چه کسی از “جمهوری ایرانی” می ترسد؟


Share/Save/Bookmark

چه کسی از “جمهوری ایرانی” می ترسد؟
by David ET
19-Feb-2010
 

مزدک بامدادان

شاید هیچ شعاری به اندازه شعار “جمهوری ایرانی” تا کنون واکنش اندیشه ورزان و تلاشگران جنبش سبز را – چه در درون و چه در برون از ایران – برنیانگیخته باشد. آزادیخواهان ایرانی، این شعار را برای نخستین بار روز هشتم مرداد ماه و در چهارراه ونک خیابان ولیعصر سر دادند (1). واکنش کسانی چون میرحسین موسوی با نگاه به اندیشه ایشان نابیوسان و شگفت آور نبود، موسوی در بیانیه سیزدهم خود آشکارا نوشت: «ما جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد را میخواهیم». آنچه شگفت آور می نمود، برخورد گروهی دیگر از تلاشگران جنبش بود که اگرچه هیچکدام مهری به جمهوری اسلامی آقایان موسوی و خاتمی در دل نداشتند، هر یک به بهانه ای این شعار را “نابجا”، “تندروانه”، “نارسا” و یا “بهانه ای برای سرکوب بیشتر” می دانستند.

مشت نمونه خروار کسانی که به این شعار پرداختند، آقای اکبر گنجی بود که آنرا در پرده “مسئله ساز” خواند (2). گنجی می نویسد:

«نوعی شيرينی وجود دارد که دانمارکی به شمار می آيد. نوعی سوسيس وجود دارد که آلمانی به شمار می آيد. نوعی فوتبال وجود دارد که آمريکايی محسوب می شود. نوعی رقص وجود دارد که هندی محسوب می شود. نوعی نان وجود دارد که فرانسوی به شمار می آيد. نوعی يقه وجود دارد که انگليسی محسوب می شود. آيا موجودی يا ايده ای به نام “جمهوری ايرانی” می تواند وجود داشته باشد يا به شمار رود؟ اگر جمهوری، حکومت جمهور مردم، مطابق قوائدی خاص،چارچوبی معين و نتايج نامعين باشد (يعنی از پيش معلوم نيست چه کسی برنده و چه کسی بازنده خواهد بود)، ايرانی و غير ايرانی نخواهد داشت. به تعبير ديگر، آيا نوعی جمهوری وجود دارد که ايرانی به شمار رود؟ پاسخ منفی است».

پیش از آنکه به این سخنان آقای گنجی بپردازم، نمونه دیگری از برخورد اندیشورزان برون از رژیم را با شعارهای سرداده شده از سوی کارورزان جنبش سبز می آورم تا سخن آشکارتر گردد. روز بیست و هفتم شهریور ماه و در راهپیمائی روز قدس، شعار “نه غزه، نه لبنان! جانم فدای ایران!” یکی از فراگیرترین شعارها بود و دیدیم و خواندیم که خشم کارگزاران رژیم کودتا تا به کجا از این شعار برانگیخته شد. در این سوی آب نیز کسانی ناگهان بیاد همبستگی جهانی با خوانش کهنه مارکسیستی آن افتادند و این شعار را “نادرست”، “ناسیونالیستی” و حتا “عربستیزانه” خواندند. مشت نمونه خروار اینان آقای ف. تابان سردبیر تارنمای “اخبار روز “است که در نوشتاری بنام “درباره ی بعضی شعارها در تظاهرات مردم، وظیفه ی ملی – مسئولیت جهانی” با ترساندن خوانندگانش از آنچه که خود آنرا “ناسیونالیسم آریائی” می نامد، می نویسد:

«اما باید هشیار بود شعارهایی که گفته می شود دست مایه ی کسانی نشود که سال هاست می کوشند به نفرت ملی در میان ایرانیان و نفرت ملی بین مردم ایران و مردم کشورهای منطقه دامن بزنند و «عرب ستیزی» را به یکی از خصوصیات ما ایرانیان تبدیل کنند. در جنبش مردمی ایران نباید این معادله شکل بگیرد که حماس با مردم غزه، و حزب الله با مردم لبنان، یکی است». برای کوتاه شدن سخن بخشی از پیامی را که در زیر نوشته ایشان گذاشته بودم در اینجا می آورم:

