خوابم تعبیر شد. داشتم در اطاق رئیس غرق می شدم و هیچ قایق نجاتی هم نبود. Fiasco .
>>>
من همه جا گفته ام که زدم ، شما هم بگویید زده
>>>
دلم برای پیکان 52 تنگ شده بود. رفیق خوبی برایش نبودم
>>>
به تدریج که سنم بالاتر میرفت، احساسات معنوی از جمله علائق دینی و میل به بازگشت به ایران در من زنده تر میشد. در حالیکه حرف میزد دست کرد و از جیب گنده پیراهنش کیف چرمی رنگ و رو رفته ای را بیرون کشید.
>>>
Actually for the last 2 hours that he was in shrine, He had forgotten the secret pocket in his underwear.
>>>
Probably this evidence shows that race of arms always have been in place in Iran’s borders and feeling insecure and threat of neighbors was at the door step
>>>