کوه نخست

تمامی کوهها از خاک برخاستند – به جز البرز—و منشاَ شادمانی انسان گشتند.


Share/Save/Bookmark

 کوه نخست
by Pouneh Saeedi
21-Mar-2008
 

درسفری اخیر به تهران خود را برای اولین بار شیفته البرز یافتم. گویا یک آشنازدایی رخ داده بود که مرا دلباخته کوهستانی میکرد که سالیان سال با بی تفاوتی نظاره گرش بودم و این در حالی که هر روزم را با نگاهی به البرز آغار کرده بودم. باید سالها میگذشتند تا دور از وطن و در شهری عاری از کوه، به ارزش صلابت و استفامت البرزپی میبردم، چراکه علی رغم آنچه در طی قرون و اعصار بر ما رفته است، علی رغم اهانتهایی که به میراث فرهنگیمان منجمله تخت جمشید و پاسارگاد روا داشته اند، این کوه ها را نتوانسته اند از ما بگیرند. هزاران نگهبان هم که به البرز روانه شده اند تا از درهم آمیختن دو جنس جلوگیری به عمل آورند، کوه ها همجنان با استحکام ایستاده و پذیرای عاشقان عشق و دوستداران طبیعت بوده اند.

جالب آنکه علاقه ام به البرز با خواندن "شاهنامه" در هم آمیخته است: مگرنه آنکه کیومرث "گرشاه" یا به عبارتی دیگر شاه کوه است و در همان کوه است که به سوگواری سیامک میپردازد؟ و البته بعدها فریدون ضحاک را در کوه البرز در بند میکشد.

همانطوری که بسیاری از متفکران، منجمله سایمن شاما و دابلیو جی تی میچل متذکر شده اند ، هویت انسانها به میزان قابل توجهی در گرو سرزمین و مناظر آن است. [i] در حالیکه مردم لندن هویت مشترکشان را تا حدودی به رودخانه تمز مدیون میباشند، ما تهرانی ها بخصوص و ایرانیها در عموم، وجه اشتراک ملیمان را در کوه البرز مییابیم. کوه های سرزمینمان نه تنها نگهدار بقایای تاریخ سازانی چون داریوش اول اند که در کتیبه ای که در دل نقش رستم در استان فارس حفر شده است، خواستار برگزاری عدل و داد شده است ، بلکه به نوشته "بندهشن"، کتاب قدیمی آفرینش، برای بخشیدن صلابت بیشتر به زمین خلق شده اند (1:10).

بنا بر همین "بندهشن" در زمان حمله اهریمنی، کوهها ایجاد شدند و جالب آنکه تمامی آنها با البرز همریشه هستند (6:1). به عبارتی کوه ها، بنا به باورهای قدیمی مردم ایران زمین، همانند درخت دارای ریشه های عمیق بوده اند. در حالیکه امروزه به مفهوم واقعی کلمه این گفته رد شده است، نمی توان منکر ریشه عمیق کوه ها در درونمان باشیم، بخصوص آنکه بسیاری از خاطراتمان با این کوهها عجین شده اند. تاریخدان فرن بیست، کنیت کلارک (1983-1903) در کتاب خود "منظره در هنر” از شاعر قرن چهارده فرنچسکو پترارک به عنوان اولین شخصی یاد میکند که صرف لذت بردن از کوه به قله میرود تا ناظر بر منظره ای از بلندی کوه شود.
[ii]

با شناختی که از مردم ایران زمین و یگانگیشان با طبیعت داریم، بعید میدانم که هیچ ایرانی رکورد پترارک را نشکسته باشد.

