چوب دو سر طلا

ایرانیان خارج از کشور


Share/Save/Bookmark

چوب دو سر طلا
by Amir Ladan
23-Sep-2012
 

ما ایرانیان خارج از کشور، خواسته و ناخواسته، داوطلبانه و یا اجباراً دور از زادگاهِ مان، در آمریکا، کانادا، اروپا، استرالیا و دیگر کشورهای جهان اقامت گزیده ایم. در هر جا که بسر میبریم، با فرهنگ و مردمی سر و کار داریم که با ما کاملاً متفاوت و در بعضی موارد در تضاد می باشند. زبان تنها تفاوت و چالش هم میهنان ما در خارج نیست، آداب و رسوم، رفتار و کردار، اخلاق اجتماعی، دید و برداشت؛ همه با فرهنگ و خلقیات ما ایرانیان متفاوت است. واقعیت اینحاست که برای زندگی در این کشورها، فقط زبان نیست که باید بیاموزیم بلکه رمز موفقیت در آنستکه با فرهنگ، قوانین و تاریخ کشور یا اقامتگاه جدیدمان نیز، باید آشنا شویم.

ایرانیان مقیم آمریکا، در ضمنی که بطور انفرادی از موفق ترین اقلیت ها در این کشور هستند؛ متأسفانه هنوز نتوانسته یا نخواسته و یا قادر نبوده اند که یک جامعۀ منسجم ایرانی وجود بیاورند! تعداد ایرانیان مقیم آمریکا بیش از یک میلیون و دویست هزار تن می باشد:

- 53 درصد از ایرانیان مقیم آمریکا دارای مدرک لیسانس یا بالاتر می باشند؛ در مقایسه با 24 درصد، در میان خارجی های دیگر؛

- مابین 67 گروه اقلیت خارجی، ایرانیان از نظر مدرک فوق لیسانس به بالا با 27 در صد رتبۀ اول را دارند؛

- طبق آمار سازمان کسب و کار، در میان 20 گروه اقلیت، ایرانیان در کسب و کار در مقام اول قرار دارند؛

- درآمد یک سوم از خانواده های ایرانی آمریکائی، بیش از صدهزار دلار در سال میباشد؛

- 4000 پژوهشگر و استاد و 5000 پزشک ایرانی در آمریکا زندگی میکنند. (1)

این آمار گویای یک واقعیت است، که اگر ایرانی از آزادی و فرصت برخوردار باشد، در پرتوی هوش و پشتکار، نه تنها از دیگران عقب نمی افتد بلکه میدرخشد.

آمریکا کشور مهاجرها و سرزمین فرصت هاست. طی دو قرن گذشته، میلیون ها انسان از کشورهای مختلف به آمریکا مهاجرت کرده اند. موفق ترین اقلیت ها، آنهائی بودند که یک جامعۀ (شهروند رأی دهنده) منسجم بوجود آوردند. اهمیتِ وجود یک گروه منسجم؛ نخست در قدرت و ارزش شهروندی و نفوذ داشتن در جامعه می باشد؛ و سپس بهره مند شدن از فرصت های موجود در آمریکا: ایجاد امکانات مناسب برای تحصیل فرزندان، بوجود آوردنِ زمینۀ مناسب در پیشرفت کسب و کار، و بالاخره برای دستیابی کامل به مزایای بهداشتی و امکانات بازنشستگی. برای دسترسی به این امکانات باید شهروندانی آکاه، مسئول، پویا و آشنا با شرایط، شد.

چرا نمی توانیم، قادر نیستیم و نمی خواهیم منسجم باشیم؟ شک، سوء ظن، بدبینی و بی اعتمادی که زائیدۀ رژیم های خودکامه، مستبد و خداسالار می باشند؛ این خصلت های بازدارنده، طی دوران در فرهنگ ما رخنه کرده و جا افتاده است. مانتسکیو می نویسد: "در ایران دامنۀ شک و تردید؛ بدبینی و بی اعتمادی نا متناهی و بی انتهاست."