«… نخست آنکه برای ما رخدادهای فلسطین و غزه باید به همان اندازه دردناک باشد، که رخدادهای چچن و داغستان و سومالی و سودان و روآندا و کنیا. اگر درد ما درد انسانها است، چرا باید فلسطین و لبنان تافته جدابافته باشند، جز این است که گفتمان همبستگی با فلسطین یکی از زیرگفتمانهای گفتمان ضدامپریالیستی چپ کهنه اندیش دهه چهل خورشیدی بوده است، که صهیونیسم را نوکر زنجیری امپریالیسم می دانست؟

دوم اینکه شعارهای سیاسی نه بازگو کننده کننده راهبردهای دراززمانند، و نه بازتاب جهانبینی یک جنبش، آنها “واکنش” و یا “درخواست” هستند. اگر کودتاگران تقلب می کنند، مردم فریاد می زنند “رأی منو پس بده”، اگر دولت راهپیمایان را دستگیر می کند، آنها شعار می دهند “زندانی سیاسی، آزاد باید گردد” و …. . پس اگر دولت ایران سرمایه های ملی ما را، آنهم در شرایطی که بیش از نیمی از مردم کشورمان در آتش تنگدستی می سوزند و لشگری از کارتن خوابها در خیابانهای تهران و کلانشهرهای ایران روانند و دخترکان ایرانی در دوبی بفروش می روند و … در لبنان و غزه آتش می زند، در خواست راهپیمایان “باید” این باشد که این سرمایه ها نه در غزه و نه در لبنان، که در ایران به کار روند و گره از درد مردم ایران بگشایند. شما با بهره گیری از کدام دانش زبان شناسی توانسته اید از دو واژه “نه غزه” و “نه لبنان” دشمنی با مردم این دو کشور و “عربستیزی” بیرون بکشید؟

آشتی میان اعراب و اسرائیل، در دراززمان بسود ما ایرانیان نیز خواهد بود. ولی برای رسیدن به این آشتی و پایان بخشیدن به جنگی که هرگز جنگ ما نبوده است، نباید آتش به خرمن سرمایه های خود بزنیم و انگشت سرزنش بسوی جوانان پاکباخته ای دراز کنیم که تنها و تنها خواهان بهره مند شدن از سرمایه های ایرانی در درون ایران هستند.» (3)

همه کسانی که گمان می کنند شعار “نه غزه، نه لبنان! جانم فدای ایران!” را چند “ناسیونالیست آریائی” ساخته و گروهی جوان ناآگاه سرداده اند، بد نیست نخست نگاهی به تارنمای خبرگزاری مهر بیفکنند که می نویسد: «دانش آموزان روستای “یسرگچن” شهرستان گنبد کاووس در شرق گلستان مجبورند برای رفتن به مدرسه از عرض رودخانه خروشان گرگانرود (عمق 5 متر) با قایق عبور کنند، در حالی که ساختن پل در این مسیر هزینه چندانی ندارد» (4). نگاهی به چهره های این کودکان بی پناه ایرانزمین بیفکنیم و آنگاه در تارنمای تابناک بخوانیم که جمهوری اسلامی برای مردم لبنان بیست پل بزرگ و نود پل کوچک ساخته و یا در دست ساخت دارد (5). به کلاسهای نیمه ویرانه این سازندگان آینده ایران بنگریم و در همان نشانی بخوانیم که جمهوری اسلامی برای کودکان لبنانی یکسد و پنجاه و هفت دبستان و دبیرستان و آموزشگاه می سازد. نگاهی بیفکنیم به گزارش خبرگزاری مهر در باره کپرنشینان روستای کهوم زاهدان (6) و باز در تارنمای تابناک بخوانیم که جمهوری اسلامی در لبنان هزار و سیسد و هشت پروژه ساخت و ساز و مین روبی را با سرمایه های ملت ایران پیش می برد. آیا حتا اگر حزب الله لبنان و حماس پیشروترین و آزادیخواه ترین جنبشهای جهان نیز می بودند، ساختن یکسد و ده پل در لبنان، در جایی که کودکان ایرانی برای رفتن به دبستان هرروز باید تن به خطر مرگ بدهند و از رودخانه ای خروشان گذر کنند، در راستای همان “مسئولیت جهانی” بشمار می رفت؟ آیا می توان به بهانه ترس از عربستیزی و افتادن به دام “ناسیونالیسم آریائی” بر شعار “نه غزه، نه لبنان! جانم فدای ایران!” و بر کسانی که آنرا سر می دهند خرده گرفت؟ آیا “مسئولیت جهانی” و “همبستگی بین المللی” یعنی برافروختن چراغی که به خانه خودی رواست، در مسجد بیگانگان، و ربودن نان از دستان کودکان بی گناه ایرانی و نهادن آن بر دهان کودکان دیگر کشورها؟

