چرا نبايد از رضا پهلوی ترسيد؟

می خواهم از دوستانم دعوت کنم تا کمی به زمين سرد و سخت واقعيت ها برگردند


Share/Save/Bookmark

چرا نبايد از رضا پهلوی ترسيد؟
by Esmail Nooriala
25-May-2012
 

 امروز می توانستم گوشی تلفن را بردارم و، در اين صبح دلکش بهاری وسط امريکا، به دوست بسيار نازنين اما ناديده ام، دکتر فرهنگ قاسمی، زنگ بزنم، حال اش را بپرسم، به او بگويم که مقالهء اخيرش را با عنوان «در جستجوی کدام آینده برای میهنمان ایران؟» خوانده ام، و سپس به بيان درد دلی دوستانه با او بپردازم. اما ديدم که اکنون زمان نوشتن جمعه گردی اين هفته نيز هست و چرا سخنم را فقط با او در ميان بگذارم؟ مگر نه اينکه دل های ما را نه قرب جوار و همشهری بودن و سابقهء آشنائی داشتن، که به ايران فکر کردن و برای آينده اش به جستجوی راهی منطقی بودن بهم نزديک کرده است؟ مگر نه اينکه دوستی ما در سپهر سياسی اپوزيسيون کشورمان شکل گرفته است و همهء کسانی که به از ريشه کندن شجرهء خبيثهء حکومت اسلامی می انديشند نيز در متن و زمينهء اين دوستی حضور دارند؟ پس چرا جمعه گردی اين هفته را چنان ننويسم که گوئی من و دکتر قاسمی ـ بعنوان دو جمهوری خواهی که هيچ کدام در مورد «هويت» آن ديگری شک نداريم ـ در کنار هم به گردشی در عالم مجازی اينترنتی رفته باشيم و من با او سخنانی بگويم که پژواک اش را نسيم های مغناطيسی به گوش ساکنان کوچه باغ های پراکنده در کامپيوترهای هموطنان علاقمندمان نيز برسانند؟

سر اين صحبت را البته دکتر قاسمی در مقالهء پيشين اش اينگونه باز کرده است که: « امروز ما در دوران تحول اجتماعی و فرهنگی و سیاسی تازه ای، یعنی در مرحله گذار از حاکمیت مذهب و دین به حاکمیت ملت، هستیم [و] تنها همراهی شفاف آقای رضا پهلوی با جمهوری‌ خواهان و دفاع او از جمهوریت می‌تواند یکی از شکاف‌های موجود بین اپوزیسیون را از بین ببرد و به پیروزی مردم ایران کمک کند... اگر قرار باشد رژیم سلطنتی در ایران روی کار آید از آنجا  که برای سلطنت رقابتی وجود ندارد، همواره این خطر وجود دارد که  او [رضا پهلوی] بدون کوچک ‌ترین رقابتی، شانس پادشاه شدن را خواهد داشت...».

من، که در سخنان دوستم مشکلات متعددی را می بينم، لحظه ای تأمل می کنم و آنگاه بی محابا می گويم که: «فرهنگ جان! من با پيش فرض های تو مشکلاتی را دارم که اجازه می خواهم آنها را يک به يک توضيح دهم». و می بينم که او رفيقانه به من نگاه می کند و منتظر می ماند.

***

نخست اينکه من اعتقاد دارم در بحث های سياسی مان بايد واژه ها را با منقاش انتخاب کنيم. مثلاً، اگر بعنوان جمهوريخواه می خواهيم به انواع ديگری از حکومت اشاره کنيم و ايراد بگيريم لازم است تفاوت های آنها را دقيقاً در نظر داشته باشيم. مثلاً، اگر سخن مان را با اين عبارت آغاز کرديم که «اگر قرار باشد رژیم سلطنتی در ایران روی کار آید...» آنگاه بايد بپذيريم که ديگر دربارهء «پادشاهی پارلمانی» سخن نمی گوئيم و نتايجی هم که از بحث مان می گيريم به اموری بديهی تبديل می شوند که کسی در اپوزيسيون انحلال طلب ما، آن هم اين دوره و زمانه، با آن مخالفتی ندارد.

يعنی، فکر می کنم اکنون همه قبول کرده اند که اگرچه سه دههء پيش عمر نوعی از سلطنت در کشورمان به پايان رسيد اما نوع ديگری از آن ـ که بسا بدتر و هولناک تر از قبلی بود ـ چانشين اش شد. يعنی، ما هنوز هم در مسير جريان مبارزه ای «ضد سلطنتی» قرار داريم؛ چه سلطنت از آن شاه باشد و چه متعلق به ولی فقيه. ماهيت واقعی مبارزهء امروز ما همچنان ضد سلطنتی، و ضد سلطه، است. ما می خواهيم جامعهء خويش را از «سلطه»ی استبدادی ِ حاکمان مستبد و سرکوبگر رها سازيم. به همين دليل ِ آشکار نيز هست که معتقدم امروزه، و در سطح کلامی، ما اغلب واژهء «سلطنت» را به سهو بکار می بريم. اين امر، به اعتقاد من، ميراث بازمانده از زبان سياسی بکار رفته در جريان انقلاب مشروطه و نهضت ملی است: «شاه بايد سلطنت کند و نه حکومت». اگر دقت کنيم می بينيم که اين فرمول در «ساختار تعبيری ِ اش» غلط است. و درست اش می تواند عبارتی باشد اينگونه: «شاه بايد پادشاهی کند و نه سلطنت و حکومت».

البته می دانم که اين سهو در نزد برخی حکم عمد را پيدا می کند و ممکن است در توجيه اين اختلاط گفته شود که بين «سلطنت» و «پادشاهی» فرقی نيست و اين يکی عاقبت به آن يکی ختم خواهد شد. اما حتی اگر اين احتجاج درست باشد نيز نمی توان منکر آن شد که، در سپهر سياسی امروز ما، بين دو تفکر «پادشاهی خواهی» و «سلطنت طلبی» تفاوتی آشکار وجود دارد که آن هم از دل همان انقلاب مشروطه ای بر می خيزد که می خواست حکومت را مشروط به قانون، و سلطنت را به مقامی تشريفاتی و نمادين، تبديل کند. انقلاب مشروطه می خواست سلطنت ديگر سلطنت نباشد و پادشاهی از باب سلطه و استيلا نيآيد و و استبداد بازتوليد نشود. آباء مشروطه اما در نوشتن فکر جديد خود همچنان واژهء سلطنت را بکار بردند و اين مغالطه ايجاد شد. امروز اما اين خواست با پرهيز از واژهء «سلطنت» و از طريق استفاده از تعبير «پادشاهی» بيان می شود. پس بهتر است در متن های برآمده از قلم دوستان ارجمندی جون دکتر قاسمی نيز همه جا واژهء سلطنت را به پادشاهی تبديل کنيم تا وداع شادمانهء خود را با واژهء منحوس سلطنت اعلام داشته باشيم. تنها پس از اين اقدام دقيق است که امکان برقراری گفتگو مابين طرفداران دو نوع گزينهء جمهوری و پادشاهی ممکن می شود؛ البته اگر چنين گفتگوئی مورد نظر باشد.

