بیست سال پس از ترور شاپور بختیار، دبیرکل حزب ایران و یکی از رهبران جبهه ملی ایران دوستاران این چهره تأثیرگذار در یکی از مهمترین دورههای تاریخ معاصر ایران عصر شنبه بر مزار او در گورستان مونپارناس پاریس گرد آمدند و یادش را گرامی داشتند.
شاپور بختیار در طول ۳۷ سال پادشاهی محمدرضا شاه پهلوی در ایران از مخالفان حکومت و منتقدان آخرین شاه ایران به شمار میآمد. که سابقه چند بار زندان را در کارنامه مبارزاتی خود داشت. با این همه ۳۷ روزی که نام او را به عنوان آخرین نخستوزیر نظام پادشاهی مشروطه در ایران ثبت کرد، حساسترین دوره نقشآفرینی شاپور بختیار در تاریخ معاصر ایران بود: ۳۷ روز پایانی حکومت پهلوی که با پیروزی انقلاب بهمن ۱۳۵۷ و دگرگونی نظام حکومتی ایران پایان گرفت.
صدای شاپور بختیار: از یک دیکتاتوری ۲۵ ساله ما بیرون بیاییم و به یک دیکتاتوری جدید وارد شویم. من امکان ندارد در حدود این که در این مسئولیت کنونی هستم چنین چیزی را اجازه دهم. از زمان ژنرال فرانکو تاکنون آنچه را که من کردهام، در راه آزادی بوده... حالا. چه میخواهیم؟ قانون باید اجرا شود. انتخابات باید آزاد باشد. بر طبق قانون بایستی که پارلمان باشد و تمام این چیزها بایستی به جای خود باشد. بنده تسلیم زور و هو و جنجال نخواهم شد.
شاپور بختیار که از سالها پیش از مخالفان ادغام دین و حکومت بود و درباره آنچه شکلگیری دیکتاتوری نعلین در ایران توصیف میکرد، هشدار داده بود، در سالهای پس از پیروزی انقلاب هم همچنان از مخالفان جمهوری اسلامی ایران ماند و سرانجام بیست سال پیش در ۱۵مرداد ۱۳۷۰ به همراه منشیاش سروش کتیبه در حومه پاریس به قتل رسید.
قتل شاپور بختیار با همکاری گروهی متشکل از فریدون بویراحمدی، محمد آزادی و علی وکیلیراد صورت گرفت، و از این افراد علی وکیلیراد اندکی بعد در سویس جلب و در اختیار مقامهای فرانسوی قرار گرفت و نهایتاً به حبس ابد محکوم شد.
با اینهمه سرنوشت این تبعه ایرانی دخیل در قتل شاپور بختیار همچون انیس نقاش، دیگر اقدامکننده به ترور شاپور بختیار، بازگشت به ایران بود. انیس نقاش تبعه لبنان یک سال پس از خروج بختیار از ایران در تابستان ۱۳۵۹ به جان شاپور بختیار سوء قصد کرد اما پس از ناکام ماندن این سوء قصد حکم حبس ده ساله گرفت و در معاملهای میان دولتهای ایران و فرانسه و در ازای آزادی یک گروگان فرانسوی در لبنان تحویل ایران شد.
انیس نقاش دو سال پیش در گفتوگویی با خبرگزاری فارس این اقدام را از افتخارات خود خوانده بود. مشابه تعبیری که علی وکیلیراد ۱۹ سال پس از بازگشت و بعد از آن که آزادی یک تبعه فرانسوی بازداشت شده در حوادث پس از انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸ آزادی و بازگشت او به ایران را رقم زد، بر زبان راند.
اما آیا ۳۷ روز زمامداری شاپور بختیار در ایران که با پیروزی انقلاب بهمن ۱۳۵۷ به پایان رسید، از ابتدا محتوم به شکست بود؟ به ویژه که شاپور بختیار پذیرش عنوان نخستوزیری را مشروط به خروج شاه از ایران کرده بود. درست برعکس غلامحسین صدیقی رهبر دیگر جبهه ملی ایران که پذیرش نخستوزیری را مشروط به حضور شاه در کشور و واگذاری قدرت به شورای سلطنت میدانست.
علاوه بر این مسئله ارتباط شاپور بختیار با حکومتهای عراق و عربستان سعودی در دوران جنگ هشت ساله ایران و عراق، آنگونه که طیف قابل توجهی از اسلامگرایان، ملیون دیگر و گروههای چپگرا ارزیابی میکنند، انتقاد برانگیز بود یا آنطور که هواداران او میگویند برای احیای روند دموکراسی در ایران لازم بود؟
۲۰ سال پس از قتل شاپور بختیار از جمله این پرسشها را با سه میهمان این هفته برنامه دیدگاهها در میان گذاشتهایم. با عباس میلانی، مورخ و مدیر مرکز مطالعات ایران در دانشگاه استنفورد آمریکا، حمید اکبری، استاد رشته مدیریت دانشگاه نورث ایسترن ایلینویز آمریکا و مدیر بنیاد دانشگاهی دکتر محمد مصدق در همین دانشگاه در شیکاگو و مهران براتی، عضو شورای هماهنگی سازمان جمهوریخواهان ایران در برلین.
امير مصدق کاتوزيان
مجلههای هفتگی / دیدگاهها
www.radiofarda.com
***
آقای میلانی، درک ایرانیان از شاپور بختیار در طول این بیست سالی که از کشته شدنش میگذرد و هم طی ۳۲ سالی که انقلاب شده دچار چه تحولی شده؟
متأسفانه آمار و ارقام دقیقی که آدم بتواند بر اساس آن قضاوت قطعی کند وجود ندارد. شواهدی که در دست هست همین مقالاتی است که نوشته میشود و صحبتهای افواهی است که آدم میشنود. بر اساس اینها آدم بخواهد قضاوت کند من گمان میکنم که ستاره اقبال آقای بختیار هر چه از قتلش به دست عمال رژیم میگذرد، بالاتر و بالاتر میرود.
مردم متوجه میشوند که دلیری و شجاعتی داشت و خطر را خوب میدید. راه حلی که پیشنهاد میکرد، یعنی جدایی دین از سیاست اساساً راه حلی است که به گمان من شمار روزافزونی از مردم ایران هم به آن رسیدهاند و جنبههای دیگر شخصیتش کاستیهای آن هم بیشتر مورد توجه است.
