شرايط انتخابات اولين مجلس مؤسسان که برای پرداختن به تعريف و طرح قانون اساسی‌ی آينده‌ی نظام دمکراتيکی که می‌خواهيم و اميدوارم مبتنی بر منشور جهانی حقوق بشر باشد؛ فراهم می‌شود. اگر بخواهم نظرخاص خودم را بگويم، دو قانون اساسی که از نظر متن ۹۹ درصدش مشابه است؛ يکی در قالب مشروطه‌ی پادشاهی، يکی در فرم جمهوری و نهايتا با جزئياتی متفاوت درانتخابات رياست جمهوری، يا فرض کنيد نخست‌وزير به معرض رأی عمومی گذاشته می‌‌شود و در يک رفراندوم ثانوی، آن قانون اساسی پيشنهادی و فرم نهائی‌اش از طريق رفراندوم دوم تثبيت شده و تعيين نوع نظام و محتوای آينده نظام از اين طريق تصويب می‌شود. مرحله‌ی آخر، فاز انتخابات اولين مجلس دمکراتيک نظام جديد خواهد بود و انتخابات تشکيل اولين دولت حکومت جديد. احزاب سياسی هم همان‌طور که گفتم در يک سال‌ونيم آماده‌گی يارگيری‌ها و تبليغات‌شان را داشته‌اند.

چه تفاوتی بين اين جنبش و انقلاب سال ۱۳۵۷ می‌بينيد؟
- اين جنبش بر خلاف سال ۱۳۵۷ تيری در تاريکی نيست، که مثلا فعلا از شر شاه خلاص شويم بعد ببينيم چه می‌شود. هم‌اکنون نصف بيش‌تر مخالف‌های پدرم، جريانات چپ ديروز، دارند انگشت خودشان را گاز می‌گيرند که عجب خاکی به سر خودمان ريختيم. برويد بپرسيد. خيلی‌هاشان را من خودم می‌شناسم. تفاوت با سال ۵۷ اين است که من خودم از استاد دانشگاه تهران شنيده‌ام که می‌گفت عکس خمينی را در ماه ديده‌است! می‌خواهيد ديگر به شما چه بگويم؟ من به اين مردم و توان و قابليت و پتانسيل‌شان اعتقاد دارم. عقل سليم يک راننده‌ی تاکسی در ايران امروز به صد تا استاد دانشگاه ديروز ما می‌ارزد! عقل‌اش به واقعيات جامعه‌ی ما بيش‌تر می‌رسد. چون اين واقعيات را مستقيما چشيده‌است


Share/Save/Bookmark

more from David ET
 
benross

People like me have nothing

by benross on

People like me have nothing against him and it! So far as being a citizen, RP is an extremely ordinary guy with no qualification whatsoever for leading the nation.

So let's discuss the matter about what this completely unqualified citizen says for another 30 years. 


David ET

Mammad!

by David ET on

Before accusing me of forgery of someone elses interview, please bother to at least read the comments right below yours. Additionally I support good words and positions that can serve The People and their freedom and unity , being from Mousavi or RP or . Unlike some I am open minded and understand that one hand makes no noise:


to be added on top

by David ET on 

I would appreciate if JJ add the following information on top of interview as I thought I had posted it:

گفت‌وگوی اختر قاسمی با رضا پهلوی جمعه 26 مارس 2010 در نشست سالانه‌ی جامعه‌ی بين‌المللی حقوق بشر که به مدت دو روز در شهر بن آلمان برگزار شد

 

Sign and spread the Iranian Solidarity Declaration 


Mammad

Benross

by Mammad on

Aside from some absurd statements that you have made (such as saying that people like me feel guilty; trust me, I do not), I must also say that you do not understand what people like me say (note that, unlike you, I do not generalize; I only say people like me). Here is the point one more time:

As a citizen of Iran, Reza Pahlavi has every right to express his opinion, take any position, and even offer himself as a leader. People like me have nothing against him and it! So far as being a citizen, RP is an extremely ordinary guy with no qualification whatsoever for leading the nation.