شعارها در ایران اگر آهنگین و دارای قافیه نباشند، هرگز فراگیر نمی شوند. مرا کاری با درست و نادرست این پدیده نیست. همین اندازه می دانم که برای مردمانی که چامه های آهنگین سدها و و شاید هزاران چامه سرا یاد تاریخی آنان را انباشته است و “شعر” و “شاعری” بخشی جدائی ناپذیر از گوهر آنان است، “شعار” پیوند تنگاتنگی با “شعر” دارد. پس اگر در این راستا سخنی بر زبان راهپیمایان رفت که با اندیشه ما نمی خواند، بدنبال ریشه های فلسفی و ایدئولوژیک آن نگردیم و بدانیم گاه تنها این تنگنای قافیه است که شعار را می سازد و نه فرایندهای پیچید اندیشگی و آمارگری های سیاسی. برای نمونه در همان روز بیست و هفتم شهریورماه شعار دیگری سرداده شد که شنیدنش هراسی بزرگ و ژرف را در دل هر انسان فرهیخته ای بر می انگیخت: «نسل ما آریا است، دین از سیاست جدا است!» گذشته از آنکه چیزی بنام “نسل آریا” در اندریافت نژادی آن هرگز هستی نداشته است و اگر نیز می داشت، با این آمیختگی ِ فرخنده و پربار ِ خونی و فرهنگی و زبانی که در ایران ما هست، سخن گفتن از آن باز هم شوخی بی مزه ای بیش نمی بود، هیچ پیوندی میان ویژگیهای نژادی یک ملت و جدائی دین از سیاست نمی توان یافت. سر دادن این شعار با این واژه ها بخوبی نشان می داد که راهپیمایان می خواهند خواست خود برای جدائی دین از سیاست را در زمینه یک شعار فریاد کنند و در تنگنای قافیه شعاری ساخته اند، که بخش نخست آن چنان شگفت آور است که هم ترس و هم خنده را همزمان برمی انگیزد. در راهپیمائی سیزدهم آبان ولی دانشجویان همین خواسته را با شعاری دیگر بر زبان آوردند: «شعار ملت ما، دین از سیاست جدا!» (7). خواسته همان خواسته بود، راهپیمایان ولی اکنون برای بخش نخست این شعار و قافیه آن اندیشه دیگری کرده و شعار دیگری ساخته بودند. با این همه واژگان بکار رفته در بخش نخست هنوز به آن اندازه از کوبندگی نرسیده بودند. در همین روند بود که سرانجام شعار زیبای “کار خدا با خدا، دین از سیاست جدا” ساخته شد، که هم پیوستگی درونی دو بخش شعار را در خود دارد و هم از آهنگی زیباتر و قافیه ای استوارتر برخوردار است. امید که این شعار پیشرو و نوینگرا به گستردگی در روز بیست و دوم بهمن سرداده شود.

به نوشتار اکبر گنجی بازگردیم. گنجی در دنباله می نویسد:

«اگر گفته شود “جمهوری ايرانی”، همان نظام جمهوری مصطلح است، منتها چون در کشور ايران، مردم ايران آن را برخواهند ساخت، جمهوری ايرانی به شمار خواهد رفت. در اين صورت، بايد گفت که “جمهوری اسلامی” را هم مردم ايران برساخته اند، نه مردم روسيه يا آمريکا و اسرائيل، پس بايد آن را هم “جمهوری ايرانی” به شمار آورد».