این هر دو جنبه را خلاصه میتوانید بیان کنید؟
من فکر میکنم شجاعتش و درکش از ضرورت جدایی دین از سیاست، درکش از آنچه استبداد نعلین ازش یاد میکرد، چیزی به این مضمون، مهمترین نکاتش هستند. شجاعتش در این که مصلحت مملکت را بر اختلافاتی که خودش با شاه داشت و اختلافات دیرینهای بود، رجحان گذاشت و حاضر شد که مسایل شخصی خودش را وا بگذارد و به فکر مصلحت ایران باشد.
به گمان من مهمترین کاستی که در کارش وجود داشت این بود که از اوضاع درک دقیقی نداشت. نمیدانست که این موجی که دارد میآید چقدر قدرتمند است. فکر میکرد صرفاً با بیان نظریاتی دقیق و دموکراتیک میتواند جلوی این موج را بگیرد. متوجه نبود که اگر شاه از ایران خارج شود او حمایت ارتش را از دست خواهد داد و اگر ارتشی در کار نباشد توان ماندن هم نخواهد داشت. لازم بود که اگر بخواهد برنامههایش را اجرا کند طبعاً مدتی سر کار میماند بدون ارتش بدون تکیه به ارتش این کار شدنی نبود.
من فکر میکنم بین دکتر صدیقی و دکتر بختیار که هر دو شجاعت و دلیری به راستی ستودنی و تاریخی داشتند، دکتر صدیقی بصیرتش بیشتر بود و متوجه بود که اگر شاه برود، خودش توان ماندن در ایران را نخواهد داشت و یکی از تصمیمات تاریخی نادرستی که شاه گرفت و باعث برافتادن رژیمش شد این بود که بین این دو یعنی صدیقی و بختیار چون خودش تصمیم رفتنش را گرفته بود به بختیار رو کرد و صدیقی را که واپسین شرط احتمال بقایش بود رد کرد و شرایط او را که ماندن شاه بود نپذیرفت.
آقای میلانی به این نکته بازهم میپردازیم و بازتر میکنیم. ولی پیش از آن از آقای حمید اکبری میخواهم بپرسم یک نگاه اجمالی به کارنامه فعالیت سیاسی شاپور بختیار قبل و بعد از انقلاب از نگاه شما آقای اکبری که همیشه با دیده تحسین به او مینگرید، چه نکات مثبت و منفی در بر دارد؟
هر آغازی در مورد شخصیت دکتر بختیار و کارنامه دکتر بختیار بدون شک میبایست از تصمیم دکتر بختیار برای قبول کردن نخستوزیری در دوره انقلاب شروع شود. بنابراین کارنامه ایشان را قبل و بعد را دقیقاً بر اساس همین نخستوزیری میبایست بسنجید.
دکتر بختیار، در اصل من اگر یک مدل رهبری را بخواهم قضاوت کنم، به نمایش گذاشت. در مورد رهبران تجزیه و تحلیل کنیم در دوره نخستوزیریاش میبینیم در مقابل دیگر رهبران دوراندیشی داشت و هم قدرت پیشگویی آینده را داشت به صورت اتفاقات منفی و ناگواری که بر اثر قدرت رسیدن جمهوری اسلامی در ایران رخ داد، این قدرت پیشگویی را داشت و همچنین این قدرت را داشت که در مورد جدایی دین از حکومت، در مورد دموکراسی پافشاری کند بر اساس تجربیاتی که خودش داشت از گذشته.
دوم این که اگر برویم بخش دوم رهبری که میتواند تغییر بنیادی به وجود بیاورد، یک نوع زبان و ارتباط است. دکتر بختیار یک نوع زبان مدرن و زبان یک ایرانی را در اصل به کار گرفت در مقابل زبانی که یک زبان اسلامی و جمهوری اسلامی بود. دو طرز بیان مختلف را دکتر بختیار و آیتالله خمینی در زمان انقلاب بیان کردند. بخش سوم مسئله اعتماد بود.
در آن مورد دکتر بختیار قطعاً مشکل داشت جلب اعتماد مردم را میتوانست کند که کما اینکه کرد. اکثریت یک عده قابل توجهی از مردم که مصدق را علاقهمند بودند و به ۲۸ مرداد میاندیشیدند و این اعتماد هم در این آدمها ایجاد کرد که خودش اولین دولت مخالفان شاه را در اصل تشکیل داد.
هیچ دولت دیگری را از زمان ۲۸ مرداد پیدا نمیکنیم که به وسیله مخالفان شاه تشکیل شده باشد. همه حتی دکتر امینی را هم در نظر بگیریم در اصل اینها موافقان شاه بودند یا موافقان آن کودتا بودند. مخالفانش نبودند.
مرحله آخری رهبری بنیادین بر میگردد به خودشناسی. دکتر بختیار به خوبی میدانست چه کسی است و چه میخواهد. به هیچ وجه خودش را در هنگام انقلاب گم نکرد. حالا چطور شکست خورد این گفتوگوی دیگری است و گمان میکنم فرصت نداشته باشم.
آقای براتی، از دید یک فعال سیاسی جمهوریخواه که قبل و بعد از انقلاب با دیدگاه شاپور بختیار همدلی نداشته چه نکات منفی و مثبتی شما در کارنامه فعالیت سیاسی او میبینید؟
البته این که قبل از انقلاب ما با ایشان همدلی نداشتیم این صحیح نیست. شاید مهمترین کاری که ایشان قبل از انقلاب انجام دادند بیانیهای است که در خرداد ماه ۱۳۵۶ با آقای کریم سنجابی و داریوش فروهر در نامهای که به شاه نوشتند و از او خواستند که برای نجات ایران به حکومت استبدادی اش پایان دهد و به اصول قانون اساسی و اصول مشروطیت تمکین کند.
خوب این بسیار نامه تأثیرگذاری در جو سیاسی ایران بود در خارج از کشور هم تعداد زیادی از روشنفکران برجسته از این نامه حمایت کردند و متأسفانه شاه به حرف او نه تنها گوش نکرد، بلکه اطلاع دارید که ایشان بعداً به زندان افتاد و مدتی کوتاهی قبل از انقلاب شاه ایشان را از زندان بیرون آوردند که بهشان پیشنهاد نخستوزیری کنند.