گرایش به خصلت بدبینی و بی اعتمادی، یکی از مضرترین عوامل بازدارنده در تغییر و تحول و سازندگی جامعه می باشد ومتاسفانه اکثر هم میهنانمان از این امر بی اطلاع هستند. از عوامل جنبی گرایش بد بینی و بی اعتمادی – مسئولیت ناپذیری، بی برنامگی و برتری منافع شخصی بر همه کس و همه چیز یعنی بر کّلِ جامعه، می باشد.

بدون داشتن حس اعتماد به گفتار و کردار دیگران و اعتقاد به وعده و پیمان آنان؛ حتی بی نظیرترین برنامه ها و درست ترین شخصیت های سیاسی، نقشه هایشان مورد اجرا واقع نمی شود و بجائی نمی رسد. همه اینها بخاطر اینکه ما دچار مرض بدبینی و بی اعتمادی هستیم و توانائی پشتیبانی از برنامه و اهداف عمومی را نداریم.

آدام اسمیت معتقد است که چنانچه در زندگی اجتماعی، قادر نباشیم منافع جمع را نیز در نظر بگیریم و محترم بشماریم؛ بد بینی و بی اعتمادی شیوع پیدا می کند و اجتماع تبدیل به "فرد"ها و رابطۀ اجتماعی تبدیل به رابطۀ غریزه ای (حیوانی) و قانون، قانون جنگل (چماقی – زوری) می شود. ناگفته نماند که نیاز به اعتماد دلیل بر نفی یا رَد منافع شخصی نیست؛ در اکثر مواقع اعتماد، هم باعث رونقِ منافع شخصی میشود و هم در منافع جمع نقش مثبت دارد و کل جامعه را ثروتمند تر می کند. (2)

با زبانزد (ضرب المثل) "یک دست صدا ندارد" همه مان آشنا هستیم؛ در آمریکا بخاطر وجود آزادی های فردی و برابری (نسبی)، این امر از اهمیت بیشتری برخوردار، با ارزش تر، و کاری تر است؛ زیرا قدرت رأی شهروندان، بخصوص با تعداد بالا، به یک "جامعۀ اقلیت" نیرو و توانائی می بخشد. دست اندرکاران و مسئولان ادارۀ شهر، ایالت و کشور را، برای کسب رأی به "اقلیت منسجم" جلب و در مقابل آن جامعۀ اقلیت، پاسخگو می کند. پس حد اقل برای منافع خودمان و خانواده مان میبایستی بجای تماشاچی، شهروند پویا باشیم؛ همیاری و هم کاری کنیم.

ما می توانیم برگی از دفتر تجربیات اقلیت های موفق دیگر در آمریکا برداریم؛ موفق ترین اقلیت ها در آمریکا، در درجۀ اول، دوم و سوم، جامعۀ کلیمی آمریکائی است. جامعۀ یهودیان آمریکا با همیاری، همگامی و انسجام؛ و آگاهی و شناخت شرایط؛ و با برنامه های هدفمند، هم از کلیۀ مزایای شهروندی در این کشور بهره مند است و هم در صحنۀ سیاسی-اقتصادی جامعۀ آمریکا، یک قدرت انکارناپذیر و تأثیر گزار می باشند.

جامعۀ کلیمیان آمریکا با شرکت فعال در انتخابات، داوطلب شدن و پشتیبانی از کاندیدهائی که منافع آنان را نمایندگی میکند و رأی دادن در تمام انتخابات محلی، ایالتی و فدرال؛ هم آگاهانه در تعیین سرنوشت خود سهیم هستند و شرکت دارند و هم حضورگسترده شان باعث نفوذ و قدرت این اقلیت شده است. نتیجتاً، نه تنها نیازها و خواسته های این اقلیت به نحو احسن برآورده میشود بلکه دست اندرکاران، برای اجرای برنامه های این اقلیت، با هم رقابت می کنند. امروز نفوذ و قدرت کلیمیان آمریکا تنها در صحنۀ سیاسی نیست بلکه قدرت و نفوذشان در بانکداری، بورس سهام (وال استریت)، مطبوعات، وسائل ارتباط جمعی و هالیود، واقعاً بی سابقه و بی نظیر می باشد.

