صحنه اول [درگاه امپراطور قوزدمق]
امپراطور قوزدمق: کجاست این دانشمندی که میگین کشتی فضایی بلده محو کنه تا دشمن نبینه؟ بیارینش اینجا که اگر دروغ میگه پوست از سر هر سه تا کلّش بکنم.
وزیر التملق: همینجاست، قبله کهکشان، داره کفشتونو میلیسه. اگر لطف کنید، جسارت نباشد، سری خم نمایید، چشمان مبارک او را خواهد دید.
قوزدمق: این نیمقد سوسول دیگه کیه؟ اسلحه سازه یا گربه فضایی؟ بهش بگو وایسته ببینیم چه غلطی کرده.
وزیر التملق: قبله کهکشان ایشون ایستادن، فقط قدشون کوچیکه. مادرش متاسفانه زیاد اورانیوم میکشید بچه فسقلی شد. حتی قد آدم های کره زمین هم نشد.
قوزدمق: با مادرش چی کار داری، خودش چیکار کرده؟ رفتیم جنگ آدما کشتیهای دشمن مارو میبینه یا نه؟ اوی با توام فسقلی.
فسقللملک: قربان دستگاهی ساختم که حتی کشتیهای ایرانی هم مارو نبینن. اینقدر نامرئی میشیم که اصلا انگار که وجود نداریم.
قوزدمق: ایرونیها خیلی کلکن ها. صد ساله نوری اونورتر چشمک بزنی دستگاهشون میفهمه. دفعه پیش که دیدی چی شد، یکی آروغ زد یهو ریختن سرمون.
وزیر التملق: نه قربان،ای نور هزار خورشید. نقشه اینست که اول روی یک قایق نظامی ایرونی آزمایش کنیم که اگه دیدنمون با یک اشعه کلکشنو بشه کند.
فسقللملک: قربان مطمئن باشید این تو بمیری از اون تو بمیریها نخواهد بود.
قوزدمق: گستاخ کی بمیره؟
فسقللملک: من بمیرم. من بمیرم. این من بمیرم از اون من بمیرمها نخواد بود.
قوزدمق: خوب شد که گفتی چون اگر دستگاهت کار نکنه این تو بمیری از اون تو بمیریها نخواهد بود. اول میندازیمت تو طویله ابر غولهای نر که هفت ساله مادّه ندیدن، بعد اگه چیزی ازت گذاشتن مال خودم. اصلا میدونیه چیه، ابر غول هارو هم میگم تو قفس بیارن تو کشتی جنگی که اگر خراب کاری کرده باشی حکم همونجا اجرا شه.
*****
صحنه دوم [اتاق فرمان قایق فضایی هفتخان]
هوشنگ: جواد آقا کاپیتان رفت بخوابه؟
جواد: بالاخره کپه مرگشو گذاشت هوشی جون. بقیه چی؟ دمشنو دیدی؟
هوشنگ: تریاک مریخی. دود میکنن میره بالا، چه خوشحال که ما کشیک وایستادیم.
جواد: جانمی جان. چند چند بودیم از دیشب؟
هوشنگ: تو هفت تا بشقاب کاغذی زدی، دوازده تا قاشق پلاستیکی. من ده تا از هر دو.
جواد: پس من عقبم؟
هوشنگ: اختیار دارین جواد آقا، زباله تموم شد وگرنه تو نشونیت خیلی از من بهتره. ولی امشب فسنجون بود حسابی بچهها بشقاب قاشق کثیف کردن، تا دلت بخواد هدف تمرینی داریم.
جواد: چند تا اژدر فوتونی داریم؟
هوشنگ: تا عشقته.
جواد: پس آماده پرتاب زباله. خوب پخش کن میخوام نشونت بدم.
هوشنگ: برو که رفتیم. اینم پرتاب، آها اینم اولین بشقاب بنفع من.
جواد: ای مادرتو هوشی، اینم مال من. قاشق کوچیک بود، دو پوانه.