اما فکر میکنم که مهمترین کار که ایشان انجام داد در رابطه با شجاعتی که آقای میلانی به آن اشاره کردند. اگر ما امر سیاست را امر ایدئولوژی ندانیم، از ایدئولوژی جدا کنیم سیاست همان در برابر نهادن یا سنجش امکانات در مقابل یا مقایسه با یکدیگر است.
در چنین سنجشی ایشان گامهای متعددی برداشت، که این جدا از نتیجهاش نشان از این دارد که ایشان یک فرد بسیار مستعد سیاسی بودند. یک این که اشاره شد نخستوزیری شاه را پذیرفتند. دوم اینکه ایشان همزمان یک اصل مهم را بهش توجه داشتند که نیروی قوی مذهبی در این مملکت میتواند تبدیل به یک نیروی تخریبگر شود.
به همین دلیل همانطور که آقای بنی صدر هم در مصاحبه اخیرشان گفتند به نوعی از ایشان خواستند در رابطه با آیتالله خمینی قرار گیرند و به ایشان این پیشنهاد را بکنند که در چارچوب قانون اساسی مشروطه اختیارات شاه ازش گرفته شود، کم شود، ساواک منحل شود، زندانیان سیاسی آزاد شوند، مطبوعات آزاد شود و احتمالاً چیزی هم که بعداً گفتند اموال بنیاد پهلوی مصادره شود و چیزهایی از این دست که مورد قبول ایشان واقع نشد.
گام بعدی، اگر دست باشد بازهم نشان از شجاعت دارد، گویا پیشنهادی بوده که آقای عباسقلی بختیار که از اقوام ایشان هستند با آقای بنیصدر صحبت کردند، این پیشنهاد هم حتی بوده که ایشان از نخستوزیری شاه استعفا بدهد و نخستوزیر انقلاب شود. ایشان حالا دلایلش را بعدا میگویند، نمیپذیرند این مسئله را.
شاید یک دلیل اصلی این بوده که ارتش هیچوقت همراهی با این پیشنهاد نخواهد کرد. جدا از محتوای مسئله که این آیا واقعیت داشته یا نه، به هر صورت کسی که میسنجد امکانات را در یک شرایط بسیار حاد و خطرناک سیاسی برای مملکت، انسان بسیار مستعد و شجاعی است و به همین دلیل هم قابل تحسین باقیمانده تا امروز.
آقای میلانی، آیا شکست شاپور بختیار بر مبنای آن چیزی که در پاسخ سؤال اول گفتید در دوران نخستوزیریاش محتوم بود؟
من فکر میکنم با شکلی که به این کار اقدام کرد یعنی با شرط کردن پذیرشاش به خروج شاه از ایران به گمان من شکستش محتوم بود. برای اینکه نه جبهه ملی را داشت، حتی اگر جبهه ملی پایه وسیعی میداشت در جامعه، که معلوم شد ندارد و پایهاش محدودتر است، و متحدانش در جبهه ملی به او پشت کردند، نه تنها همراهی و همدلی نکردند، بلکه تمام تلاششان را برای برانداختن او انجام دادند، برای بیآبرو کردنش انجام دادند.
برای جلوگیری از پیوستن اعضای جبهه یا افراد خوشنام به کابینه استفاده کردند. خلاصه تمام سعی سنجابی و فروهر در آن زمان این بود که نگذارند، اول صدیقی و بعد بختیار، در این کار موفق شوند. در عین حال ارتش هم روی خوشی نداشت با او. به او اعتماد نداشت. ساواک را هم منحل کرده بود.
رژیم جدید و رژیم بختیار صرفا بر اساس یک عالم مقال دموکراتیک خردمحور در ایران میخواست بماند. در حالی که شرایط ایران شرایط انقلابی بود. اتفاقاً من فکر میکنم سنجش او از اوضاع سنجش چندان درستی نبود. در یک شرایطی که مملکت در آن التهاب انقلاب است و همه روشنفکران عملاً خرد نقادشان را یا واگذاشتهاند و یا سکوت کردهاند در مقابل این موجی که دارد میآید، مردم در ماه عکس آیتالله خمینی را میبینند، در این شرایط نمیشود صرفاً با یک عالم مقال دموکراتیک صحبت از لائیسته و خردمحور حرف زدن، به زبان سلیس فارسی، نمیشود جلویش را گرفت.
بایستی به گمان من میپذیرفت که به تنهایی اهل این کار نیست. به تنهایی نمیشود این کار را انجام داد. در عین حال من برخلاف گفته آقای دکتر اکبری فکر میکنم اگر یک زمانی بخواهیم واقعاً سنجش تاریخی کنیم از مقام دکتر بختیار، به هیچ وجه نمیشود فقط به این ۳۷ روز کفایت کرد.
باید به دوران قبلش عنایت داشت، باید به سخنرانیاش در آن میدان جلالیه پرداخت. باید به تماسهایی که در ایران داشت با افراد مختلف پرداخت، باید به دوران بعد از انقلاب پرداخت. هم به شجاعتهایی که در آن دوران کرد و هم به خطاهایی که ممکن است در آن دوران مرتکب شده باشد. یعنی برای ارزیابی جامع تاریخی نمیشود گفت فقط ۳۷ روز را انتخاب میکنیم و در مورد این ۳۷ روز هم فقط از قهرمانیاش یاد میکنیم.
تاریخ را اگر نگاه کنید و نگاهش به افراد دیگری که قهرمانیهایی کردهاند، تاریخ یک کمی با وسعت بیشتری به کارنامهها نگاه میکند. نه این که الزاماً چیز بدی در این کارنامه هست، ولی قضاوتهایی که کرده دکتر بختیار در گذشته که ممکن است تاریخ در موردش نظر دیگری داشته باشد.