****

 نکتهء دوم به شخص «شاهزاده رضا پهلوی» بر می گردد. شايد اگر اين «شخص» وجود نداشت، و محمد رضا شاه صاحب پسری نشده بود، با حدوث انقلاب ضد سلطنتی 57  امروز ديگر گزينهء «پادشاهی» مطرح نمی شد. اما کوشش شاه سابق برای داشتن وليعهد، در پی دو ازدواج ناموفق، عاقبت به تولد «رضا پهلوی» انجاميد و اگرچه انقلاب 57 نگذاشت تا او براحتی بر تخت پادشاهی بنشيند اما حضور دائم اش در سه دههء گذشته موجب آن شده که امروز برای آيندهء ايران گزينهء پادشاهی هم در کنار جمهوری متصور باشد و، با موضع گيری های مدرن و انسانمدارانهء رضا پهلوی از يکسو، و کم کاری و نازائی مسلط بر اردوگاه جمهوری خواهی و عدم ارائهء کانديداهائی قابل اعتماد برای رياست جمهوری، از سوی ديگر، گزينهء پادشاهی از استقبال هم برخوردار شود.

در واقع، ما جمهوری خواهان بايد اين کم کاری و نازائی خود را بپذيريم. ما اگر رضا پهلوی را بازماندهء دوران منقرض سلطنت پهلوی ها می بينيم، بايد به ياد داشته باشيم که هنوز هم در بين ما کسی برجستگی همآوردی با او را نيافته است، آنگونه که اغلب مان آرزو می کنيم که رضا پهلوی جمهوری خواه شود و خود را کانديد رياست جمهوری کند! همانگونه که اردوگاهجمهوری خواهی کنونی نيز کسی هنوز نمی تواند هيمنه ای را بخود بگيرد که ابوالحسن بنی صدری می گيرد که همجنان خود را نه «رئيس جمهور قبلی جمهوری اسلامی» که «رئيس جمهور منتخب مردم» می خواند. در ان سوی سکه نيز مورد خانم مريم رجوی را داريم که رياست جمهوری اش (حتی با قيد موقت بودن آن در آينده) اکنون بيشتر به شوخی تبديل شده است.

باری، بنظر من، کم کاری جمهوريخواهان، همراه با درد مزمن پيوند کهنه شان با اصلاح طلبان حکومت اسلامی، و تفرقهء عظيمی که در صفوف شان وجود دارد، خود از جمله دلايل اصلی برجسته شدن چهرهء رضا پهلوی بوده است و هست.

****

اما در همين راستا فکر می کنم که کل صورت مسئلهء ما با رضا پهلوی هم به غلط طرح می شود و در درستی اينکه دوستان من همواره و در همه جا «بحث پادشاهی» را با «شخص رضا پهلوی» يکی می گيرند جای شک و تأمل است. براستی چرا بايد اينگونه بيانديشيم که «اگر قرار باشد رژیم سلطنتی در ایران روی کار آید، از آنجا  که برای سلطنت رقابتی وجود ندارد، همواره این خطر وجود دارد که او [رضا پهلوی] بدون کوچک ‌ترین رقابتی، شانس پادشاه شدن را خواهد داشت...» بنظر من اين سخن دارای پايه ای منطقی نيست. رضا پهلوی وليعهد و جانشين محمدرضا شاهی بوده است که خود و پدرش مطابق مصوبات مجلس مؤسسان بازبينی قانون اساسی مشروطه به پادشاهی رسيده بودنذ. رضا پهلوی نيز، پس از مرگ پدر، بر اساس همان «قانون اساسی مشروطيت» بصورتی موقت در مصر سوگند پادشاهی خورد تا در آينده، مطابق آن قانون، در مجلس شورای ملی حاضر شده و سوگند ياد کند. پس اگر بخواهيم امروز رضا پهلوی را تنها صاحب بی رقيب پادشاهی بدانيم، لازمه اش آن است که همگی بر سر «بازگشت به قانون اساسی مشروطه و متمم هايش» توافق کنيم تا رضا پهلوی هم خودبخود و «بدون کوچک ‌ترین رقابتی» به پادشاهی برسد.

بدون اين توافق و پيش فرض، از نظر من، بين «پادشاهی خواهی» و «پادشاهی رضا پهلوی» هيچ رابطهء مستقيمی وجود ندارد. چرا که اگر قرار باشد در پی فروپاشی حکومت اسلامی يک قانون اساسی جديد سکولار دموکرات نوشته شود، معنای آن چنين است که ما «قانون اساسی مشروطه» را احياء نکرده ايم و در نتيجه، نه تضمينی وجود دارد که حکومت آينده پادشاهی باشد و نه، اگر هم باشد، آقای رضا پهلوی می تواند «بدون کوچک ‌ترین رقابتی» پادشاه ايران شود.

يعنی، اگر فرض کنيم که حکومت آيندهء ايران پادشاهی هم باشد، هر ايرانی همانقدر حق دارد خود را نامزد اين سمت کند که آقای رضا پهلوی. و به همين دليل هم بود که دو هفته پيش در مورد مبانی عقيدتی حزب مشروطه ايران نيز، که مهمترين و استوارترين سازمان پادشاهی خواهی در اپوزيسيون ما است، نوشتم: «اين حزب [مطابق اساسنامه اش] پادشاهی را ـ آن هم بصورتی دموکراتيک و متکی بر ارادهء ملت، "بهترين و مناسب ترين رژيم و شکل حکومت برای ايران" می داند و در اين راستا آقای پهلوی را بعنوان "کانديدا"ی خود معرفی می کند و حق تعيين سرنوشت کشور و نوع حکومت و سياست‌های آن را به مردم وا می گذارد».

****

حال، با توجه به آنچه آمد، اگر توافق کنيم که هدف ما برای آيندهء ايران رسيدن به يک قانون اساسی سکولار ـ دموکرات است که در آن راه های بازتوليد استبداد و بازگشت به سلطنت بسته شده باشد، آنگاه مسئلهء «پادشاهی تشريفاتی» ـ بخصوص بدون دسترسی شاه به فرماندهی کل قوا ـ امری فرعی می شود و ديگر لازم نيست با نگرانی بگوئيم «همواره این خطر وجود دارد که  او [رضا پهلوی] بدون کوچک ‌ترین رقابتی، شانس پادشاه شدن را خواهد داشت».