هوشنگ: فرمان به راست، شصت درجه عمودی، شتاب حد اکثر ... آتش. اینم از من.
جواد: دنده عقب، یه کله ملق، سرعت پنج هزار ... و ... آتش ...
هوشنگ: ویراژ تهرونی، یه تک ترمز، اینم یه دریپ و ... آتش. گل ... گل ... گل. استادیوم رو پاشون ایستادند فریاد میزنند هوشی جون دوست داریم، هوشی جون دوست داریم.
جواد: زر زیادی نزن هوشنگ جون الان روتو کم میکنم. بمن میگن جواد اژدر . بیا اینم گلت پس.
هوشنگ: عجب انفجارایی میشه امشب جواد آقا. زبالش حرف نداره.
*****
صحنه سوم [کشتی جنگی امپراطور قوزدمق]
قوزدمق: عقب نشینی! عقب نشینی! زره اگر مونده بندازین به عقب کشتی.سکان صد و هشتاد درجه، سرعت باشی، سرعت حد اکثر. شتاب باشی هرچی داری.
وزیرلتملق: قربان، شتاب باشی مجروح شده. تند تر از این نمیشه فرار کرد. این نامردا یه تیر شونم خطا نمیره؟ این چیزا که پرتاب کردن و چسبید به کشتی اختراع جدیدشونو. ما نمیدونستیم.
قوزدمق: اون مادر ارانیومی فسقلی رو بیارین اینجا. بگین دعا کنه جون سالم از این اژدر باران بدر نیاره.
وزیرلتملق: هنوز پیداش نکردیم، قبله کهکشان، ولی این زیر میراس.
قوزدمق: این صداها چیه میاد؟ چرا همه دارن جیغ میکشن؟
وزیرلتملق: الو، الو، گزارش بدین. چه خبر شده. بله، بله. چی شد؟ای داد، خاک بر سرم شد.
قوزدمق: چی شده؟ تشعشع خطرناک زده بیرون؟
وزیرلتملق: کاشکی قربان. کاشکی. متاسفانه قفس ابر غولها اژدر خورده شکسته، افتادن بجون همه. چارهای جز تسلیم نمانده.
قوزدمق: تسلیم؟ تسلیم؟ تسلیم کشتی جنگی قوزدمق، نور یک ملیون خورشید، تسلیم به یک قایق فضای ده نفره ایرانی؟ پس سربلندی نسل غیور ما چه میشود؟
وزیرلتملق: قربان چه عرض کنم، یا تسلیم یا یک گله ابر غول هفت سال مادّه ندیده. شنیدم شاه و گدا نمیشناسند و رحم نمیکنند. فقط امیدوارم این قایق ایرانی تسلیم شدن ما را بپذیرد وگرنه چیزی که نماند سر بلندیست.
Recently by Ari Siletz | Comments | Date |
---|---|---|
چرا مصدق آسوده نمی خوابد. | 8 | Aug 17, 2012 |
This blog makes me a plagarist | 2 | Aug 16, 2012 |
Double standards outside the boxing ring | 6 | Aug 12, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
Very interestiong...
by Multiple Personality Disorder on Wed Jan 20, 2010 06:09 AM PSTI wonder... well never mind. Let's just keep it Rated G.
BN, Divaneh, Hamid
by Ari Siletz on Tue Jan 19, 2010 11:44 PM PSTBN, glad you enjoyed the play.
Divaneh, by all means recommend candidates to audition for Vaziroltamalogh. Of course tradition demands we cast one actor and cast...rate the others.
Hamid, yes at the press conference where Javad and Hooshang walk up for their medals like Han Solo and Luke Skywalker in the final scene of first Star Wars movie. Which says we need to write in a female love interest in the video version (also a bandari John Williams music score).
Couldn't have been any funnier
by Hamid Taghavi on Tue Jan 19, 2010 08:12 PM PSTBut it could have been longer. Scene 4: Hooshang and Javad at a press conference where they discuss how they knew what they were doing the whole time.