بنیانگزاران و سردمداران این رژیم آنرا “جمهوری” خوانده اند و به مردم (جمهور) نیز حقی بسیار کوچک در گزینش کارورزان آن داده اند. اگر نوشته دیگر آقای گنجی در باره نماد شیروخورشید را، آنجایی که می نویسد: «پرچم جمهوری اسلامی: کلیه دولت‌ها، کشورها و مجامع بین‌المللی این پرچم را به رسمیت می‌شناسند» پایه بگیریم، همان کشورها نیز رژیم کنونی ایران را –درست یا نادرست - یک جمهوری می شناسند، هرچند از نگرگاه فلسفه سیاسی واژه “جمهوری اسلامی” یک واژه درخود-ستیز (پارادوکسیکال) باشد. ولی آنچه که این جمهوری را در میان همه کشورها برجسته می کند، ویژگی “اسلامی” آن است. بنیانگزاران این جمهوری آن را تنها از سر دلبستگیهای دینی خود “اسلامی” ننامیدند. اسلام آمده بود تا جای ایران را بگیرد. نماد شیروخورشید که از سدها سال پیش از پرچم ما جدا نشده بود، به نهانگاه رفت و جای آنرا نماد “الله” گرفت. تیمهای ملی ما دیگر “تیم ملی ایران” نامیده نشدند و یک شبه همه “تیم ملی جمهوری اسلامی ایران” نام گرفتند، سرود رسمی کشور ما نیز نه “سرود ملی” که “سرود جمهوری اسلامی” نامیده می شود (8). در همه پهنه ها اسلام جای ایران را گرفت و مردمانی که یکسد سال پیش از بهمن پنجاه و هفت راه ملت شدن را در پیش گرفته بودند و هفتاد سال پیش از خیزشی که راه به جمهوری اسلامی برد، آماج خود را با انقلاب مشروطه در دسترس می دیدند و فریاد “زنده باد ملت ایران”شان در شامگاه بیست و دوم دیماه هزار و دویست و هشتاد و چهار لرزه بر اندام خودکامگان قجر افکنده بود، اکنون دوباره “امت اسلام” شده بودند. “جمهور” یا توده در این جمهوری همان امّت اسلام است. رئیس جمهور باید مسلمان باشد، پیروان دینها و آئینهای دیگر بسته به نزدیکیشان به اسلام است که از حق شهروندی برخوردار می گردند و در باره بهائیان می دانیم که جمهوری اسلامی حتا حق زیستن را نیز بر آنان روا نمی دارد. پس اگر جمهوری اسلامی هم بر پایه گوهر بنیادین، و هم بر پایه قانون اساسی و دیگر قانونهای نوشته و نانوشته اش جمهوری مسلمانان و امت اسلامی است، جمهوری ایرانی می خواهد جمهوری ایرانیان و ملت ایران باشد. اگر در جمهوری اسلامی باور به یگانگی الله و پیامبر بودن محمد و روز رستاخیز است که شهروندان را از حق شهروندی شان برخوردار می کند، در جمهوری ایرانی تنها و تنها “ایرانی بودن” است که از مردم شهروندانی با همه حقوق شهروندی می سازد.

پس این سخن آقای گنجی که «”جمهوری اسلامی” را هم مردم ايران برساخته اند، نه مردم روسيه يا آمريکا و اسرائيل، پس بايد آن را هم “جمهوری ايرانی” به شمار آورد» اگر از سر ساده اندیشی نباشد، تنها شایسته نام فرافکنی است. سخن بر سر چگونگی پیدایش یک رژیم نیست، سخن بر سر جایگاه شهروندان در آن رژیم و چگونگی برخورد آن با حقوق شهروندی آنان است. اگر در جمهوری اسلامی رئیس جمهور باید “مرد، و نه تنها مسلمان، که شیعه اثنی عشری” باشد، و وزیر اطلاعات یک مجتهد شیعه، در جمهوری ایرانی تنها و تنها ایرانی بودن یک شهروند راه او را بسوی همه نهاد ها و پستهای کشوری و لشگری می کشاید. این شهروند ایرانی می تواند زن باشد یا مرد، می تواند کرد و بلوچ یا عرب و ترکمن باشد، زبان مادری او می تواند پارسی، ترکی، ارمنی و یا براهوئی و سنگسری باشد، او می تواند مسلمان، مسیحی، بهائی و یا بی دین باشد. او تنها و تنها باید یک “ایرانی” باشد، کسی که شناسنامه ایرانی دارد. این، چکیده و گوهر بنیادین “جمهوری ایرانی” است.