اما من از اين هم يک قدم فراتر می گذارم و می گويم:

1. اگر نوشتن و تصويب قانون اساسی آينده را بر انتخاب نوع حکومت مقدم بداريم

2. اگر آن قانون اساسی را چنان بنويسيم که جلوگير بازتوليد استبداد باشد

3. اگر، در اين قانون، نخست وزيری (يا "صدراعظمی"؛ همچون مورد آلمان) را منصبی انتخابی و مدت دار و صاحب اختيار پيش بينی کنيم و فرماندهی کل قوا را به آن بسپاريم

4. اگر در آن قانون منصبی را بعنوان «رياست تشريفاتی کشور» بوجود آوريم که مردم، در مرحله ای بعد از تصويب قانون اساسی، نوع آن را در يک همه پرسی مجزا انتخاب می کنند

5. يعنی اگر هر دو گزينهء جمهوری (مثل مورد هندوستان) و پادشاهی (همچون مورد سوئد و هلند) مناصبی صرفاً تشريفاتی و نمادين باشند...

آنگاه جای هيچگونه هراسی برای اينکه هوای سلطنت به کلهء شاه يا رئيس جمهور آينده بزند وجود نخواهد بود.

****

البته توجه کنيم که هميشه امکان ساز و پاخت و کودتا برای کنار نهادن قانون اساسی و استقرار استبداد و سلطه وجود دارد و در برابر اين امکان هيج کدام از گزينه های جمهوری و پادشاهی نه تسهيل کننده و نه بازدارندهء آن محسوب می شوند. در تاريخ جوامع معاصر بارها شاهد آن بوده ايم که هم شاه و هم رئيس جمهور توانسته اند با کودتا قانون اساسی را تعطيل کرده و به قدرت مطلقهء «ابد مدت!» برسند.

در اين زمينه اعتقاد دارم که در بررسی ماجرای 28 مرداد 1332 نيز ـ که، از جانب چمهوری خواهان،  يکی از موارد خطرناک بودن پادشاهی بشمار می رود ـ يکی از اشتباهات ما به همين نکته بر می گردد. يعنی، اغلب فرض بر اين است که اين کودتا از آنجا پيش آمد که ما پادشاه داشتيم و انگليس و امريکا توانستند با سرنگون کردن دولت دکتر مصدق او را بقدرت مطلقه برسانند. در اين تفسير ما اصل مسئله را فدای فرع آن می کنيم و، با گرفتن نتايج غلط، مشکل را در داشتن پادشاه می بينيم.

ما کافی است تا تصور کنيم که اصلاً دکتر مصدق رئيس جمهور ايران بود و شاهی هم وجود نداشت. آيا در آن صورت در اين واقعيت ها که نفت ايران از دست استعمار انگليس خارج شده بود، و امريکا هم به دنبال جای پائی در ايران می گشت، و شوروی هم از اينکه به نفت شمال دست نيافته ناراضی شده و حزب توده را بجان مصدق انداخته بود، و روحانيت شيعه نيز با او مخالفت می کرد تغييری جاصل می شد؟ آيا، در آن زمان و آن وضعيت، قدرت های بزرگ صرفاً بدين دليل که حکومت ايران جمهوری است از توطئه برای کودتا عليه دکتر مصدق دست می کشيدند؟ آيا در آن وضعيت خود سرلشگر زاهدی که از زيرزمين سفارت امريکا، سوار بر تانک، بيرون آمد و دولت مصدق را سرنگون کرد و بر مسند نخست وزيری نشست، فقط به اين خاطر که فرمان نخست وزيری اش به امضای يک شاه نرسيده بود، نمی توانست ـ مثل عبدالناصر و عبدالکريم قاسم و معمر قذافی ـ عمليات کودتا را به نفع خود به سرانجام برساند؟ آيا اگر دولت زاهدی شاه را برنگردانده و جمهوری اعلام می کرد در سرگذشت دکتر مصدق تفاوتی رخ می داد؟ يا آيا زاهدی نمی توانست بجای شاه به ديکتاتور بدل شود؟

فراموش نکنيم که تصميم به اجرای کودتا عليه مصدق از مصالح قدرت های بزرگ برخاسته بود و شاه و زاهدی هر دو مهره های آن بازی بودند.

****

اما شايد پرسيده شود که اگر چنين بود، و کودتاگران می توانستند بی شاه نيز موفق شوند، چرا خود خواستند که شاه برگردد؟ اين پرسش سختی است که پاسخ دقيقی می طلبد. اما من در پاسخی که آقای رضا پرچی زاده به مقالهء دو هفته پيش من داده اند نکته ای را يافته ام که می تواند راهگشای رسيدن به يک پاسخ محتمل باشد. ايشان ـ بی آنکه توضيح دهند که من در کجای مقاله ام از نظام «پارلمانی»، آن هم به سبک نظام «وست مينيستر» در بريتانيا، دفاع کرده ام ـ نوشته اند:

«در سیستم پارلمانی، مثل آنچه در انگلستان و برخی کشورهای تابع آن هست و به "سیستمِ وست مینستر" معروف است، بر خلاف آنچه آقای نوری علا می گویند، اصل بر "مرکزِ قوا" ست و نه "تفکیکِ قوا"... این عدم توزیع متساوی قدرت... کاری است که تا به حال تنها از "محافظه کاریِ انگلیسی" برآمده است؛ "هیجانِ ایرانی" را نمی دانم که با این سیستم به کجا بکشد».(4)

اين سخنان، در کنار همهء ناراستی ها که در اشاره به عقايد من دارد، عامل جديدی را وارد معادلات سياسی ما می کند که نمی توان از آن چشم پوشيد. به زعم ايشان، «سيستم بريتانيائی» فقط می تواند برخاسته از «محافظه کاری انگليسی» باشد و لذا با «هيجان ايرانی» سر سازگاری ندارد. معنای اين سخن چيست؟ آيا نه اينکه آقای پرچی زاده معتقد است که هر ملت دارای «روحيه» ای است که حکومت اش بايد با آن بخواند و در غير اين صورت کارآمد نخواهد بود؟ و اگر اين فرض درست باشد آنگاه آيا نمی توان پرسيد که چرا وجود يک «پادشاه تشريفاتی» با روحيهء ملت ايران ناسازگارتر از وجود يک «رئيس جمهور مقتدر» است؟ در همين زمينهء «روحيه»، آيا نمی توان پرسيد که:

1. چرا انقلابيون مشروطه که توانستند آيت الله مقتدری چون شيخ نوری را به دار بياويزند نخواستند رژيم جمهوری اعلام کنند و از شر شاه و شاهی خلاص شوند؟

2. چرا رضاخان ميرپنج نتوانست نيروهای مختلف سياسی کشوز را قانع کند که رياست جمهوری پيشنهادی او را بپذيرند و ناچار شد سلسلهء قاجاريه را منقرض کند و خود به تخت شاهی بنشيند؟

3. چرا دکتر مصدق در مجلس پنجم، بجای خواستاری استقرار جمهوری، با پادشاهی مشروطهء رضاخان مخالفت کرد؟ آن هم با اين استدلال که او آدم لايقی است که دارد مملکت را آرام و آباد می کند و بهترين منصب برايش نخست وزيری است و نه شاه تشريفاتی، و او اگر شاه شود يا ما آدم لايقی را از دست داده و او را به موجودی تشريفاتی تبديل کرده ايم و يا او بايد در اجرای برنامه های نوسازی کشور عليه مشروطيت اقدام کرده و سلطان قدر قدرت شود. (نقل به مضمون)