But, once he presents himself as Reza Pahlavi, son and grandson of the last two dictatorial kings of Iran, things change. He cannot use the Pahlavi connection, but avoid the extremely negative track record attached to it. You say, he is the king. Why? Because of who he is, not because he is special genes that qualify him as the king. 

It is not that he should "confess." A confession would not do any good or bad. It is that he cannot have it both ways: On the one hand, demand to be looked at independently - in which case he has no significance, qualification, or accomplishment - but on the other hand, be separated from his family, the very reason that makes him somebody. 

As I said in another thread a few days ago, in my view RP is not significant. I do not believe that he has any future as a POTENTIAL LEADER. I only comment on him simply because some people, such as yourself, attach special importance to him. Apparently, David ET also thinks like you, otherwise he would not try to create the impression that it was him who interviewed RP, whereas the interview is relatively old!

I have never ever written any piece or article, or anything like that exclusively about RP. I do not go to his site to see what he says. I do not search on the internet to see what he has said lately, etc. I do that for hardliners, reformists, and some important exiled figures, but not RP, precisely because I do not believe he is important. You guys stop promoting him, and you will see that people like me will never ever mention him again.

So, your absurd statement about his significance is just that, absurd. 

Mammad


benross

Mammad

by benross on

امیدی ندارم که متوجه منظورم بشوید ولی بهرحال می‌نویسم. 

من حاضرم که تمام توقعاتی که شما از رضا پهلوی دارید برآورده سازم. از پدرش و دیکتاتوری او سخن بگویم واز فقدان تفکر و تشکل سیاسی که در اثر استبداد او و خاندان پهلوی پدید آمد. هیچ نگاه انتقادی و تاریخی هم به نکاتی که شما مطرح کرده‌اید نخواهم داشت. به عبارت دیگر، من حاضرم مثل طوطی همهٔ حرفهای شما را تکرار کنم.

آیا به دور من متحد خواهید شد؟ به رضا پهلوی چکار دارید؟ او که نه شاه است و نه دموکرات زاده است و نه کاره‌ای. پس چه تفاوتی میان او و من وجود دارد؟ تازه من می‌توانم ادعا کنم که یک دموکرات زاده هم هستم. به علاوهٔ اینکه تمام حرف‌های شما را عیناً تکرار خواهم کرد. به من بپیوندید تا مبارزه‌ای بدون شبهه را سامان دهیم.

حالا شاید اگر من طوطی وار حرف‌های شما را تکرار کنم چندان برایتان قانع کننده نباشد. اگر رضا پهلوی هم حرف‌های شما را طوطی وار تکرار کند قانع کننده نیست. اصلاً چرا من و رضا پهلوی؟ مگر نه اینکه ما یک دریا آدم دموکرات داریم؟ خب اینها در عرض این سی‌سال معطل چه چیزی بوده‌اند؟ او که نه خودش به پدرش بد و بیراه گفته است و  نه از نظرشما هواداران قابل قبولی دارد. چرا اصلاً رضا پهلوی در گفتمان سیاسی شما باید مطرح باشد؟ تصادفاً این دقیقاً چیزی است که مدام گفته می‌شود. رضا پهلوی «مطرح» نیست. ولی برای اثبات این امر سی سال است که به رضا پهلوی و خاندانش بد و بیراه گفته می‌شود و اپوزیسیون به اصطلاح دموکرات هیچ غلطی جز این در طول این سی سال نکرده است. آیا این نشانهٔ مطرح نبودن است؟!

ولی واقعیت این است که شما چشم‌هایتان را به آنچه هستید و وضعیتی که در آن قرار دارید بسته‌اید. احساس گناه تاریخی جامعهٔ ایران را می‌خواهید مدام سرپوش بگذارید و نفرتی که از خودتان دارید -بله نفرت- حوالهٔ رضا پهلوی می‌کنید.