پسوند “ایرانی”ولی تنها برای نشان دادن جایگاه حقوق شهروندی نیست. اگر آقای گنجی می پندارد که: «آيا نوعی جمهوری وجود دارد که ايرانی به شمار رود؟ پاسخ منفی است»، باید گفت اگرچه “جمهوری” یا ریپابلیک یک درونمایه جهانی دارد و در کشورهای پیشرفته برداشتهای همانندی از آن می شود، ولی جمهوری آلمان با جمهوری فرانسه و جمهوری امریکا یکسان نیست. حتا دو کشور سوئیس و آلمان را که هر دو فدرال هستند و همانندیهای فرهنگی و زبانی بسیاری نیز دارند، نمی توان یکسان شمرد و به پشتوانه این سخن که «اگر جمهوری، حکومت جمهور مردم، مطابق قوائدی خاص، چارچوبی معين و نتايج نامعين باشد (يعنی از پيش معلوم نيست چه کسی برنده و چه کسی بازنده خواهد بود)، ايرانی و غير ايرانی نخواهد داشت» آنها را همانند شمرد. در جمهوری آلمان این پارلمان، و یا مجلس فدرال است که قانون می گزارد و دولت می سازد، به دیگر سخن مردم آلمان از فردای روز رأی گیری، کار را بدست برندگان انتخابات می دهند و اگر قانونی را نپسندند، باید چهار سال دیگر چشم براه انتخابات بمانند. در کشور سوئیس مردم کمابیش روزانه برای سرنوشت خود و کشورشان رأی می دهند، همان پدیده ای که “دموکراسی بی میانجی” (9) نامیده می شود. این همان “جمهوری سوئیسی” است.

در ایران ما نیز با ویژگیهای فرهنگی و زبانی آن، باید یک جمهوری ایرانی بر سر کار بیاید، تا همه شهروندان، از همه حقوق شهروندی خود، از آزادی گفتار و نوشتار و اندیشه و حق برگزیدن و برگزیده شدن گرفته تا آموزش و بکارگیری زبان مادری و پرورش فرهنگ قومی و برخورداری از نهادهای فدرال برخوردار باشند. آری! جمهوری ایرانی یک جمهوری ویژه خواهد بود، جامه خوشدوختی که هم امروز با دستان هنرمند جوانان ایرانزمین، و بویژه زنان قهرمان این آب و خاک دوخته می شود و روزی بر اندام ورزیده دموکراسی ایرانی پوشانده خواهد شد، جامه ای که برازنده نام ایران و فرهنگ هزاران ساله آن باشد.

جمهوری ایرانی چشم انداز آینده جنبش نوینگرای مردم ایران است. کسانی که می خواهند آماجهای جنبش را در همان اندازه های خُرد “رأی مرا پس بدهید” نگاه دارند، نباید از یاد ببرند که جنبش مشروطه نیز پس از نزدیک به پنجاه سال کار فرهنگی و اندیشگی بزرگانی چون میرزا فتحعلی آخوند زاده و میرزا آقاخان کرمانی و دیگر سرآمدان این جنبش، با یک رخداد ساده آغاز شد: علاءالدوله حاکم تهران روز بیستم آذر 1284 بر پای چند تن از بازرگانان تهرانی چوب زد. آتشی که نزدیک به پنجاه سال در زیر خاکستر زنده بود، به این بهانه شراره کشید، مردم هر از چندی در جای دیگری بست نشستند. در پایان یکی از این بست نشینیها که در شبستان آرامگاه شاه عبدالعظیم در شهرری انجام گرفت، شاه خواسته بست نشینان برای برپائی “عدالتخانه” را پذیرفت. بست نشینان به تهران بازگشتند و در خیابانها برای نخستین بار در تاریخ این سرزمین فریاد “زنده باد ملت ایران” سر دادند. اگر چه مظفرالدین شاه پیمان شکنی کرد، ولی دامنه این جنبش بست نشینی هر روز گسترده تر شد و در پایان شاه قاجار را به نوشتن فرمان مشروطه در چهاردهم امرداد 1285 خورشیدی وادار کرد.

آیا این داستان برای ما آشنا نیست؟

جنبشی که در پرخاش به دستکاری در رأی مردم آغاز شد، تا کنون مرزهای بسیاری را درنوردیده است و گام به گام به آرزوهای دیرینه مردم ایران، به آماجهای جنبش مشروطه و به اندیشه های رهبران جنبش روشنگری در یکسدوپنجاه سال پیش نزدیکتر شده است. آزادی همان دلدار بی مانندی است که سدها چامه سرای این آب و خاک در باره اش سروده اند و آرزوی در آغوش کشیدنش را فریاد کرده اند، ساده انگاری خواهد بود اگر که بررسی خواسته “جمهوری ایرانی” را به ویژگیهای زبانشناسی فرو بکاهیم و درونمایه ژرف آنرا از یاد ببریم.