دکتر بختیار، به گمان من به استناد اسناد دقیق سفارت آمریکا میشود گفت که سخنرانی دکتر بختیار در میدان جلالیه که خلاف مطلبی بود که با الهیار صالح و صدیقی و دیگران تصویب کرده بودند و در آن میخواست که ایران به کشورهای غیرمتعهد بپیوندد، این سخنرانی بود که نظر دولت آمریکا را برگرداند و فشاری که به طور مستمر به شاه وارد میکردند برای اینکه با جبهه وارد ائتلاف شود به طور ناگهانی متوقف شد.
دقیقاً به این جمله اشاره میکنم که اینها اگر سر کار بیایند، یکی از رهبران گندهشان گفته که میخواهند بروند به طرف غیرمتعهدها و خوب آمریکا در آن زمان حاضر نبود چنین ریسکی بکند.
آقای اکبری، آیا شاپور بختیار بعد از اینکه شاه از ایران رفت اصلا شانسی داشت برای مهار اوضاع؟ به این دلیل میپرسم که همانطور که آقای میلانی گفتند گفته میشود که رجل دیگر ملی، غلامحسین صدیقی یکی از شرایطش همین بود که در صورتی نخستوزیری را خواهد پذیرفت که شاه در ایرن بماند.
اولاً خوشحالم که اسم دکتر غلامحسین صدیقی میآید و میبایست این را مطرح کرد که بسیار نکته جالبی است که بسیاری کسانی که با دکتر بختیار مخالف هستند نمونه و سرمشق دکتر غلامحسین صدیقی را مطرح میکنند و میگویند که دکتر صدیقی نخستوزیری شاه را نپذیرفت. در حالی که ابدا خوانش من از تاریخ ایران در این مورد بسیار نگاه کردهام، این است که دکتر صدیقی نخستوزیری را پذیرفت و همانطور که عنوان شد شاه بود که یکی از شرایط دکتر صدیقی را نپذیرفت ولی شرط دیگر را که شاه نپذیرفت و در موردش خیلی گفتوگو نمیشود مسئله فرصت بود.
دکتر صدیقی خواهان فرصت بود از شاه برای تشکیل کابینهاش، به خاطر اینکه با شخیتی که داشت و روش کاری که داشت تأمل میکرد بیشتر از دکتر بختیار. منظور من حداقل قضاوت شخصی در این مورد نیست وقتی نگاه میکنیم به آن زمان. ولی یک مسئله را باید در نظر گرفت.
کسانی که با موضع دکتر صدیقی موافقت میکنند هیچوقت این را به صورت آشکار عنوان نمیکنند که دکتر صدیقی کسی بود که به صورت مشخص از دکتر بختیار پشتیبانی کرد. تنها رهبر و رجل ملی ایران بود که در اصل جزو جبهه ملی که در مورد دکتر بختیار بسیار مثبت و در مقام پشتیبانیاش صحبت کرد و گفت وظیفه تمام اشخاص پشتیبانی و خصوصیات درست و صحیح سیاسی و روش و شهامتش را ستود و میهن دوستیاش را ستود.
این را ما بایستی در نظر بگیریم و این مسئلهای را که شما عنوان میکنید... در سیاست در نهایت با توجه به وضعیت انقلابی که بود که معلوم نبود که چه کسی میتواند موفق شود. حالا شاید در بخش آخر برنامه به این بپردازیم. مسئله میراث بود در آن زمان. این را هم باید در نظر گرفت قبل و بعد مهم است ولی آن چیزی که مردم نگاه میکنند و هنوز دارند نگاه می کنند همان دوران آخر انقلاب است و به همین دلیل هم دکتر بختیار مطرح است والا آدمهای بسیار دیگری هم بودند که الان دیگر در موردشان گفتوگو نمیشود.
آقای براتی، اگر فعالان سیاسی چپ، ملی، ملی مذهبی و اسلامگرا شیوه برخورد دیگری پیش میگرفتند در برابر دولت شاپور بختیار مثلاً مثل مهشید امیرشاهی فعال سیاسی که سابقه داشت در فعالیتهای چپ و کنفدراسیون، نتیجه بهتری حاصل میشد از خیزش انقلابی بهمن ۱۳۵۷ یا نه؟
بله. احتمالاً اگر این زودتر انجام میگرفت، چرا. هیچ انقلابی سرنوشتی نیست نتیجهاش. انقلابها را هم مردم انجام نمیدهند در وهله اول. در وهله اول معمولاً روشنفکران و قشر میانه شهری هستند که خواهان تغییراتی میشوند، به میدان و خیابان میآیند و مردم و تودهها به محض اینکه شانس موفقیتی در این حرکت ببینند به این حرکت که از طرف روشنفکران آغاز شده میپیوندند.
بنابراین نقش آنها بسیار مهم است. ما به طور عمده در اکثریت نیروی چپ نیروی دموکراتی نداشتیم. اکثریت نیروی چپ خواهان تغییر قدرت به معنی کسب قدرت بود. و چون خودش چنین استعداد و امکانی نداشت کسب قدرت از طرف خمینی را ترجیح میداد به کسب قدرت از طرف کسی مثل آقای بختیار. این از طرف نیروهای جبهه ملی هم صادق است.
جبهه ملی هم در این مورد دو شقه بود. در مورد نهضت آزادی که مسئله از اول روشن بود که چطور است. ولی اگر روشنفکران برجسته و شاخص مملکت که مردم به آنها به خصوص اعتماد اخلاقی داشتند میتوانستند با چهره و تصمیم درستی به صحنه بیایند حتماً اگر زودهنگام انجام میگرفت، تمام جهت حرکت به سوی دیگر میرفت.
اما در مقابل ما نیروهای دفعکنندهای هم بودیم. اصلاً تصمیم شاه مملکت که نخستوزیرش را در زندان میگذارد، رئیس سازمان امنیتش را در زندان میگذارد، سران حکومتش را در زندان میگذارد، و به خارج میرود معلوم است ارتش در چنین کشوری دیگر نیرویی نخواهد بود که آقای بختیار بتواند به آن تکیه کند.
بنابراین تنها کافی نبوده که روشنفکران حمایت میکردند. از آن طرف در بخش نیروهای فرادستی که قدرت را در دست داشتند هم میبایست شرایط حداقل به وجود میآمد. هیچکدام این شرایط به وجود نیامد. دو هفته بعد از اینکه شاه و بانو فرح دیبا ایران را ترک کردند، خمینی به ایران میآید. ۱۰ روز بعد از آمدن ایشان ارتش اعلام بیطرفی میکند. خوب معلوم است در یک چنین شرایطی دیگر دیر است در آن ۳۷ روز یا ۵۰ روز دیگر دیر بوده که روشنفکران تغییر جهت میدادند چیزی عوض می شد.