جامعۀ کلیمیان آمریکا از پشتیبانان سرسخت و متعهدِ اسرائیل و پشتیبان منافع تنها کشور یهودی می باشند. برای پی بردن به قدرت این اقلیت (کلیمیان آمریکا)، در درجۀ نخست باید بدانیم که "سیاست آمریکا در خاورمیانه"، طی نیم قرن گذشته، همواره بوسیلۀ دولت اسرائیل تنظیم و از طریق کلیمیان آمریکا پیاده شده است. این اقلیت از نمایندگانی در مجلسین و کاندیدهائی برای کاخ سفید حمایت می کند، که خواست ها و نیازهای جامعۀ کلیمیان را تأئید و برآورده کنند.

پروفسور میِرشایمر (دانشگاه شیکاگو) و پروفسور والت (دانشگاه هاروارد) که هر دو یهودی آمریکائی هستند، می گویند: در بحبوحه ی انتخابات ریاست جمهوری 2008 در آمریکا کاندیدها در تمام موارد، سیاست ها و اهدافِ متفاوتی را دنبال می کردند؛ چه سیاستهای مالی، اجتماعی و چه سیاست های خارجی، ولی در یک مورد همگی یکصدا و همگام هستند، و آن پشتیبانی بدون برو برگرد از منافع و امنیت اسرائیل است. کاندیدها، حتی با یکدیگر رقابت می کردند که کدامیک بیشتر طرفدار اسرائیل می باشد. زیرا کاندیدها می دانند که اگر سیاست اسرائیل را زیر سئوال ببرند، امکان انتخاب شدن ندارند." (3)

وجود یک جامعۀ منسجم ایرانی آمریکائی میتواند نقش مؤثر و مفیدی برای ایرانیان در آمریکا داشته باشد. برای مثال اگر ایرانیان بصورت یک اقلیت پذیرفته شوند، از نظر کسب و کار و قراردادهایِ دولتی، ورود به دانشگاه و دریافت وام و خیلی از مزایای دیگر بهره مند خواهند شد. وجود یک جامعۀ منسجم ایرانی آمریکائی با نفوذ میتواند ایرانیانِ متفرق را به یک گروه متشکل شهروند رأی دهندۀ تبدیل کرده، قدرتمند نماید.

مشکلی که خیلی از دوستان با آن روبرو هستند اینستکه اکثریت ما ایرانیان کشورمان را داوطلبانه و دلخواهانه ترک نکردیم. مشکلات سیاسی، عدم وجود آزادی های فردی و اجتماعی، ولایت فقیه، دین سالاری، کنترل اقتصاد بوسیلۀ بنیادها و آقازاده ها، قوانین فتوائی و کمبودها و دردهای بیشمار دیگری ما را وادار به ترک وطن کرد.

جز به آزادی ملت نبود آبادی
آه اگر مملکتی ملت آزاد نداشت (4)

در آغاز، اشاره شد که "ایرانیان مقیم آمریکا (بطور انفرادی)، از موفق ترین اقلیت ها در این کشور هستند"؛ موفقیت آنان باعث افتخار و سربلندی همۀ ما ایرانیان برون مرزی می باشد. ولی از طرف دیگر با وجود بیش از یک میلیون و دویست هزار ایرانی در این کشور، نه تنها یک جامعۀ منسجم ایرانی - آمریکائی وجود ندارد، بلکه حتی پس از گذشت سی سال تبعید؛ یک پراکندگی، تفرقه و گریز نیز حکمفر ماست. چرا؟

ما ایرانیان در جامعه ای نابرابر یعنی خداسالار (ارباب رعیتی) و در شرایطی غیر قانونمند و فاقد عدالت اجتماعی پرورش یافته ایم. عدم قانونمندی و نابرابری در مقابل قانون، آغاز تمام کاستی ها، بی عدالتی ها و نارسائی های جامعه و فرهنگمان شده است. حقیقت گریزی، ظاهرسازی، پنهان کاری، خود محوری، قانون ستیزی، قانون گریزی و مسئولیت ناپذیری ما ایرانیان نیز، زائیدۀ همین "نابرابری اجتماعیِ" حکومت های خداسالار می باشد.