4. چرا در طول جريان «نهضت ملی کردن نفت» خواستاری جمهوری از جانب بدنه و رهبری جبههء ملی مطرح نشد و تنها شعار «شاه بايد سلطنت [بخوان پادشاهی مشروطه] کند و نه حکومت» جريان داشت و دکتر مصدق، حتی در برابر فشار معدودی از اطرافيان جمهوری خواه اش، تن به مطرح کردن اين خواست نداد؟

5. چرا حزب توده، که زمزمهء جمهوريت را سر داده بود، به دنبال رياست جمهوری علامهء دهخدا رفت که نه مهارتی در سياست داشت و نه مديريت مملکت را بلد بود اما می توانست به نوعی «پدر ملت» تبديل شود؟

5. چرا دکتر غلامحسين صديقی در روزهای ملتهب پيش از انقلاب 57 نخست وزيری را بدين دليل نپذيرفت که شاه می خواست از کشور خارج شود؟

6. چرا مليونی که از تمايلات جمهوری خواهانهء دکتر بختيار آگاه بودند با او همکاری نکردند و به دنبال خمينی رفتند؟

7. چرا، پس از پيروزی انقلاب و با وجود اعلام جمهوريت، نيروهای جمهوري خواه سلطنت «ولی فقيه» را پذيرفته و، حتی اگر مخالف او بودند، همکاری شان را ادامه دادند؟

8. چرا همين آقای بنی صدر پذيرفت که بر مسندی بنشيند که اگرچه نام رئيس جمهور را داشت اما بايد بوسيلهء ولی فقيه «تنفيذ» می شد و با بوسه ای بر دست او قطعيت می يافت؟

از اين پرسش ها می توان بسيار اقامه کرد. غرض آن است که اگر بخواهيم در ارزيابی درستی يا نادرستی يک رژيم به عواملی همچون «محافظه کاری انگليسی» و «هیجانِ ایرانی» متوسل شويم آنگاه آيا با اين نظر دائماً تکرار شونده روبرو نخواهيم بود که «ملت ايران روحيه و تحمل اينکه سرپرست اش هر چهار سال يکبار عوض شود را ندارد و لازم است منصبی بوجود داشته باشد که حسی از استمرار و آرامش اجتماعی را تلقين کند؟»

****

باری، اعتقاد من بر اين است که مخالفت جمهوری خواهان با مطرح بودن پادشاهی تشريفاتی، بعنوان يک گزينه در رفراندوم تعيين نوع حکومت در ايران، مخالفتی محافظه کارانه، هراسيده و مبتنی بر مفروضات غلط است. و همين محاسبهء غلط از شخصيتی به نام رضا پهلوی در جشم و ذهن آنان هيولائی خطرناک می سازد که بالقوه می تواند ما را به اعماق تاريخ پرتاب کند؛ آنگونه که دوست ناديدهء ديگرم، آقای پرچی زاده، وا دار می شود تا، با به در و ديوار زدن، بکوشد تا در راستای جلوگيری از طرح گزينهء پادشاهی در رفراندوم های آينده، ثابت کند که «پادشاهی، بالذات ناقض حقوق بشر است» و برای ديگران اين امکان را فراهم آورد که بگويند «پس، حکومت های سوئد و نروژ و هلند هم ناقض حقوق بشرند!»

من اين تلاش ها را بی سرانجام و تشتت آفرين می دانم و می خواهم از دوستانم دعوت کنم تا کمی به زمين سرد و سخت واقعيت ها برگردند و بيش از اين در راه ايجاد يک وفاق ملی که منتهی به فروپاشی حکومت اسلامی شود مانع نتراشند؛ دعوت کنم که در جستجوی مسدود ساختن راه اعاده و بازتوليد سلطنت باشيم و انرژی خود را صرف مبارزه با پادشاهی تشريفاتی که حتی هيچ معلوم نيست نصيب آقای رضا پهلوی شود به هدر ندهيم.

می پرسيد که «چرا خود او، اگر ريگی به کفش ندارد، از خر شيطان پياده نمی شود و به جمهوري خواهان نمی پيوندد؟» می گويم «چرا بايد او را از بيان عقيده اش باز بداريم؟ او هم، مثل هر پادشاهی خواهی ديگری، عقيده ای دارد و بارها هم تکرار کرده است که: من سيستم پادشاهی را برای ايران مفيدتر می دانم اما اگر مردم خواستار جمهوری باشند من به نود در صد آرزوهايم رسيده ام».

آيا در اين سخن رضا پهلوی «سيستم پادشاهی» با «پادشاهی خودش» يکی فرض می شود؟ من نمی دانم؛ اما اگر چنين هم باشد اين نکته روشن است که پادشاهی آينده بر حسب قانون اساسی آينده بوجود می آيد و آن قانون نمی تواند از پيش تعيين کند که حق رياست تشريفاتی کشور از آن کيست.

****

می دانم که بحث پادشاهی به همين جا ختم نمی شود و ما جمهوري خواهان می توانيم در فردای ايران دلايل بسياری را در مخالفت با پادشاهی اقامه کرده و از جمله از بی منطق بودن مناصب غير انتخابی، بی مدت و موروثی (خونی!) سخن برانيم؛ اما ما حق نداريم از هم اکنون با بيان اينکه «پادشاهی، بالذات ناقض حقوق بشر است» مانع از مطرح شدن اين گزينه در آينده شويم، چه رسد که بخواهيم با طرح اينگونه مواضع غيرمنطقی از رسيدن به ائتلاف و وفاقی ملی برای منحل ساختن حکومت اسلامی و استقرار حاکميت ملی و متجلی ساختن ارادهء ملت در انتخاباتی آزاد جلوگيری کنيم.

دکتر قاسمی گرامی ِ ما نويسندهء کتابی است به نام «جنبش انتخابات آزاد و حاکميت ملی» که اگرچه من مفهوم «انتخابات آزاد» را بصورتی متفاوت از ايشان می فهمم اما از اينکه ايشان «انتخابات آزاد» را در درآميختگی با «حاکميت ملی» مطرح می سازند سخت خوشحال و اميدوارم. چرا که بدون وجود حاکميت ملی سخن گفتن از انتخاب مابين گزينه ها بوسيلهء ملت به يک شوخی تلخ تبديل می شود. پس، ما نيز بيائيم و همهء انرژی های خود را در خدمت انحلال حکومت اسلامی و استقرار حاکميت ملت بگذاريم تا، قبل از هر چيز، از عصر حاکميت سلطنت شاه و شيخ گذر کرده باشيم. تنها وقتی که مردم ما حاکم زندگی خود شدند زمان آن فرا خواهد رسيد تا خدمتگزاران جامعه بتوانند يک به يک «مطاع» خويش را به آنها عرضه دارند؛ «تا که قبول افتد و چه در نظر آید!»