ولی حتماً در این جهت فکر میکنم نقش بسیار منفی به طور عمده چریکهای فدایی، مجاهدین خلق بودند یا نیروهای مشابه در کشور ما بودند. نیروهای آزادیخواه دیگری سازمان یافته نبودند. ولی حتماً این تأثیر مثبت را میتوانستند در تغییر جهت داشته باشند و شاید هم کمی قبل از این مسئله همانطور که اشاره شد به این مسئله یک ارتش باقی مانده بود، شاه ایران را ترک نکرده بود، روشنفکران تصمیم درست را در پشتیبانی از بختیار گرفته بودند نتیجه به هر صورت در توازن قدرت طوری نمیشد که آیتالله خمینی و نیروهای اسلامی بتوانند صد در صد سوار انقلاب شوند.
به مسئله ارتباط شاپور بختیار با عراق و کشورهای عربی در زمان جنگ هشت ساله ایران و عراق تا الان در این بررسی اشاره نشد. که یکی از انتقادات اسلامگراها و ملیون دیگر مانند ملی مذهبیها و طیف چپ به شاپور بختیار بوده. میراث تاریخی شاپور بختیار برای ایران امروز چیست آقای میلانی؟
یک اشارهای کردم گفتم بایستی تمامیت زندگیاش را در نظر گرفت. آنچه که قبل و بعد آن ۳۷ روز کرده. نکته دیگری هم که میخواستم در مورد گفته آقای دکتر اکبری به آن اشارهای گذرا کنم این است که این درست نیست که صدیقی وقت میخواست.
من بر اساس یادداشتهای خود صدیقی در کتاب شاه نوشتم که صدیقی اتفاقاً در ۵ دیداری که با شاه میکند در دیدار چهارم میگوید که کابینهاش آماده است و برنامه دقیق ساعت به ساعت حتی برای زمام امور در دست گرفتن تهیه کرده بود. ایشان درست میگویند خیلی دقیق بود. این کار را کرده بود. ولی شاه تصمیم گرفت به خاطر اینکه نمیخواست بماند و هرچه زودتر از مملکت فرار کند تصمیم گرفت با شاپور بختیار برود.
و من فکر میکنم ابعاد روابط دکتر بختیار با عراق، حداقل برای من، و با عربستان سعودی، به خصوص با عراق، برای من روشن نیست. فکر میکنم تا وقتی اسناد دقیق در نیاید و ابعاد این مسئله روشن نشود قضاوت در موردش دشوار است. ولی من شخصاً فکر میکنم که وجهه دکتر بختیار با همراهی با عراق صدمه دید. حالا مقدار صدمهای که دید در قیاس با فایدههایی که شاید از این همراهی پیدا کرد، امکاناتی که پیدا کرد، سبک سنگین کردن آنها کار دشواری است و من اطلاع کافی ندارم و قصد فرار از جواب ندارم.
تبلیغات جمهوری اسلامی طبعاً قابل اعتنا و اعتماد نیست. برای اینکه آنها در همه موارد در تعریف خودشان افراط میکنند و در تکذیب مخالفانشان هم همین کار را میکنند و رژیمی که چنین پروندهای دارد اتهاماتش در مورد کسی مثل بختیار به گمان من حداقل برای ملت ایران زیاد محل اعتنا نیست.
ولی یک روزی بالاخره این اسناد در خواهد آمد. یک روزی بالاخره روشن خواهد شد که ابعاد این همکاریها اگر وجود داشته چه بوده. من اگر در آن روز زنده باشم و ببینم قضاوتش شخصاً این است که این یک سیاست در کل زیانباری بود برای خودش و برای وجههاش در تاریخ.
آقای اکبری، میراث تاریخی شاپور بختیار برای ایران امروز از دیدگاه شما؟
دو سه تا میراث بسیار با اهمیت دارد. یک این که بختیار بعد از ۲۵ سال مکتب مصدق را دوباره در اصل میشود گفت زیر مکتب و زیر عکس مصدق به قدرت رسید. این دومی میشود گفت درست است که رفقایش را اخراج کردند به اصطلاح ولی این دومین دولت جبهه ملی بود. شاید میشود گفت این اولین آدمی که مشخص در جبهه ملی بود برای دومین بار بعد از دولت مصدق اولین دولت مخالفان و آخرین دولتی بود که در اصل یک دولت مصدقی بود. نخستوزیرش مباهات میکرد به مصدقی بودن.
این مسئله مکتب مصدق که تنها رجل سیاسی است که در ایران دارای یک مکتب سیاسی است و در اصل میتوانست عامل سازماندهی شود، بختیار این را ایجاد کرد. یادآوری کرد که ما یک گزینه دیگر داشتیم. یک گزینه مصدقی، مشروطه، دموکرات در مقابل استبداد پادشاهی و در مقابل استبداد دینی.
این گزینه هنوز بعد از دولت بختیار تا به حال در جمهوری اسلامی به هیچ وجه مورد رأی مردم نبوده. یعنی بوده که داخل خودشان اصلاحطلب یا اصولگرایان در مقابل هم قرار میگیرند ولی دلیل این که ما انتخابات آزاد در ایران نداریم و اگر بخواهیم ببینیم میبینیم هنوز مثل دوره بختیار که مردم برای ۳۷ روز ظاهراً یک کارزار انتخاباتی بود به بختیار رأی ندادند، حالت انقلابی داشت، این گزینه در ایران هنوز زنده است و مردم میتوانند به آن عطف کنند.
آقای براتی، میراث شاپور بختیار برای ایران امروز؟
مهمترین میراث ایشان آوردن فرهنگ سازش در سیاست است. سازش با شاهی که او را بارها به زندان انداخته بود. انتقام جو نبودن در سیاست و سازش با کسی که اصلاً با او نمیتوانست همراهی داشته باشد، خواست سازش حتی با آیتالله خمینی تحت شرایطی که برای او وجهه و چهرهای بسازد که با آن بتواند به ایران بیاید و شرایطی که برای بختیار قابل قبول باشد.