برخی از این خصلت های فرهنگی، اخیراً طی رویدادی در ایالت فلوریدا به نمایش گذاشته شد. یک جوان ایرانی، پس از سالها تحصیل و دریافت مدرک داروسازی در آمریکا و چند سال کار برای داروخانه های زنجیره ای در این کشور و کسب تجربه؛ داروخانه ای دایر میکند و با کمک همسرش و پشت کار (هقته ای هفت روز، روزی دوازده ساعت) بمرور از موقیت مناسبی برخوردار میگردد. دوست مورد بحث در مورد این رویداد می گوید:

"در سال 1994 داروخانه خود را در فلوریدا افتتاح کردم و از آن تاریخ تا کنون با هدف خدمتگزاری به جامعه مشغول به کار و در جهت تکامل بخشیدن به این هدف خدمات داروی ایتنرنتی را هم بدان افزودم و اکنون به تمام ایالات متحده دارو ارسال می دارم. همواره کوشیدم به عنوان یک جوان ایرانی متعهد به آداب و اخلاق و حیثیت میهنم، الگوی خوبی برای هموطنان جوانم باشم.

در این راستا بارها درخواست خانواده های ایرانی را برای استخدام فرزندانشان و کارآموزی به آنان پذیرفته ام و در میان آنان تعدادی داروساز، پزشک و کارآموز داروسازی تربیت شده و به خدمتگزاری مشغولند. متاسفانه با تمام همت و کوششی که در جهت تعلیم و تربیت آنان و وظیفۀ خطیر داروسازی و امنیت به کار بردم، باید بگویم که چند تن از این جوانان نه تنها دنبال آموختن و راه پیداکردن به مراکز علمی را نداشتند بلکه فقط دنبال آسان ترین راه برای پولدارشدن بودند. این جوانان، در این راستا حاضر بودند به هر کاری دست بزنند؛ و حتی دوستی، رابطۀ خانوادگی، امانت داری و درستی را فدای پول بکنند. تلاش هایشان مذبوهانه، اهدافشان نادرست و عملیاتشان ناپاک بود.

آنها، با دزدی اجناس داروخانه و پول از صندوق و با دستکاریِ دفاتر و حسابسازی در موجودی داروخانه؛ مشغول کلاهبرداری بودند. یکی از این اشخاص غیر از خیانت در رفاقت و امانت، با دزدیدن داروهای مخدر، مشغول فروش مواد مخدر میشود. پس از مدتی از طرف پلیس شناسائی می گردد و برای نجات خود، سقوط اخلاقی را به اوج میرساند، و به دروغ به پلیس میگوید که یک داروساز اخیراً در این داروخانه استخدام شده که شریک دزدی و فروش مواد مخدر او می باشد؛ و می پذیرد که برای بدام انداختن این داروساز تازه دامادِ بیگناه، میکروفن مخفی بپوشد."

این رویداد: خیانت در رفاقت، دزدی و کلاهبرداری، قاچاق مواد مخدر، دروغ گفتن به مقامات پلیس و دوست دیگری را بدروغ همکار معرفی کردن و در انتها با کمال بی وجدانی تلاش برای گرفتارکردن یک انسان بیگناه نمودن؛ اثر بسیار منفی در این منطقه داشت! در درجۀ نخست، باعث شکاف و دو دستگی در میان تعدادی از ایرانیان گردید؛ از طرفی افراد پلیس، وکلا و دادگاه دیدند که ایرانی ها با خودشان و دوستانشان چه میکنند و حساب کار خودشان را کردند! از طرف دیگر، انعکاس در جراید و وسائل ارتباط جمعی نیز در سرافکندگی جامعۀ ایرانی بی اثر نبود.

دشمن دوست نما را نتوان کرد علاج
شاخه را مرغ چه داند که قفس خواهد شد (5)

البته باید پذیرفت که خیانتکار، جنایتکار و اشخاص فرومایه مختص یک ملت و فرهنگ نیست و در تمام فرهنگ ها و ملت ها وجود دارد. ولی رفتار این جوان ایرانی، تأئید نوشتۀ "سرجان ملکم" در مورد برخی از کاستی های فرهنگی مان می باشد. او می نویسد: ایرانیان تیز هوش و حاضر جواب و خوشزبان و مجلس آرا و تو دل برو هستند ولی این صفات بیشتر جنبۀ ظاهری دارد و چندان ربطی باحوال باطنی ندارد که اسم آنرا اخلاق گذاشته اند و عبارتست از رعایت شرایط راستی و درستی و شرافتمندی و حقیقت گوئی و حقیقت جوئی و امانت و فداکاری و جرأت و شجاعت و شهامت و نیکوکاری و خیرخواهی و جوانمردی؛ صفاتی که در اکثریت این مردم وجود ندارد! (6)