****

با ارسال اي ـ ميل خود به اين آدرس می توانيد مقالات نوری علا را هر هفته مستقيماً دريافت کنيد:

NewSecularism@gmail.com

مجموعهء آثار نوری علا را در اين پيوند بيابيد:

//www.puyeshgaraan.com/NoorialaWorks.htm


Share/Save/Bookmark

more from Esmail Nooriala
 
default

جمهوری پادشاهی اسماعیل نوری علا !- امین موحد

ahosseini


  ...

باور کنید آدم نمی داند تکلیف اش با آقای نوری علا چیست و در رابطه با ایشان باید از کجا شروع به سخن کرد و

کجا پایان داد ؟یک‌روز جمهوری خواه اسلامی  میشود ،یک‌روز جمهوری خواه پادشاهی ،روزی جمهوری خواه سبز سکولار ،روزی دیگر هم فدرالیست و این قصّه همچنان ادامه دارد.بیچاره جمهوریت که به واسطه آقای نوری علا مجبور است بار هر پسوند و پیشوندی را با خود بکشد .

علاوه بر همه اینها،واژه سازی‌های پی‌ در پی‌ ایشان همچون سکولاریزم نو و آلترناتیوساز واز این دست ،آنچنان سر گیجه ای‌ حد اقل درمن یکی‌ ایجاد کرده است که  دچار "دوفهمی" عجیبی‌ شده‌ام ! شاید که نه، حتما  کلمه دوفهمی را قبلا نشنیده ايد   و باید در باره آن عرض کنم یک چیزی در مایه های "دوبینی‌" است که شخص، یک چیز را دو

تا می بیند . 

... 

چند روز قبل مطابق عادت و اینکه ببینم چه کشفیات جدید دیگری در حوزه سیاست  انجام شده سری به سایت فوق

العاده سکولار و سر سبز  آقاي نوري علا زدم و با کمال تاسف این اطلاعيه را در بالای سایت دیدم"اطلاعيهء همکاران فنی سايت سکولاريسم نو

بعلت بيماری و عمل جراحی قلب سردبير سکولاريسم نو، آقای دکتر اسماعيل نوری علا، که کار انتخابات مقالات را بر عهده دارد،

همکاران فنی سايت قادر نخواهند بود از آغاز تا اواخر ماه ژوئن 2012 اين سايت را به روز کنندو يا نظرات خوانندگان را منعکس نمايند

در زير فهرست مقالات منتشر شده در پنچ سال اخير جهت استفادهء خوانندگان آورده شده است.

اول ژوئن 2012"

البته آرزو می‌کنم آقای نوری علا به زودی مثل سابق سر حال و سالم در میانمان باشند‌اما آنچه که باعث نگراني من شد همین اطلاعیه بالای سایت بود که  بواسطه آن، چند سوال در ذهن دوبين وآستيگمات من مطرح شد.

اول اینکه این سایت به نام شبکه سکولار‌های سبز شناخته میشود لذا چگونه با بیمار شدن فقط یک نفر در آن جمع بزرگ وفرهيخته ،کر کره شبکه ای‌ که می‌گویند بسیار گسترده است پایین کشیده میشود ؟و دوم اینکه چرا غیر از ایشان از بین انبوه همکاران سایت!کسی‌ توان انتخاب و چاپ مقاله اي را ندارد ؟زبانم لال یعنی‌ در بین آنهمه اعضای فرهیخته شبکه سکولارها ،یک نفر پیدا نمی‌شود  که  قدرت  درک مطلب  و بهره هوشی‌ اش به اندازه آقای نوری علا جهت انتخاب وچاپ مقاله بوده باشد؟!  یا اینکه نه، کلا آدم فرهیخته در این شبکه فراوان است اما کسی‌ پسورد سایت را نمی‌داند زيرا آقای نوری علا فراموش کرده که پسوردرا به کسی‌ از همکاران بسپارند و  آنرابا خودشان به اتاق عمل برده اند؟

...

جمهوری پادشاهی اسماعیل نوری علا !- امین موحد 

 

//iranglobal.info/node/6841

 

Believe in a democracy that leaders and representatives are controlled by members at all times.


moniri

شاهنشاها غلط کردیم

moniri


  شاهنشاها غلط کردیم. آنزمان که نخست وزیرت یک قران بر قیمت بنزین افزود و چندی بعد توسط همین آخوند های گرگ صفت ترور شد، فکر می کردم که به سزایش رسیده ولی نمی دانستیم که روزی خواهد آمد که قیمت بنزین سر به هزار تومان بزند. آنزمان غلط کردیم، هم اکنون نیز. آنزمان اگر نفت را می فروختی، به کشوری می فروختی که دوستیش باعث غرور و سر بلندی ایران و ایرانی می شد. آنزمان نفت میدادی و در مقابلش مدرنترین اسلحه های روز را می خریدی تا هیچ کشوری چشم طمع به خاکت ندوزد. آنزمان فکر می کردیم که سر سپرده ای ولی... آنزمان غلط کردیم، هم اکنون نیز. آنزمان که جشن های دو هزار و پانصد ساله را به راه انداختی تا عظمت ایران و تمدن ایرانی را به رخ جهانیان بکشی فکر می کردیم که خرج بیهوده می کنی. نمردیم و دیدیم که آخوند های انیرانی دهها برابر آنچه تو خرج کردی را به جیب مفت خورهای فلسطینی و لبنانی و سوری ریختند و وقتی فریاد نه غزه، نه لبنان سر دادیم سرب داغ حواله مان دادند. آنزمان غلط کردیم، هم اکنون نیز. شاهنشاها آنزمان که شیخ امارات تازه تاسیس به دست بوست آمد و خود را خادم تو خواند ما فکر می کردیم که چقدر رفتارت با او متکبرانه است. نمی دانستیم که روزی خواهد آمد که فرزندان ناخلف همان شیخ در مقابل ما بایستند و چشم طمع به خاکمان بدوزند. آنزمان غلط کردیم، هم اکنون نیز. شاهنشاها آنزمان که خسته و رنجور و دلشکسته و با چشمانی پر از اشک خاک کشورت را برای همیشه ترک کردی ما خوشحالی می کردیم. آنزمان غلط کردیم، هم اکنون نیز.  

=


Darius Kadivar

If for Nouriala Monarchy unimportant why worry about "Xerxes?

by Darius Kadivar on

If the Iranian Monarchy in so irrelavent I wonder why this gentleman was so worked up by the depiction of Xerxes in the film 300 ?

 

Xerxes I, King of Persia (Khashayar Sha) - YouTube

 

Related Blogs:

 

Constitutionalist Khosro Fravahar Blasts Esmail Nouriala For Hypocritical Jomhurykhah Bias

 

TONIGHT WE DINE IN HELL: Greek Locals help Athens police beat up an immigrant 

 

 

 


CallmeRed

شاه؟

CallmeRed


باورنکردنیه. چقدر شاه پرست توی این وب سایت هست!ا.