Isn't it true that Shorty's mama was only smoking medical uranium? And she didn't inhale because she didn't like it.
Ari jan
by bajenaghe naghi on Tue Jan 19, 2010 04:36 PM PSTA very funny and clever piece. I loved it.
Your Highness Ari
by divaneh on Tue Jan 19, 2010 04:28 PM PSTSeems like when it comes to granting titles, you have a very majestic taste. Very creative and very funny play that deserves production. Should you decide to go ahead with the IC video, then there are a few people that I can suggest for the role of VazirolTamalogh.
عضد السلطنه
Red WineTue Jan 19, 2010 04:02 PM PST
آری جان،فسقللملک لقبی بوده است که شاه بزرگوار خاندان قاجار،ملک الشهید ناصر الدینشاه که نور به قبرش بارد به مرحوم مغفور،عضد السلطنه داده بوده است !
برای همین ما تعجب کردیم !
دست حضرت آری خان را میفشاریم و به سلامتی شما یک چند جرعه باده مینوشیم.
روز حضرت عالی به خیر.
Some replies
by Ari Siletz on Tue Jan 19, 2010 03:01 PM PSTJJ, why not? Let's get a few actors and some other artists together and make an IC video.
Anahid, glad you had fun with the story. Sci-fi worlds often borrow heavily from the real history of various countries. I hand't seen Ghajar before, and thought it was about time.
COP, I make sure the U235 isn't cut with U238, vagarnah halgirieh. Stay away from the 5% stuff; 20% or you walk away.
Redwine,
از لطف شما ممنون.
شرح القاب درخواستی:
وزیرلتملق: در این امپراطوری وزیر اعظم شاگرد اوّل یک امتحان سرتاسری چرب زبانی بود. بقیه شرکت کنندگان اخته میشدند، و به دسته خاجگان حرمسرا میپیوستند. بدین وسیله رقابت میان داوطلبان بسیار شدید و شاگرد اوّل همیشه کسی میبود که نه فقط چاپلوسی میدانست بلکه از ناقلایی و نامردی سرشاری برخوردار بود.
امپراطور قوزدمق (یا به روایتی قوز دمغ): : امپراطور به وسیله ملکه مادر منظومه نامگزاری میشد. این ملکه به دلیل گوژ پشتی امپراطور و نحسی در کودکی این نام را بر او شایسته دانست.
فسقللملک: لقبش در کودکستان رایج شد، و مدرک "ملک الحکما" هیچگاه در تغییر لقب حاصلی نداشت. حتی بعد از سقوط قوزدمق و به پادشاهی رسیدن این حکیم، سلسله یی که او بنیاد گذاشت بنام "فسقلیون" شناخته شده است.
Pure gold
by Jahanshah Javid on Tue Jan 19, 2010 09:53 AM PSTThis is so great! This could be a hilarious cartoon, or even a movie in Monty Python style. Fesenjan Bakhtegane Faza! The title, the names, the dialogue, the situations... pure gold!
Ari jan, Enjoyable and funny story
by Anahid Hojjati on Tue Jan 19, 2010 08:53 AM PSTDear Ari, your story was funny with characters such as "Vaziroltamalogh" and "fesghelalmolk". I also liked the fact that in future, Iranians are doing well. Thanks.
...
by Red Wine on Tue Jan 19, 2010 08:11 AM PSTکاشکی در مورد القاب شخصیتهای داستان توضیحاتی میدادید.
خواندیم و لذت بردیم.از آری خان کمال تشکر را داریم.
ابر غول هفت سال مادّه ندیده....LOL....
Cost-of-ProgressTue Jan 19, 2010 08:07 AM PST
ریاک مریخی... مادرش متاسفانه زیاد اورانیوم میکشید بچه فسقلی شد. حتی قد آدم های کره زمین
.Sounds like some heavy duty stuff Ari
____________
IRAN FIRST
____________