این فرهنگ سازش را به همه طرف بردن و عرضه کردن مسئلهای است که ما به خصوص در سالهای ۴۰ در رابطه با به خصوص جبهه ملی و امینی نداشتیم. یکی از اشتباهاتی که آن زمان انجام گرفت جبهه ملی کوشش لازم را برای سازش با امینی در نخستوزیری برای پیشبرد اصلاحات در ایران انجام نداد.
این کار را بختیار انجام داد و در یک شرایط بسیار خطرناکی انجام داد. وقتش نابهنگام بود ولی این که اصلاً جرئت سازش در سیاست را داشت فکر میکنم فرهنگ ماندگاری خواهد بود.
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
و یک مقاله از رامین کامران
ParhamWed Aug 17, 2011 06:09 PM PDT
که اینهم در مورد بحثهایی که در اینجا صورت گرفت، روشنگر است:
//www.iranliberal.com/Maghaleh-ha/Ramin_Kamra...
انان كه ره مصدق جويند
ahosseiniTue Aug 16, 2011 02:51 AM PDT
انان كه "ره مصدق!" جويند
پيوسته به ملت ما گويند
كان كودتچيان امروزه
با نهضت مليان همسويند
انان كه دموكراسى مطلبند
با مرتجع عرب در زد و بند
باشند و به ملت ايران گويند
خواهان نظام شيخ عربند
Bakhtiar had no legitimacy to from a government!
by Disenchanted on Fri Aug 12, 2011 02:25 PM PDTHe was being imposed on people in order to pacify the revolution an do damage control. He famously cited this poem:
"I am the bird of storm who is not afraid of it. I am a wave not the wave the escapes from the sea"
Next thing we knew he fled the country in no time! :-) Thi is just historical facts. What inspired later and what came of the popular revolution is another matter!
یک مقاله عالی از لادن برومند
ParhamThu Aug 11, 2011 08:26 AM PDT
حیف که بی بی سی گذاشت و این یکی را آخر همه منتشر کرد.
//www.bbc.co.uk/persian/iran/2011/08/110802_l...
شاپور بختیار در آیینه اسناد تازه آزاد شده آرشیو ملی بریتانیا
Mash GhasemWed Aug 10, 2011 11:05 PM PDT
ايران، گزارش مهمی در اسناد رسمی بريتانيايی درباره شاپور بختيار وجود
ندارد. آشکار شدن بختيار پس از شش ماه اختفا و آغاز مجدد فعاليت های سياسی
او در فرانسه، به سوژه و محور جديدی برای وزارت خارجه بريتانيا تبديل شد.
بر اساس گزارش دوم آگوست ۱۹۸۰ (۱۱ مرداد ۱۳۵۹) فرانسيس گری يه، يکی از
مسئولان بخش خاورميانه وزارت خارجه بريتانيا، بختيار در نخستين کنفرانس
مطبوعاتی خود در پاريس، خود را با ژنرال شارل دوگل مقايسه کرد و گفت که او
نيز همچون دوگل برای رهايی کشورش از اشغال مبارزه میکند. //www.radiofarda.com/content/f4_bakhtiar_acti...
بختیار و شعر و ادبيات ايران
Mash GhasemWed Aug 10, 2011 11:02 PM PDT
۱۳۹۰/۰۵/۱۳ ایرج پزشکزاد (نویسنده) اگر بخواهم داستان آشنايی، دوستی و همکاری ام را با دکتر شاپور بختيار حکايت کنم، فکر می کنم بهتر است از آخر شروع کنم.
حکايت دوستی من از بعد از انقلاب تا زمان درگذشت دکتر شاپور بختيار،
داستانی هر روزه بود. يعنی در تماس و گفت و گوی مداوم بوديم. بنده در تمام
اين مدت ده سال مقاومت و مبارزه او، با او تماس داشتم.
//www.radiofarda.com/content/f4_iraj_pezeshkz...
Forgive me your highness...
by Arj on Wed Aug 10, 2011 07:29 PM PDTMea culpa; MOHANDES Bazargan... This unworthy commoner is not quite familiar with royal titles!!!
این سوری کجا رفت؟
Ali P.Wed Aug 10, 2011 07:20 PM PDT
کارش داشتم...
Arj
by Elham57 on Wed Aug 10, 2011 06:04 PM PDT"... when Dr. Bazargan was asked..."
Who the hell is Dr. Bazargan??
Cult of personality
by Arj on Wed Aug 10, 2011 02:53 PM PDTDear VPK, in all fairness, it wasn't entirely Shah's fault. For most part, it is the system's fault. When the whole system rlies on one person, that person -- regardless of his inner tendencies -- would sooner or later lean towards despotism and ultimately turn into a full-fledged dictator. Considering the traditional psyche of our nation, to which idol worshipping is the predominant social tendency -- whether in relation to the state or religion, it's only a matter of time for the individual in charge to become a tyrant (the key word being TIME here!). Though there have been two prominent exceptions; Mozafaredin Shah due to illness, and Karim Khan Zand who did not declare himself a Shah, but Vakil-ol-roaya -- which means a kind of president). Khamenei on the other hand, is an exception on the opposite extreme (an amalgomation of both sate and religious idols)! In other words, IRI is rather a de facto devine monarchy than a republic.
Indeed, what makes a regime a democracy is not merely the existence of an electoral system, but the degree of ability in control and restraint of power a system can exert. That is why term limits and mechanisms of checks and ballances on the top office of a nation that holds the highest power is of utmost importance.
Arj
by Veiled Prophet of Khorasan on Wed Aug 10, 2011 01:29 PM PDTI admit that I would prefer Shah to the IRI. However you are right. Shah was the main reason for IRI and no one who is fair would deny it. It pains me to have to agree with you.
My father was a strong supporter of the Shah. But he spent his nights in fear that Shah may get angry at him one day. Then throw him to the dogs. He use to say he always felt safer when he went to Europe. At least they did not throw innocent people just because their king got mad at them. Maybe he was a bit paranoid. But the facts remain that Shah did set the stage for a revolution. He did destroy all independent civic institutions. He left no options for people to express their grievances.