همیشه برام سوال بوده که چرا درزمان شاه مورد پرستش این دوستان، هرچی آدم درست حسابی و با سواد و فرهیخته بود، چپی بود؟؟ و بازهم چرا سر خیلی هاشون رو همین شاه عزیز زیر آب کرد؟؟. 

من برای رضا پهلوی به عنوان یک آدم میانه روی منطقی خیلی احترام قائلم، اما انتظارم اینه که خود ایشون هم دست ازشاه پرستی برداره و همینطور که دراین نوشته ذکرشده، بگه که به جای شاه شدن مایله که رییس جمهور مملکت باشه!!!!

قرن بیست و یکمه دیگه خجالت آوره این طرزتفکر

فرق شاه و رهبر فقط درلباس پوشیدن و سبک زندگیشونه دیگه؟؟؟ وگرنه یک نقش رو بازی می کنند. . 

 


deev

Arabphiles and Anglophiles need not apply

by deev on

خوبه با کسانی سر ایران بحث کنیم که سرسپرده اجنبی نباشند کسی که به جای پاسداری از فرهنگ ایران نامهای تازی ایمان و نور و فرح را برای فرزندانش برمیگزیند و کسی که خود را انگلیسپرست مینامد لیاقت گفتگو ندارد


anglophile

هموطن من اشک دوم

anglophile


می‌خواستی شاه چیکار کنه؟ فوج فوج از اون مردم گمراه انقلاب  زده  بکشه که امروز بنده و حضرتعالی سر کارو زندیگیمون تو ایران بودیم؟ اون وقت همین شما بودی که میگفتی‌ این شاه آدمکش جنایتکار اعدام باید گردد. تا قبل از اینکه انقلاب هم بشه میخواستند اعدامش کنن دیگه چه برسه به اینکه اون کارم میکرد. شما به جای اینکه از شاه ایراد بگیری از هموطن‌های خودت ایراد بگیر که یه روز دنبال شاه و مصدق میرن و فرداش بدنبال خمینی و بازرگان هستند. هیچ وقت هم یک نفر نمی‌‌تونه یه ملت رو عوض کنه مگر خود اون ملت بخواد. خمینی ملت رو عوض نکرد بلکه این ملت بود که یه روز شاه رو آورد روز بعد هم خمینی رو جاش نشوند البته با قدری کمک خارجی‌. این آقای رضا پهلوی هم اگه ملت بخواد میاد سر کار اگر هم نخواهد راش رو میکشه و میره. خودش هم جز این حرفی‌ نداره که بزنه. همین و همین. حالا چرا شما اینقدر زود رفتی‌ بخوابی؟ مگه کانادا ساعت چنده؟


First Amendment

Of anglo/ashk...and freedom within.............

by First Amendment on

به امید روزی که بتوانیم آزادانه بگوییم: شاش شتر...


Ashk Dovom

آقای انگلوفیل

Ashk Dovom


من نه دیورو میشناسم و نه آنچه را که او در مورداسم فرزندان رضا پهلوی نوشته تایید میکنم. اسم افراد هر چه میخواد باشه. این شخصییت افراد، کردار، گفتار و پندارشونه که نشان میده ایرانیند یا انیرانی. شما هستید که یا به اسم بنده گیر میدهید و یا با ساده انگاری منرو با دیو و دد یک کاسه میکنید چون براتون اینجوری راحتره. اگر کسی بخواد تلنگری به روال معمول گرایشها و عادتهای مغزیتون بزنه باید ازش یک عفریت و شیطان بسازید و با هرچه میتوانید بهش حمله کنید وگرنه زندگی براتون غیر قابل تحمل میشه. من نه شمارو میشناسم و نه خصومتی با شما دارم و نه میخوام در بحث کردن باشما خدای نکرده برنده بشم و خود پرستی خودم رو ازاین طریق مسخره ارضاع کنم. منهم مثل هر ایرانی دیگری دلم میخواست کشوری داشتم که میتونستم آزادانه درش زندگی کنم و پادشاهی داشتم که میتوانستم بهش افتخار کنم. پادشاهی که نماد استقلال، سر بلندی وارزشهای راستین مملکتم باشه. دلم میخواست هم وطنانی داشتم که گوش نداده به حرفهام منو مزدور و خیانتکار و آدمکش خطاب نمی کردند، مخصوصا هم وطنانی که تجربه ای آموخته اند و مثل جنابعالی سنی ازشون گذشته.  متاسفانه در هیچکدام از این موارد بخت با ما یاری نکرده. به شتر گفتند چرا ادرارت از پسه گفت کدوم کارم مثل همه کسه. همه چیزمون باید بهم بیاد، وطنمون ولیعهدمون و هموطنانمون. شب خوش 


anglophile

وقتی‌ دیو و اشک هم پیمان میشوند

anglophile


چقدر انشائ هردو شون هم مثل همه. مشکل دیو و اشک اینه که در عالم اوهام خودشون فکر میکینند ناجی ایرانند و یا چون یکی‌ اسم خودشو می‌گذاره کورش و اون یکی‌ اسم خودشو می‌گذاره اشک دوم و دیگری اسمشو می‌گذاره اردوان هفتم!! پس اینا مبارزان میهن پرست واقعی‌ هستند و بقیه چون اسم عربی‌ و ترکی‌ دارند از میهن پرستی‌ بویی نبردند!! آخه از این مبتذل تر نحوه استدلال می‌شه؟ آیا این بیسوادان میدونند که یکی‌ از میهن پرست‌ترین مبارزین و متفکرین مشروطه فتح الله آخوندزاده و یا سید حسن تقی‌ زاده بوده که پدر جدّ این نوباوگان هم به اندازه آنها از تاریخ و فرهنگ مملکت ایران خبر نداشته؟ اسمشون هم کاوه و فرهاد و جمشید نبوده. جالب است که این مدعیان با این سبک مبتذل استدالیشون توقع دارند که با آنها به بحث هم بنشینیم!! اشک دوم چون تو و اسم انتخابیت قلابی هستید دلیل بر آن نیست که دیگران را هم مثل خود بی‌ انگاری. من از قبل اینکه تو به دنیا بیأیی در انگلستان زندگی می‌کردم. انگلوفیل هستم ولی‌ نوکروفیل نیستم. میدونم فهم این برای تو مشکل است ولی این مشکل توست نه من.

کار پاکان را قیاس از خود مگیر

گرچه باشد در نوشتن شیر شیر


Siavash300

مزدوران اسلامی

Siavash300


روی سخنم  با توست‌ای وطن فروش عرب پرست

که به نام مبارزه با انگلیس، آمریکا،

 ایران زیبای ما را

به نابودی کشانده ای 

ای پست فطرت که از شرافت و انسانیت بوی نبرده ای

ای که به خاطر مبلغ ناچیز هم میهنت را به مشتی

اراذل و اوباش و جنایتکار اسلامی فروختی و اکنون دم از دموکراسی‌

میزنی. تو که تا دیروز دم از خمینی میزدی و اکنون تاریخ شناس

شدی.