به استناد قانون اساسی ایران، رضا پهلوی شاه ایران است. همان قانون اساسی که فرو افکندنش مایهٔ احساس گناه تاریخی ماست. همان احساس گناه تاریخی که تنها با اصلاح این خطای تاریخی برطرف خواهد شد و سلامت ذهنی را به جامعه باز خواهد گرداند.

این ذات محتوای اتحاد ماست. تا به این ذات تمکین نکرده‌ایم نه هرگز هیچ پیامی از رضا پهلوی ما را راضی خواهد کرد و نه هرگز خواهیم فهمید که چرا رضا پهلوی اصلاً باید در گفتمان سیاسی ما مطرح باشد. 

او شاه ایران است و امید نجات ایران. دربارهٔ نظام آیندهٔ ایران در ایران آزاد آینده گفتگو کنیم. امروز، قضیه همین است که هست. بالا و پایین پریدن واقعیت را تغییر نخواهد داد.


Mammad

A few points

by Mammad on

1. RP says that he has expressed his opinion about the Pahlavis, but does not say what it is. Note that he repeats the same thing: "I have expressed my opinion for 30 years." Absolutely. I know he has. He has said consistently, "mistakes were made." But what gave rise to the 1979 revolution was more than "mistakes," far more. So, those who insist on he taking positions regarding the crimes of the Pahlavis want more than acknowledgment of "mistakes." One cannot say, "history should judge the 1953 coup," but attack the 1979 revolution, a much more recent event!

2. I know no leftist (but do not generalize to all leftists) that says, "ajab khaki besaremoon rikhtim,' the way RP claims! Many leftists and progressives acknowledge that the crimes of the IRI have, in many respects, far exceeded whatever the Pahlavis did. But, one crime that the Pahlavis did gave rise, more than anything else, to the revolution and its aftermath: The absolutely positively backwardness of the dark dictatorship of the Pahlavis that left people with no true political opposition, from the nationalists to secular left and moderate, but not royalist, right, so that people had to turn to the clerics.

And the dictatorship did not have to exist. We already had the constitutional revolution, and the leadership of Dr. Mohammad Mosaddegh and people like him. Shah Mohammad Reza Pahlavi and his father could have been kings, but allow people like Dr. Mosaddegh to govern. But, they wanted more than that; they wanted total control, just the way the IRI wants. In their view, they and only they knew what was good for Iran.

3. RP says that he is not his father and should not be judged as such. This is true about almost anybody, but not people such as RP. He is surrounded by some of the worst people, some of the most terrible people. If his supporters claim that they do not represent him, then, as people like me have said repeatedly, he must declare once for all that NO ONE SPEAKS ON HIS BEHALF, and that, HE REJECTS THE BARKING DOGS AND WHAT THEY DO IN HIS NAME.

4. People form a united front based on a certain set of principles. A union is not made in an ivory tower or in vacuum. Without a minimum set of principles that a large coalition can agree on, it cannot be done. It was the same mistake (no set of principles) that caused the deviation of the 1979 revolution from its true path, namely, a democratic republic. At that time also, people said "let's get rid of the Shah to open up the political system" without looking 10 ft beyond that point. RP is saying the same. In my opinion, that cannot be done. RP has been saying this for years. The very fact that it has never happened indicates that it cannot happen the way he wants it.

5. Having said these, RP speaks far more sensibly than many zealot, hot, anti IRI, pro-monarchy "patriots" on iranian.com. He says that deep changes cannot come without the military participation and defect. How many times people like me have said the same on this website and have been attacked for it? I have said the following infinite number of times:

Deep changes will become possible ONLY when the IRGC and Basij recognize that the continuation of the present state of affairs is not even in their interest, and will threaten their existence.