Denial
by Arj on Wed Aug 10, 2011 12:36 PM PDTDear VPK, in order to learn, one should have the desire for it! But the problem with Shahollahis is that they don't! It seems like they're in a perpetual state of denial with regard to the facts and realities of the pre-1979 era. To them, Shah means perfection..., it means infallibility..., it means that Shah owned the country and its people, and people did not deserve him..., and that they should've worked harder to appease him, for everything was honky-dory in his era..., and those who protested where a bunch of terrorists and communists who wanted to destry the country...!
That actually is why this banch are called Shahollahi! Otherwise, the first step in remedying is to acknowledge the nature of the problem, as in accepting that Shah was responsible for the situation that led to the 1979 revolution. By namely controling all the levers of power, eliminating all independant political parties and replacing it with a comical single-party poltitcal circus, and trying to appease the Shia clergy that his father fought so hard to marginalise in the political scenes... he managed to create the essential bedrock for the revolution. Interestingly, when Dr. Bazargan was asked as to who helped the most for the 1979 revolution to come to fruition, he replied "Shah!"
Dear Arj
by Veiled Prophet of Khorasan on Wed Aug 10, 2011 10:53 AM PDTThanks, I realize you did no mean me in particular. In their "defense" all I could say it people must learn. If the "Shahollahi" have learned their mistake then good for them. It is never too late for people.
As long as their mistake was honest and they are willing to admit it. We do need to recognize our screw ups. But to be fair I don't think there is much they could have done given the attitude of Shah and his refusal to listen to Iranians.
!
by Arj on Wed Aug 10, 2011 10:43 AM PDTDear VPK, I had no particular person in mind, including you! What I meant to express was rather a general trend in a political current's POV than a personal attack aimed at anyone in particular. Perhaps I should've been more specific in conveying that expression!
Dear Parham, Thanx!
Arj
by Veiled Prophet of Khorasan on Wed Aug 10, 2011 09:54 AM PDTI have been called a Shahollahi before. I am not. I was pretty much fed up with Shah but even more scared of a revolution. I always admired Dr Bakhtiyar. Yes if those reforms were put in sooner it may have worked.
So just because I say Shah was better than IRI does not mean I think he was great. It was a screwed up situation. Ironically this is the exact same path that IRI is taking. If they had let Mousavi take power; give a bit of freedom. Then IRI would have kept its legitimacy in the eyes of many people. But Khamenei the new Shah is doing the exact same thing. Old; scared and grumpy dictators never learn until it is too late. Yes, one more regimes going down. Be ready to flush the toilet!
Arj
by Parham on Wed Aug 10, 2011 09:12 AM PDTGood point!
The issue
by Arj on Wed Aug 10, 2011 09:10 AM PDTThe main issue with the crowd, that Dr. Bakhtiar himself refered to as "Shahollahis," is that their perceptions of people and events that led to the current situation is conveniently selective. They recognize Dr, Bakhtiar as the would-be saviour of the nation only from the day he became (or decided to become) Shah's prime minister. What he did or said before that, or even what happened prior to his failed attempt to calm the situation is hardly mentioned!
Indeed, Bakhtiar himslef having been imprisoned numerous times under the Shah for his outspoken rhetoric, had warned Shah about his despotic way of running the country! The irony of the matter is that he had been imprisoned by SAVAK (shortly before he took on the task as PM) for having proposed the same reforms he ran on as his basic platform! That means a man who is held as hero by the supporters of Shah was imprisoned and persecuted for years for expressing the same convictions and prophecies that he is being praised for now! Does this not speak volumes on who screwed up the last chance for democratic reforms in Iran?!
Claims, claims
by Parham on Wed Aug 10, 2011 08:27 AM PDTOne example of something claimed and not substantiated: Houshang Nahavandi's claims about Bakhtiar and Farah Diba meeting already three months before him taking the PM seat, and that he was Farah's choice, denied completely by Farah.
//www.bbc.co.uk/persian/iran/2011/08/110809_l...
By the way, there is a hint in there as to where Bakhtiar was (at least partly) getting his money. In any case, history will show all of that in time.
ohh Veiled
by sunshinegirl on Tue Aug 09, 2011 08:38 PM PDTyou make me laugh. I think you do care more than you know.
Sunshinegirl
by Veiled Prophet of Khorasan on Tue Aug 09, 2011 07:03 PM PDTNobody is forcing you to do anything least me. If you don't want to trust someone then don't. I could care less really!
How do you think I am "imposing" my ideas? Do I have any goons: no! I do not run a secret police to force my ideas. No Savak or Basiji I assure you. So you do whatever you want and I neither care nor want to care. I am saying what I learned. Now you do what you want.
As for Souri she does whatever is her business. I am getting tired of this cynicism and hopelessness. Specially in dealing with people who jump in; say something; then run off trying to get the last word in.
The documentation
by Parham on Tue Aug 09, 2011 05:38 PM PDTThe only existing quote pertaining to anything like that is a claim made by someone who quotes Bakhtiar before the war began, yes.
Other than that, I personally haven't seen anything related. There was a lawyer who was supposedly a Bakhtiar supporter and defected to Iran who also made such a claim when he defected, but his was also only a claim.
I would actually be glad to see any substantial proof to that claim, believe it or not. Stealing from stupid Saddam to fund a democratic organization to me is not one of the biggest sins in the world...
He does have documentations and some quotes from Bakhtiar
by Mash Ghasem on Tue Aug 09, 2011 05:26 PM PDThimself, published in French press. Are all of those just a figment of his imagination, or a conspiracy by Bani Sadr?
۱۰- آژانس فرانس پرس، ۲۹ ژوئیه ۱۹۸۰
۱۱- مجله پاری ماچ، ۲۸ ژوئن ۱۹۸۰
۱۲-Enquete sur l’assassinat de Chapour Bakhtiar, Jean-Yves Chaperon and Jean-Noel
Tournier, Edition n° ۱ Paris 1992
If I wanted to e-mail anyone, including m_delkhasteh...
by Parham on Tue Aug 09, 2011 05:18 PM PDT... (which is probably just a pseudonym, btw) I would actually first e-mail Bani-Sadr who came up with that notion in the first place! No, really.