اهریمن مرگت با د


vildemose

We should all be afraid of

by vildemose on

We should all be afraid of Balkanization of Iran NOT RP.

 

Balkinization seems to be the plan for the entire MENA. The nationalist governments are being methodically removed.

Why is RP the only one who is rightfully alarmed at the obvious plot of break up of Iran (per his i Deutche welle's interview)?

 

All Oppression Creates a State of War--Simone De Beauvoir


vildemose

Bichareh RP. Agar be in

by vildemose on

Bichareh RP. Agar be in mosahebeh goosh bedid, be zaboon bi zabooni behtoon migeh ke vaghan hosalyeh shah shodan ro nadareh va hata fekr mikoneh ke shayad avaz shodan regime ra nabineh chon omresh ghad nakhad dad.

Put your country first instead of your ideology,dogma, religion, pocketbooks, etc.

Please listen to this interview:

//iranian.com/main/news/2012/05/26

 

 

All Oppression Creates a State of War--Simone De Beauvoir


deev

و اما چرا باید از رضا ترسید

deev


شاهزاده کودنی که درک و شعور فرهنگی این را نداشته باشد
که نامهای پارسی برای فرزندانش انتخاب کند ثابت میکند که
بازیچه اندیشه های اجنبی است و لیاقت رهبری ایرانیان را ندارد


Oon Yaroo

Anglophile Jaan! Please pay close attention!

by Oon Yaroo on

There is no Ashk Dovom (II!) But, there is an Ashk Aval (I!) See link below!

Arsaces I of Parthia

//en.wikipedia.org/wiki/Arsaces_I_of_Parthia

Maybe our friend Ashk II is really Mashk (as in Mashk'e Doogh) II!? 

What do you think?


Demo

اَنگل مغزی

Demo


 


انگل انگل است و ملیت و نژاد ندارد. وقتی هم به مغز افتد طرف به اوهام افتد.
زالوی عقلی آمد و رضای بیکار شد شاهزاده!
ارزش ملی‌! گشت و انگلان در پی اش افتاده


Ashk Dovom

صف انگلوفیل و سلطنت طلب ها

Ashk Dovom


نگران نباشید این صفی میفرمایید باید تویش ایستاد تا نوبتمون بشه ارزانی جنابعالی و رفقای منقلتون. کسی منکر پیش کسوتی شما در خاله زنک بازی ، لودگی، سخافت وسبک مغزی نمیشه. شما چسبیده اید به اشک دوم که از پرداختن به مسایل اساسی طفره بروید. شما و حضرات سلطنت طلب نه بنیه استدلال و بحث منطقی رو دارید و نه براش نیازی احساس میکنید. تا کسی حرفی میزنه هیاهویی راه میاندازید تانکنه خدای ناکرده پرسشهای واقعی مطرح بشوند.از نظر شما تنها منطق قابل قبول منطق زوره و تنها رمز و کلید پیروزی تانکهای امریکایی-اسراییلی و بگیرو ببند و دوستاقخونه. شما روی جهالت مردم سرمایه گذاری میکنید نه روی اگاهی سیاسی اونها. اولاکه رابطه بنده با اشک دوم همونقدره که رابطه جنابعالی با انگلوفیل بودن و انگلیس پرستی. ثانیا حالا گیرم حرف شما درست و اشک دوم از سلوکیها شکست خورد (که نخورد چون اشک دوم یا تیرداد اول  به تحکیم موقعیت سیاسی و نظامی دولت جوان اشکانی پرداخت. او از گرفتاریهای زیاد سلوکیان در مغرب استفاده کرده و گرگان را به پارت ضمیمه کرد. سپس با دیودوت پادشاه باختر متحد شده و سلوکوس دوم را شکست داده، خود را شاه بزرگ خواند.)  ولی حالا با لفرض حرف شما درست و اشک دوم از سلوکیها شکست خورد. اقلااین بابا جنگید و شکست خورد. پدر این اقایی که شما اینقدر براش پستان به تنور میچسبانید، تا احساس خطر کرد اول نخست وزیروفادارش و وزرای بیگناه دولت رو روانه زندان کرد بعد هم تا دید هواپسه فلنگو بست و مملکت و پادشاهی سه هزارساله رو دودستی تسلیم یک مشت اخوند شپشو کرد. یا شاید شما این واقعه تاریخی سی و سه سال پیش یادتون رفته ولی جنگ اشک دوم با سلوکیها رو هنوز فراموش نکردهاید. حالا من الزایمر دارم یا شما؟


persian pit bull

Common Sense

by persian pit bull on

Please read Thomas Pain's 

COMMON SENSE 

 lets evolve and move forward

 


anglophile

والا چی‌ بگم که اشکم سرازیر شد از دستت

anglophile


همیشه هر وقت می‌رفتیم همدون یه سرم میزدیم به آناهیتا خبر نداشیم که یه بی‌ عرضهِ ‌ای بنام اشک دوم همه اموالشو داده به غارت حالا دردش اینه که معبد تو کنگاوره یا تو کرمونشاه. باباجون تو اصلو دادی رفت حالا به فرع چسبیدی؟ جالب تر اینه که کسی‌ که نماد ارزشهای ملیش آدمی‌ هست که از سلوکیا شکست خورد و مجبور شد به صلح تن‌ در بده و در عین حال دست نشانده یونانییان بود حالا میگه چرا شاهزاده رضا نماد ارزش ملی‌ شده!! با این خرد ورزیات به اینگلیسا گفتی‌ زکی!! برو بابا جون برو که دیر اومدی و زودم میخوای بری. حالا حالا‌ها باید صبر کنی‌ تو نوبت. امثال این ایران پرستان سایبرنتی ریخته و پاشیده. برو تو صف تا نوبتت برسه  اشک هم  نریز :))


Ashk Dovom

انگلوفیل

Ashk Dovom


 معبد اناهیتا در همدان نیست و در کنگاور در استان کرمانشاه است. بقیه اطلاعات باسمه ای وفضل فروشی های جنابعالی هم از همین قماشه و وام گرفته از وبسایتهای قلابی. از کجا میدونی من به استقبال خمینی رفتم یا نرفتم؟ علم غیب هم که داری. بازگشت به رضا پهلوی مطمئنا برای منافع انگلیس و انگلوفیل هایی مثل شما عالی خواهد بود و عمر دوباره. ولی منافع ایران و ایرانی امری علا حده است. اگر شما واقعا همینطور که اسم خودت رو گذاشتی انگوفیل هستی اقلا بد نبود از انگلیسیها خردورزی و عا قلانه حرف زدن رو یاد میگرفتی . شاید باعث میشد که عوض از روی معده حرف زدن وشعارهای چل من یه غاز و تو خالی دادن قادر باشی که کمی شناخت و سعه صدر پیدا کنی و منافع خودت و هم پالکی های خودت رو با منافع یک ملت عوضی نگیری. همونطور که همدان وکنگاور رو با هم عوضی گرفتی. 