مشکل دیگری که جامعه ایرانی آمریکائی با آن روبروست؛ تصویر منفی، تروریستی و ضد آمریکائی است که از جریان گروگان گیریِ سفارت آمریکا در تهران آغاز گردید؛ با شعارهای ضد آمریکائیِ رژیم فقاهتی به عناوین مختلف به آن دامن زده شد؛ و پس از حادثۀ یازده سپتامبر، از طرف جنگ طلب ها و لابی اسرائیل، مغرضانه تقویت شده است. این برداشت و افکار عمومی منفیِ منتج از آن، در آمریکا بخصوص در ایالات جنوبی (از جمله فلوریدا)، که به "کمربند اِنجیل" شهرت دارند یعنی مذهبی تندرو (دست راستی) هستند، از شدت و حدّت بیشتری برخوردار است.

ما ایرانیان نقش "چوب دو سر طلا" را داریم؛ اکثریت مان یا نمی توانیم و یا نمی خواهیم در ایران زندگی کنیم و در اینجا نیز گاهی با مسائلی روبرو میشویم که فقط بخاطر ایرانی بودن و احیاناً مسلمان بودن مورد سوء ظن یا زیر زره بین قرار میگیریم. شبیه اون ضرب المثل عامیانه " از اینجا رونده، از اونجا مونده"! عدم انسجام جامعۀ اقلیت ایرانی باعث شده که با ما ایرانیان مقیم آمریکا یا دیگر کشورها، بطور انفرادی رفتار میشود ولی بمحض آنکه یک ایرانی آمریکائی مرتکب جرمی شود، یکجوری به ایرانی تبار بودنش اشاره میشود! یعنی همه مان باید کفارۀ گناه او را بپردازیم، زیرا نتیجه ی اعمال زشت، نادرست و غیرقانونی ایرانیان را پای همه مان می نویسند.

برای نجات از این دشواری و بن بست و برای نیرومند کردن جامعۀ ایرانی در کشورهای محل اقامت و زندگیمان، باید در پایه گذاری "جوامع منسجم" اقلیت ایرانی دست بکار شویم. در این راستا چه بهتر که هم شهروندانی آگاه و پویا، و هم نمونۀ پاکی و راستی در جامعه باشیم. از اعمال نیک و مثبت هم میهنانمان (اقلیت ایرانی) پشتیبانی کنیم که هم باعث افتخار و سربلندیمان باشد و هم راهنمای جوانانمان، که موفق تر و درخشان تر باشند.

ما ایرانیانِ مهاجر و تبعیدی، یک جابجائی فیزیکی و جسمی داشته ایم؛ از ایران به آمریکا، کانادا، اروپا، استرالیا و کشورهای دیگر نقل و انتقال یافته ایم. نحوۀ اندیشه، رفتار و کردار برخی از هم میهنانمان، هنوز در همان اندیشۀ مدار بسته دور میزند. مانند اسب عصار که حرکت میکند ولی بجائی نمیرسد! برای بهره مند شدن از مزایای آزادی، برابری، و عدالت اجتماعی نیاز به یک نقل و انتقال فکری، یک تحول اندیشه و خردگرائی و یک خانه تکانی فرهنگی داریم.

محمدعلی جمال زاده می نویسد: "عقل بما میگوید که ما ایرانیان باید در راه اصلاح و تهذیب خود و فرزندان خود بمقامی برسیم که برای آدم حقیقت گو و لو آن حقیقت بر مذمت ما و حاکی از معایب و زشتیهای اخلاقی ما باشد احترام قائل بشویم." (7)

امیر حسین لادن

سپتامبر 2012

1) Census and Statistics Department

2) The Wealth of Nations

3) The Israel Lobby and U.S, Foreign Policy

4) دیوان فرخی یزدی

5) دیوان صائب تبریزی

6) A History of Persia

7) خلقیات ما ایرانیان


Share/Save/Bookmark

more from Amir Ladan