نقش دلارهای صدام در فعالیتهای بختیار
Mash GhasemTue Aug 09, 2011 05:12 PM PDT
چند سال بعد از ورود بختیار به فرانسه وافشاگریهای رسانه های فرانسوی در
رابطه با سرازیر شدن پول از سوی دولت صدام به جیب آقای بختیار، وی ناچار شد
وجود چنین رابطه ای را بپذیرد هرچند هیچگاه وارد جزئیات آن نشد. برای
مثال، وی در مصاحبه با رادیو فرانسه اعتراف کرد که: «عراقیها از آنجا که
منافع مشترک داریم به من کمک می کنند.» (۱۰) مجله پاری ماچ بعد از این
مصاحبه تیتر زد: “شاهپور بختیار از عراقی ها که بر خلاف شیخ نشینها علیه
رژیم ایران موضع گرفته است، تجلیل کرد.” (۱۱)
البته بختیار هیچ گاه از نوع و میزان این کمکها سخن نگفت و این بر عهده
خبرنگاران حقیقت یاب افتاد تا نوع این کمکها را افشا کنند. تا الان آنچه
معلوم است این است که فقط صدام نبوده که گروه بختیار را انباشته از پول
کرده بود، بلکه دیگر کشورهای عربی و بسیاری دیگر، نیز این کار را می کرده
اند. طبق تحقیقات روزنامه نگاران فرانسوی، ژان ایو اپرون و ژان نوئل تورنیه
در کتاب قتل شاهپور بختیار، طی ده سال فعالیت نهضت مقاومت ملی به رهبری
بختیار ۵۰ میلیون دلار به حساب این سازمان ریخته شده است و حدود ۴۰۰ نفر در
فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی از این منبع ارتزاق کرده اند. خلاصه تحقیق
این دو روزنامه نگار بدین قرار است که با این پولها گروه بختیار تنها در
شهر پاریس چندین دفتر در مناطق گرانقیمت شهر باز کرده بودند. هرچند پول
صدام حسین به راحتی اجازه اینکار را می داد، عربستان هم گاه کمک مالی می
کرد. تنها در یکی از سفرهای بختیار به عربستان بختیار با یک چمدان ۵۰۰ هزار
دلار پول باز می گردد تا حدی که بین سالهای ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۵ نهضت مقاومت ملی
در وضعیت مالی بسیار خوبی بسر می برد و به یمن کمکهای صدام و شیخ نشین ها،
ولخرجی هم کم نمی شود. اما از سال ۱۹۸۵ اوضاع آرام آرام تغییر می کند، زیرا
ظاهرا کشورهای عربی از خود می پرسند آیا از دست این سازمان کاری ساخته
است؟ از سال ۱۹۸۵ به بعد ورودی پولها به صندوق بختیار که عبدالرحمن برومند
مسئولیت آنرا به عهده گرفته بود، کم و کمتر می شود. یکی از دلایل این کم
توجهی عراقیها و عربها به گروه بختیار شاید این بوده است که آنها متحدی
سازمان یافته تر و قوی تر دیگری به نام مسعود رجوی و سازمان مجاهدین خلق
پیدا کرده بودند. این در حالی است که هنوز بختیار با عراقیها تماس دارد و
رادیو ایران از عراق برنامه پخش می کند. (۱۲) -------------------------------------------------------------------------------------------------------- ۱۰- آژانس فرانس پرس، ۲۹ ژوئیه ۱۹۸۰
۱۱- مجله پاری ماچ، ۲۸ ژوئن ۱۹۸۰
۱۲-Enquete sur l’assassinat de Chapour Bakhtiar, Jean-Yves Chaperon and Jean-Noel Tournier, Edition n° ۱ Paris 1992 --------------------------------------------
This is the author's email:
m_delkhasteh@yahoo.co.uk
And by the way...
by Parham on Tue Aug 09, 2011 05:06 PM PDT... the person who has written that article shows he doesn't know much about anything. For example, Nojeh was not planned by Bakhtiar at all. They did want to bring back Bakhtiar in the plan but he only found out about it in the very last stages just before the day it was supposed to happen.
There are a lot of other inaccuracies and straight out fabrications in that article that I will not get to now, but truly, it's not a worthy piece at all.
Mash Ghasem
by Parham on Tue Aug 09, 2011 04:58 PM PDTYou posted that bit as if what is said in it is true. Up to this day, there hasn't been any proof that Bakhtiar collaborated with Saddam after the war began. It's true that he had his radio station there in Baghdad, but other than that, there is nothing else hinting that there was a collaboration. Even the radio station (which begun there before Saddam's attack) was planted there because there was no other option and actually Bakhtiar ran into a lot of problems with the Iraqis because of it -- e.g. they wanted the station to call the Persian Gulf the Arabian Gulf (which never happened, even under menace), they wanted to impose their line of thinking, which the radio people never went by, etc.
So what you state is not a given and keep in mind it's a heavy accusation the way it is put in the article you posted.
that's your opinion
by sunshinegirl on Tue Aug 09, 2011 04:25 PM PDTVeiled Prophet of Khorasan, that is your opinion, please simply state them and don't impose them.
and Souri, salute.
that's your opinion
by sunshinegirl on Tue Aug 09, 2011 04:21 PM PDTVeiled Prophet of Khorasan, that is your opinion, please simply state them and don't impose them.
and Souri, salute.
" good people"
by Souri on Tue Aug 09, 2011 03:43 PM PDTDear VPK
Unfortunately I don't have lots of time to spend here, tonight, I'm sorry, but very fast, I respond to one important point you made:
"One thing I did learn is to appreciate good people"
That's all my point!! Problem is, despite all these yearly, monthly and daily blah blah about the past, still we are not capable to recognize the "good people".
We only recognize their true value when they are dead!
As Saayeh sadi:
Darda ke joz be marg nasanjand ghadre mard !
Now if you allow me, we will take this conversation somewhere in the future. I have to pack for a trip .....and still am in fron of my PC, with the IC's fellows :)
Sunshinegirl
by Veiled Prophet of Khorasan on Tue Aug 09, 2011 03:21 PM PDTYou ask {in Persian} what have we learned so I will tell you:
How about these? If we had used our brains instead of hyped up emotions Bakhtiyar would have survived. We most of us would be back in Iran living in a democracy.