anglophile

توانا

anglophile


 

اینقدر از سر ناتوانی عجزو لابه نکن. بقول دکتر مجتهدی "این حرفایی که تو میزنی رو که هر خ...ی میدونه"، یه چیز تازه‌ای بگو (ل الف ل )


anglophile

اشک دویّم!

anglophile


شما قبل از اینکه از جورج سانتانایا چیزی یاد بگیری برو ذخائر و غنایمی که انتونیوخوس به سبب به عرضگی تو از معبد آناهیتا در همدان دزدید رو پس بگیر (حتی پایتختت رو هم به سولوکیا دادی) 
بعدش هم تاریخ معاصر مملکت خودتو بخون سپس به حق دمکراتیک خودت که مهمل گوییست به پرداز. اگر این ملت دچار آلژ هایمر تاریخی نشده بود (از جمله شخص خودت) به استقبال خمینی نمی‌رفت. بازگشت به شاهزاده رضا بهترین سند پایان و بهبود این آلژ هایمر تاریخی است.


mousa67

i like reza pahlavi too.

by mousa67 on

as his mere photograph is sufficient to raise the blood pressure of every shia cyber jihadist to near cardiac arrest.

LOL


P_J

Great EXPLANATION Demo!

by P_J on

I could not have said it any better myself!

This man's, RP's, achievements in life matches his accomplishments in politics....and all that adds to a big fat Z E R O!

Regarding Mullahs fear; Sir you could not possibly be more wrong; it is as to say  that Al Capone feared Bugs Moran, despite massacring his entire gang...and not remembering that most of these characters, the Mullahs, are not only hard core criminals, but are using the “CLOWN” prince as a scape goat and SUCCESSFULLY!

So far as RP’s popularity goes; the only people that he is popular with are the paid Shahollahis/Hezbollah gang who are being compensated by the embezzled loot that the criminal Pahlavi family has brought out, and the rest of the monarchist are either dreamers, or just misguided.

The answer to our problem is NOT to concentrate or dwell on the past, but to look and MOVE forward...to a democratic future that is IRAN.   A future that is FREE of TRAITORs, like Mohammad Reza Pahlavi or a backward group of stone age criminals like the Mullahs


Demo

مشمولیت انگلی

Demo


عُمال انگلیس همچنانکه به آخوند بیسواد مشروعیت دینی داده و مشغولیت امام و امامزاده را به مقبولیت تبدیل کردند از یک سرباز گماشته بیسواد هم شاه تراشیدند و پسر بی لیاقتر از خودش را هم اول بنام شاهزاده! و بعد بزور کودتا و ساواک بنام شاهنشاه! بسوی قلب مردم نشانه گرفتند. در حقیقت شاه و شاهزاده و امام و امامزده الفاظ عاشقانه و مشروع عُمال امپراطوری انگلیس و کشور مستعمره ودست نشانده اش آمریکاست که جان و مال و خاک و بوم مردم ما اسیر و بازیچه قلبهای خیانتکار و دسیسه های کثیف و خیانتکارانه آنهاست چه در فضای داخل و چه در خارج از کشور.


IRANLOVESISRAEL

Ashak II!

by IRANLOVESISRAEL on

Reza Pahlavi (lord Moses may protect him) is the only viable man who can save Iran!

Moses is the savior of Iran!


Ashk Dovom

کاری که محبوبیت میکند

Ashk Dovom


"کاری که محبوبیت میکند یک هزار مشروعیت قادر نیست بکند. رهبریت او از دلها بر می‌‌آید و بر دلها می‌‌نشیند." زمان امدن خمینی هم یک مشت بادمجون دور قاب چین از همینجور نطق ها سرقدم رفتند که کارمون به اینجا رسید. بقول مرحوم  جورج سانتانایا قومی که تاریخ خود را نخواند و از گذشته درس نگیرد، محکوم به تکرار اشتباهات است. ولی ملت ایران انقدرها هم که حضرات فکر میکنند و امیدوارند دچار نسیان و کم عقلی نشده. بهر حال بگذریم باید این اراجیف را هم بخوانیم تا میزان عقب ماندگی گروهی از هم وطنان بر ما معلوم بشه و زیاد به خودمون مغرور نشیم. باید به حق استمنا فکری افراد هم احترام گذاشت و چه جایی بهتر از عالم مجازی برای اینکار.


Zia111

ٍSiavash300

Zia111


آى گفتی


anglophile

شاهزاده رضا احتیاج به مشروعیت ندارد چون محبوبیت دارد

anglophile


 

راجر ربیت:

کاری که محبوبیت میکند یک هزار مشروعیت قادر نیست بکند. رهبریت او از دلها بر می‌‌آید و بر دلها می‌‌نشیند. و این 
قلب‌ها  دل‌ در گرو خدمات و  فداکاریها و مهر خاندان پهلوی به خاک و بوم ایران دارند. پس او هم محبوب است و هم مقبول. مشروع از شرع ریشه می‌گیرد و ملت ایران به حد کافی‌ از شرع شرّ دیده است. مشروعیت لفظ مورد  پسند عمال جمهوری اسلامیست. شاهزاده رضا احتیاج به مشروعیت ندارد چون ایران از مشروعیت بیزار است.


Siavash300

حامیان زباله‌های تاریخ

Siavash300


زباله این آخوند‌های بوو گندو و جنایات کار هستند

که برادران مرا کشتند و خواهران ما را

به عنوان صیغه به فحشا کشا نداند

ننگ و نفرت بر تو که ملت ایران و هموطن خود را

به پولی‌ نه چندان به این جنایات کاران اسلامی میفرشی

اهریمن مرگت با د


Oon Yaroo

Dear Mr. Esmail Nooriala! Interesting question!

by Oon Yaroo on

Imagine if a bunch of murderers, thieves, rapists, pedophiles, and criminals roaming around loose and making life miserable for the rest of the law abiding citizens all of sudden are asked to turn themselves in to the authorities and the law enforcement agencies and that they should not be afraid of anything and that the justice system would give them a fair trial and chance to defend themselves and that they would receive due process, etc.

Well, let's assume that they do turn themselves in and they do get a fair trial!

What should these criminals expect next? Hotel Keesh of IRR!

No, It's prison, electric chair, firing  squad, gallows, water boarding, etc. 

That's why these criminals are afraid of Mr. Reza Pahlavi.

But the problem is that Mr. Reza Pahlavi is too soft-hearted to do this. 

What we need is someone with the testicular fortitude of his grand father, Reza Shah Kabir.

One Reza Shah can put tall these criminals in their place as he did in the case of the mullahs in the 30's and the 40's!