پس گوشمان را به شنیدن صدای گامهای آهنگین دلدار دیرینه همه آزادیخواهان تیز کنیم و در بند قافیه نباشیم، که مولانا می گوید:

قافیه اندیشم و دلـــدار من / گویدم مندیش جز دیدار من

—————————————————————-

//www.youtube.com/watch?v=e0zquYsjE6k .1

2. بنگرید به نوشتار ایشان با سرنام «جمهوری ايرانی»: حلال مسأله يا مسأله ساز؟

//www.iran-chabar.de/ideas.jsp?essayId=24112 .3

//www.mehrnews.com/fa//NewsDetail.aspx?NewsID=1016248 .4

//www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=8083 .5

//www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=1011289 .6

//www.youtube.com/watch?v=JPT2zC-Z_HM .7

8. در اینباره همچنین بنگرید به بخش “بازسازی کیستی ایرانی” از جستار “زبان مادری و کیستی ملی” در نشانی زیر:

//mbamdadan.blogspot.com/2008/09/blog-post.html

Direct democracy .9

Posted on //www.mbamdadan.blogspot.com & //iransecular.blog.com

Share/Save/Bookmark

more from David ET
 
SamSamIIII

Jamshid

by SamSamIIII on

Sometimes..... 

Good catch. You are a wise man. Not many has the talent of delegation as you do .Cheers!!!

Path of Kiaan Resurrection of True Iran Hoisting Drafshe Kaviaan //iranianidentity.blogspot.com //www.youtube.com/user/samsamsia


jamshid

Abarmard

by jamshid on

Sometimes when we use the word "mardom", we mean ourselves and the people we know. So were you referring to you and the people you know in Iran?

Well, that would be a small minority, and can't be possibly representative of Iranians.

But you described "your" thoughts wel with saying that. Why are you scared of an "Iranian" republic?

The only reasons why some people could be scared of an "Iranian" republic could be traced to financial fears, ideological feas or "change of guards" fear or similar things. I invite you to do some contemplating and figure which on applies to you.


David ET

Thanks for the laugh Abarmard!

by David ET on

Which one people don't know?

Jomhoori ? (isnt this 31 year old system call Jomhoori Islami? Haven't they voting for president in the past 31 years? So they know what Republic means.

So what is left? Irani ?!!! Are you saying, Iranians don't understand what the word Irani means ?!!

Give me a break please!!! I thought you could come up with something better than that !!

visit: www.iransecular.org      

 


benross

مردم از چیزی که

benross


مردم از چیزی که نمی​شناسند وحشت دارند

پس »جمهوری ایرانی» فدای سرت، کل ماجراهای پس از انتخابات کار عناصر ضد مردمی و در خدمت وحشت انداختن در میان مردم بوده است.

اگر به جای «مردم» واژهٔ روشنفکر چپی و اسلامی را بگذاری قضیه معنا پیدا می‌کند. مردم اما، چیزی که از آن وحشت دارند باتوم و گلوله است. 


Abarmard

چه کسی از “جمهوری ایرانی” می ترسد

Abarmard


مردم از چیزی که نمی​شناسند وحشت دارند.

Anahid Hojjati

Ok, so Mazdak Bamdadan wrote it. It is still excellent

by Anahid Hojjati on

 

Dear David, So, Mazdak Bamdadan wrote this excellent article.  Then, thanks for posting it here.


SamSamIIII

Good job & timely

by SamSamIIII on

 

But David, I sense a subtle apologetic tone as if you are mincing words not to offend Pan-Ommaties when talking about our national identity. the legacy of the word "Aryan" regardless of its European connetation is a non-removable & important part of our pre-Qadesii heritage not only in the so called racial context which is irrelevant now but art/ethics/literature/culture & many more. Even the name of our country comes from that noble name and we should not be ashamed of it just because shaikhs say so. Hence if i may I sense that you  are  refering to it in a degrading manner(not of your own)but thru ommatie's view of Iran as per their dictation of what is right and what is wrong. It,s time we set the rules, not them.

Thanks again for a good read & cheers!!!

 

Path of Kiaan Resurrection of True Iran Hoisting Drafshe Kaviaan //iranianidentity.blogspot.com //www.youtube.com/user/samsamsia


David ET

Maziar

by David ET on

Thank you clarifying my misunderstanding of your commentary

visit: www.iransecular.org       شعار ملت ما، دین از سیاست جدا 

 


David ET

Dear Anahid

by David ET on

Thank you but please note that I did NOT write the article and it was written by Mazdak Bamdadan and featured on iransecular blog (as well as new seculrism site).

