انقلاب بهمن و جنبش سبز


Share/Save/Bookmark

Bijan Radan
by Bijan Radan
11-Mar-2011
 

در نقد مقاله آقای برقعی "چرا جنبش مصر فراگیر شد و انقلاب ایران نشد"

آقای محمد برقعی نوشته‌ی خود را با این انگاره ساده شروع می‌کنند که انقلاب بهمن ۵۷ ایران یکی از سه انقلاب بزرگ تاریخ بود. از سوی دیگر می‌گویند "آنچه در تونس و سپس در مصر اتفاق افتاد تنها انفجار خشم انباشته فاقد تفکر منسجم ورهبری سیاسی و برنامه حداقلی بود". بعد می‌پرسند چرا جنبش تونس و مصر در خاورمیانه فراگیر شد ولی انقلاب ایران و حتی جنبش سبز چنین نشد. علت این جریان را هم در این می‌بینند که ایران کشوری گوشه‌گیر و انزواطلب است که خودش را از حوزه تمدن اسلامی جدا کرده‌‌است.

چند نکته این مقاله را دوباره مرور کنیم.

۱. انقلاب بهمن ۵۷ به چه معنی یکی از سه انقلاب بزرگ تاریخ بود که کشورهای منطقه باید شیفته‌اش می‌شدند؟ جنبش ایران در همان ماه‌های نخست پس از پیروزی شکست خورد و به قهقرا رفت و تبدیل به انقلاب اسلامی شد. تصوری که اکثر مردم و نیروهای سیاسی، ساده‌دلانه، از خواسته‌های اصلی این جنبش داشتند همان شعارهای آزادی و عدالت اجتماعی بود. تعریفی هم که آقای خمینی از "جمهوری اسلامی" ارائه می‌داد همیشه با تأکید بر آزادی‌های سیاسی و برابری حقوق زنان و مردان بود . به همین دلیل این جنبش توده‌گیر شد. بعدأ معلوم شد که این گفته‌ی رهبری انقلاب از نوع "خدعه" و تقیه شیعی بوده‌است. در هایهوی جنبش ۵۷ هیچکس "کشف‌الاسرار" و "ولایت فقیه" خمینی را بازبینی نکرد و آنها هم که خوانده بودند، موقتأ مطالب این دو کتاب را به فراموشی سپردند.

جنبش ۵۷ بر پایه‌ی یک دروغ بزرگ شکل گرفت و اتفاقأ در آغاز در مردم منطقه، چه ترکها و چه عربها، هم تأثیر قابل توجهی داشت. ولی خیلی زود تشت رسوایی‌اش از بام افتاد و محتوای ضد آزادی و ضد برابری‌اش بر همه آشکار شد. ترجمه پاره‌هایی از "توضیح‌المسائل" رهبر انقلاب "جوک" روزنامه‌های اروپا شد و شکی باقی نماند که این نه یکی از سه انقلاب بزرگ دنیا که ضدانقلابی تراژیکمیک با ابعادی هول‌انگیز است.

۲. خوشبختانه مردم منطقه از انقلاب ایران درس عبرت گرفتند و برعکس ایران ۵۷، آنچه امسال در تونس و مصر اتفاق افتاد هم فاقد تفکر نامنسجم بود و هم فاقد رهبری سیاسی خداگونه. خواسته امروز جنبش مردم خاورمیانه، از جمله ایران، دموکراسی و حقوق بشر است. به گفته‌ی خود جوانانی که اولین تظاهرات تونس و مصر را در اینترنت سازمان دادند، این جنبش تحت تأثیر جنبش سبز مردم ایران در دو سال اخیر بوده‌است چرا که خواسته‌هایشان یکی است و هر دو یک جریان محسوب می‌شوند. اصولأ این حرکت بخشی از تاریخ اخیر جهان است، و چیزی نیست جز گذار از استبداد به دموکراسی. نمونه‌های پیروزمند آن کره جنوبی در ۱۹۸۷ و اروپای شرقی در ۱۹۸۹ است.

۳. امروز ایران کشوری ایزوله و انزواطلب است.بر خلاف باور آقای برقعی، این موضوع ربط زیادی به تاریخ پانصد صد سال اخیر ندارد. ایران پیش از انقلاب که کشوری گوشه‌گیر و انزواطلب نبود. جمهوری اسلامی به همان دلیلی گوشه‌گیر است که کره شمالی، سوریه، یا لیبی. غرب‌ستیزی شعارگونه‌ی بیمارگونه یکی از پایه‌های اصلی استبداد در این نوع کشورها است.