Mammad


mehdi79

United for democracy & secularism

by mehdi79 on

Guys need to fasten our belts ... it is time to come together as iranians united under the banner of human rights, secularism & iranian national identity .. there s no other way


David ET

Quote from Interview

by David ET on

اول آن خانه را بسازيم. اول آن آتش را خاموش کنيم، و برسيم به آن مرحله که حق رأی را به شهروندان ايرانی برگردانيم؛ حق رأيی را که اکنون ندارند. بعد ادعا کنيم که راه من بهتر است يا راه تو. آن را هم در نهايت بايد به انتخاب گذاشت. فايده‌اش چيست که بنشينيم تا ابد و بگوئيم حرف من از حرف تو درست‌تر است؟


David ET

benross

by David ET on

I dont see RP saying that he will decide how long an intermediate constitution/governmnet will be necessary. He has an OPINION just as you and others have and at the end the representatives of the people and the people will decide. Future conditions will detremine that.

I have addressed the same concept a little differently with no deadline: //iransecular.org/XIIIP.aspx

What again is important is to unite and to get there, the future details in a democratic atmposphere can be worked out. For now IR is in power and if we do not work on unity it will be the same for longer than the 1.5 years!

                     Sign and spread the Iranian Solidarity Declaration 


benross

یک دولت موقت به

benross


یک دولت موقت به بیش از یک سال و نیم احتیاج دارد. این البته ظاهراً نکته‌ای جزئی است و بهرحال تا زمانی که تشکل سیاسی این هدف پدید نیامده است (که او تصمیم خواهد گرفت) چک و چانه زدن در مورد دوران دولت موقت موردی ندارد. ولی طرح نکته از این رو اهمیت دارد که شاهزاده رضا پهلوی به «تشکلات سیاسی» که بناست عقاید ویژهٔ‌ خود را در جیبشان بگذارند و وقت آزادی بیرون بیاورند، بیش از اندازه بها می‌دهد. حقیقت جامعهٔ کنونی ایران این است که حتی تشکلات سیاسی هم پس از کسب آزادی آغاز به شکل گیری  خواهند کرد و تا شکل بگیرند و ایده‌های خود را منسجم کرده و در جامعه تبلیغ کنند و نهایتاً مجلس مؤسسانی شکل بگیرد به زمانی بیش از یکسال و نیم نیاز خواهد بود.


David ET

to be added on top

by David ET on

I would appreciate if JJ add the following information on top of interview as I thought I had posted it:

گفت‌وگوی اختر قاسمی با رضا پهلوی جمعه 26 مارس 2010 در نشست سالانه‌ی جامعه‌ی بين‌المللی حقوق بشر که به مدت دو روز در شهر بن آلمان برگزار شد


Amir Sahameddin Ghiassi

We should correct ourselves first.

by Amir Sahameddin Ghiassi on

Amir Ghiassi
شیادی و دو رویی ها

البته دانشمندان خردمندان همه در باره شیادی و رواج خرافات نوشته هایی پر مغز نوشته اند که شاید یکی از همان رباعیات خیام  برای ذکر مطلب کافی باشد. که گروهی معتقد هستند و گروهی در شک و یقین دست و پا میزنند و گروهی هم منکر کامل هستند و اگر روزی پرده در افتد نه این میماند ونه آن به عبارت دیگر عمر ما و وضعیت  ما و درک و فکر ما هنوز تا آنجا نرسیده است که بتواند مشگلات را حل وبهمه سوالها پاسخ بدهد.


آنچه مسلم است با این گفته که رسد آدمی بجایی کمه بجز خدای نبیند به احتمال نظر به این نکته دارد که بالاخره روزی این مشگل هم حل خواهد شد و بشر خواهد توانست که درک کند که چرا آمده و از کجا آمده و بکجا خواهد رفت.  اگر انسانها با هم خوب و مهربان باشند و انرژی و وقت خود را صرف کارهای بیهوده و یا جنگ و کشتار و غارت و قتل نکنند و با هم در دوستی برادری و برابری و باعشق و محبت زندگی کنند به یقین ما خیلی زودتر به مجبوب خواهیم رسید و مشگلات بسیاری را حل خواهیم کرد.


ولی متاسفانه تمامیت خواهی ها و حرص ها و حریص بودنها و دزدی و هیزی وخیانت و جنایت بشر را از هدف عالی و رسیدن به محبوب دور نگه میدارد.  و نمیگذارد که مشگلات حل و مردم در آسایش و راحتی بسر ببرند.