His name with link to his blog is at top of the article with another link at very bottom. 

visit: www.iransecular.org       شعار ملت ما، دین از سیاست جدا 

 


jamshid

Excellent read. Thanks.

by jamshid on

Excellent read. Thanks.


benross

Re: And who is afraid of a Referandum ? ;0)

by benross on

Those who are afraid of any meaningful slogan!


Anahid Hojjati

Dear David ET, thanks for an excellent article

by Anahid Hojjati on

 

Dear David, I liked how in your blog, you explain why some slogans make sense and are nothing to be ashamed about but couple others can be scary.  I also like how you analyze "Ganji" 's sayings.  I think secular forces in Iran should make an effort to have slogans that are non Islamic.  Enough with seculars going along with Alaho Akbar and Ya Hossein Mir Hossein.  Some one might say that I am sitting ouside country and writing"lengesh kon".  However,  I believe if elements such as Persian poetry are used and also just people's needs, and hopes, seculars can come up with slogans that are non islamic but still effective.  If seculars keep screaming religious slogans, they will get another religious government after IRI.  The path to a secular government is not paved with "ya Hossein Mir Hossein " and "alaho akbar".  It is time for seculars to have their very own "Hoviat" inside Green movement.

 


maziar 58

OMG

by maziar 58 on

Mr. Ettebari I am all in favor of FREE & SECULAR Iran be it Monarchy(like England,sweden...) or Republic (irani).

what I was referring was let's encourage ACTION,ACTION from all Iranian  abroad ASKING foriegn government to stop dealing with IRR.  

we need that kind of unity.   

Maziar


The Phantom Of The Opera

,

by The Phantom Of The Opera on

 

 

The Pahlavis, all mullahs, and all public figures associated with the Green Movement  must disclose the source and the amount of their wealth/income.


David ET

Cycle

by David ET on

I am not sure who you represent when you write "We know all these obvious problems " but if you do, that is wonderful, then this article was not intended for you and is for so many who follow and know Mousavi, Ganji, but don't know you .

visit: www.iransecular.org       شعار ملت ما، دین از سیاست جدا 

 


Mehrban

This is an excellent article

by Mehrban on

The Iranian identity is our common ground.  To me it seems that if this movement has a chance to succeed it should fully understand and embrace this fact.  It is only the all encompassing Iranianness that includes all citizens of Iran regardless of religion, ethnicity, sex, etc.  that can approach a guarantee for the equality of citizens in the political process and application of law.

Islamic Republic as so well oulined in this article is by name and nature exclusive.   

The slogan of Jomhorieh Irani calls for the reinstatement of the suppressed common ground of all Iranians.  In effect, it is in defience to the Jomhorieh Eslami which has suppressed the inclusive Iranianness in the advantage of exclusive Islam. 


maziar 58

what a cycle ?

by maziar 58 on

Our times become of?I am with cyclicforward,and mr.ettebari keep repeatting UNITY,UNITY..........

keep sit-ins in front of U.N (new york,geneva),all federal bldgs globally and peacfully DEMAND the removal of any IRR reps. get rid of them. have locals to come with you and only use local lanuage not persian.             Maziar


Veiled Prophet of Khorasan

How to get rid of IRI

by Veiled Prophet of Khorasan on

 

Disclaimer: I do not advocate attacking Iran. I am just stating facts.

The IRI is out one way or other. It will go by the hands of:

A) People inside Iran with our help will do it

Or

B) The US will.

The former will be the best option. But I just don't see the US sitting around and watching. They are mopping up Afghanistan now. Iraq is pacified. Next is Iran. It will behove us all to do prepare for it. Once the IRR is gone  rebuilding job will be ours.


cyclicforward

What is this article about?

by cyclicforward on

We know all these obvious problems and we are all way passed that and agree with it. The question now is how to get rid of IRI effectively with as little cost as possible. If you have something in that regards, I am very interested to hear about it.


mahmoudg

and Islam to be sidelined

by mahmoudg on

in the least.


Darius Kadivar

And who is afraid of a Referandum ? ;0)

by Darius Kadivar on

 

رفراندوم، اين است شعار مردم :

//www.youtube.com/watch?v=T8qqVmvBfKU