۴. حرف دیگر آقای برقعی این است که ایران کشوری گوشه‌گیر است چونکه خودش را از تمدن اسلامی جدا کرده‌است حتی می‌گویند برخی از شعارهای جنبش سبز نشانه‌ی بیگانه‌ستیزی است.

ایران اسلامی خودش را از تمدن اسلامی جدا کرده‌است. این استدلال شگفت‌انگیز تنها می‌تواند نتیجه یک بدفهمی ریشه‌دار از دو مفهوم "تمدن" و "اسلام" باشد. اسلام، چه امروز و چه از نظر تاریخی، مثل هر دین فراگیر دیگری، یک ماهیت یکپارچه نیست بلکه مجموعه‌ای از مذهب‌ها و برداشت‌های غالبأ متضاد است. منظور از "تمدن اسلامی" تمدن "دوره"ی اسلامی است. دین، با برداشت‌های گوناگونش، تنها یکی از مؤلفه‌های سازنده فرهنگ هر دوره‌ی تمدنی است.

امروز در جهان تنها یک تمدن هست و آن "تمدن جهانی" است. دیگر چیزی بنام تمدن اسلامی یا تمدن مسیحی یا تمدن هندو وجود ندارد. در جهان امروز، تنها با پذیرش آزادی مذهب است که مفهوم "هویت ملی" می‌تواند معنا پیدا کند. یعنی پذیرش این موضوع که همه‌ی ایرانی‌ها برابرند و هیچ مذهبی هیچ حق ویژه‌‌ای ندارد (بخصوص کارکنان آن مذهب. معنی سکولار هم همین است و بر خلاف عقیده‌ی آقای برقعی بومی شدنی هم نیست).

ایران، همچون یک ملت، زمانی معنا می‌دهد که همه‌ی ایرانی‌ها برابر باشند و حکومت پاسدار منافع ملی مردم ایران. نفهمیدن این موضوع باعث می‌شود که معنی شعار هوشمندانه و مخالف‌خوان "نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران" را هم نفهمیم.

۵. سخن دیگر آقای برقعی راجع به عرب‌ستیزی ایرانی‌ها ست و در اینجا روایتی خیالی از تاریخ ایران ارائه می‌دهند که حکومت پهلوی باعث اصلی این عرب‌ستیزی است. در اینجا ایرانی‌ستیزی عرب‌های مهاجم، بخصوص امویان، را نادیده میگیرند. نهضت شعوبیه (که ضد عرب) بود در واکنش به نژادگرایی حکومتگران عرب شکل گرفت. ناسیونالیسم جدید ایرانی هم با اندیشه‌گرانی مثل آخوندزاده و میرزاآقاخان کرمانی در دوره قاجار شروع شد نه در عصر پهلوی.در این بیداری ملی، اندیشه‌گران ایرانی به این نتیجه رسیدند که "مذهب رایج و حاکم" عامل اصلی شوربختی و عقب‌ماندگی ایران است. همین مذهب رایج و حاکم بود که بالاخره در بهمن ۵۷ بر ناسیونالیسم نوگرای ایرانی پیروز شد.

انقلاب اسلامی چه آینده‌ی امیدبخشی برای مردم داشت که در منطقه‌ی ما همه‌گیر شود.

جنبش سبز، که همان جنبش دموکراسی‌خواهی ملی ایران است، مردم منطقه را نسبت به ماهیت حکومت مذهبی آگاه کرده‌است. این جنبش در ایران، بر خلاف تونس یا مصر، با سخترین نوع استبداد که استبداد مذهبی است در گیر است. امروز به روشنی می‌بینیم که چرا حکومت‌هایی مثل ایران یا لیبی انزواطلب‌ اند. به این گمان که هیچ وجه مشترکی با جهان آزاد ندارند و به راحتی می‌توانند هر حرکت مردمی را سرکوب کنند.اما نتیجه این انزواطلبی قطع رابطه با واقعیت است. دیر یا زود توهم قدرت، در برابر بیداری مردم، مثل برف آب می‌شود.

بیژن رادان
۱۶ اسفند ۱۳۸۹


Share/Save/Bookmark

more from Bijan Radan