احترام نگذاشتن به دیگران و بخصوص به آنان که ظاهرا در موقعیت ضعف هستند و خود خواهی و تمامیت طلبی ها باعث میشود که ما هچنان در عقب باشیم و بی جلو پیشتاز نباشیم.


مثلا جوانی که تازه از دانشگاه فارغ تحصیل شده است و شغلی نون آب  دار هم مثلا در شهرداری به عنوان مثال ناظر و یا مثل نایب های سابق به عهده گرفته است چنان کیسه گشادی برای دزدی و غارت مردم دوخته است که گویی میخواهد یکساله میلیونر شود  ولی بدون هیچ رحم و انصافی کاسه گدایی خود را جلوی هر کس میگیردو و هیچ حساب نمیکند که شاید طرف واقعا از عهده دادن یک رشوه سنگین بر نیابد که در آنصورت با گرد آوری  یک لشگر سیاهه از عوامل خود بدون احترام به قانون و دادگاه به زور وارد خانه کسی که قبلا او را به دام انداخته اند میشود و کاشانه اوراویران میکند و به او ضرب شصت نشان میدهد تا دیگران هم حساب کار خود را بکنند و هر چه او رشوه خواست بدهند.  متاسفانه چون آنان یک گروه هم آهنگ هستند و رشوه ها را باهم میخوردند پس یک لشگر در پی او روانند. آنان اول به قربانی میگویند که مثلا احتیاج به مجوز ندارند ولی بعد که طرف به اطمینان حرف آنان شروع به ساخت کرد. مثل اجل معلق برسرش میتازند و خانه خرابش میکنند.

 

زیرا طرف نتوانسته بود که راه آنان را بداند و از زبان آنان مطلع باشد. خوب این وضع خراب و دزدیها آیا برای چنین کشوری آینده ای هم میتوان در نظر گرفت؟ ملتی که اساس کارش را بر بی تفاوتی و دزدی و غارت و ادمکشی میسازد چگونه میتواند به پیشرفتهای علمی و فرهنگی و صنعتی برسد؟  ملتی که دادگستری اش میگوید بمن چه خدا پدرت را بیامرزه و برو بذار باد بیادو دست از سر ما وردار ویا بی مایه فطیر است و یا رییس کلانتریش میگوید بما چه میرسه؟ آیا میتواند به آزادی و خوشبختی برسد؟

ملتی که بتو مهربانی میکند تا اطمینانت را جلب کند بعد که تو فکر  کردی که طرف یک دوست خوبست  ترا غارت و اسباب و اثاث خانه را از بین میبرد و آخرش هم میگوید که برو شکایت کن پس دادگستری رابرای  چه ساخته اند میتواند به محبت و دوستی برسد؟ 

ملتی که یک نفر را یکبار بنام بهایی توسط مثلا مسلمانان  غارت میکندو آزار میدهد  ویکبار هم همان شخص را بنام مسلمان اما اینبار توسط مثلا بهاییان غارت میشود میتوان برایش آینده ای درخشان رقم زد. که ضعیف کش و فرصت طلب و بی انصاف است و تمامی دوستی هایش هم روی حساب کتاب میباشد و نقشه کشی میکند تا طرف را به دام بیاندازد.

بعد هم میگویند میخواستی ندهی نکنی  چرا اعتماد کردی تقصیر خودت بود.  ولی هر کس از روی خودش قضاوت میکند مسلم است شخصی که دزد نیست اعتماد میکند ولی این دزد است که از دوستی و اعتماد سو استفاده مینماید.  به امید روزهای بهتر امیر شما.

 


MM

when was this interview done and with who?

by MM on

It would be good to discuss how to get to a point where choices can be made!  But, not in front of the IRI sympathizers though.


Peter Pan

Anyone's Neverland®

by Peter Pan on

Keep wishing. you never know, it might happen just like that.