با مقبره های فروانی که در دل کوه های ایران بنا شده اند که تاریخشان به فرنها پیش از تولد پترارک ایتالیایی برمیگردند، دور از ذهن نمینماید که یک ایرانی برای بار نخست به فتح قله کوهی به منظور تماشای منظره پایین آن پرداخته باشد." بندهشن" تا بدانجا پیش میرود که از ریشه کوهها به عنوان شاهرگهای کالبد ایران زمین یاد میکند: "و گذر آب در کوهستان های تحتانی دربالای ریشه های کو هها که به واسطه آنها جریان دارند ، صورت میگیرد: همانطوری که ریشه های درخت از داخل زمین عبور میکنند، به مانند خون از بدن انسان که به تمامی بدن نیرو میبخشد" (6:2).[iii] و در ادامه میخوانیم که در ظرف هحده سال تمامی کوهها از خاک برخاستند – به جز البرز—و منشاَ شادمانی انسان گشتند. کوه البزز ، بنا به "بندهشن"، کوه نخست است و سر منشاَ تمامی کوههای دیگر که تعدادشان به 2244 میرسد (12:1). اهمیت کوهستان البرز بدین جا ختم نمشود، چرا که سراسر جهان و هفت کشور را در محاصره خود دارد و باعث ارتباط زمین با آسمان است (12:3).

فردوسی که اهمیت البرز را بارها و بارها گوشزد میکند، یادآور آن میشود که قهرمانانی چون زال بر فراز این کوه پرورش یافته اند. زال که به خاطر موی سفیدش که یگانه "آهوی" اوست مطرود پدر میشود، میرود تا بر فراز بلندیهای البرز مهر سیمرغ را جستجو کند، همان سیمرغی که بعدها در "منطق الطیر" عطار نیشابوری، سی مرغ باید مدتها طی طریق کنند، تا بدان دست یابند. این البرز است که از زال قهرمان میسازد و او را شایسته داشتن فرزندی چون رستم میسازد. در ضمن میدانیم که بدون سیمرغ، زایمان رودابه میسر نمیبود و بدون رابطه ای که بین او و زال در کوهستان البرز حاصل گشته بود، امکان احضارش بر بالین رودابه وجود نمیداشت.

بعدها رستم برای گذر از بلوغ وکسب مردانگی ، در مراحلی که وی را شایسته عنوان "تاج بخش" و "جهان پهلوان" میکنند، از "هفت خان" یا "هفت کوه" باید عبور کند تا به نبرد با بزرگ اهریمن، دیو سفید، نایل آید. [iv] در دل کوه به نیرد با دیو سفید میپردازد و در حالیکه بیم از مرگ بر وجودش مستولی گشته است، موفق به مثله کردن هیولا و به واسطه آن، نجات پادشاه که به صورت سمبولیک به قلب ایران زمین می ماند، میشود. البته این تنها کوه البرز نیست که مفهومی ملی و تاریخی در بر دارد.

وقتی به کوه کارمل در خاور میانه فکر میکنیم به یاد کتاب مقدس مسحیان انجیل و اشاره اش به بازسازی دری در قلب کوه توسط الیاس میشویم که به معبد الهی راه داشته اشت (کتاب شاهان 1: 32-30). این کوه به باور جمع کثیری از مسحیان همان کوه کارمل میباشد، همان کوهی که در اشاعر سن خوان دلا کروز(1542-1591) به سمبول عروج و تکامل روح مبدل میشود. [v] ادوین برن بام در کتاب "کوههای مقدس جهان" به بررسی بسی کوه دیگر میپردازد که در طی تاریخ تقدس یافته اند.[vi] از آن جمله میتوان از اورست و عرفه نام برد.

حیف که این روزها، اغلب ما ایرانیها بدون در یظر گرفتن سابقه این میراث طبیعی و نقش آن در پدید آوردن تاریخ هنری و باستانیمان از آن میگدریم و تنها در غربت به دور از نگاه نافذش دلتنگش میشویم و از او یاد میکنیم.

 

[i] Simon Schama Landscape and Memory (1995) and W.J. T. Mitchell Landscape and Power (1994)

[ii] Kenneth Clark, Landscape into Art (1949), 10.

[iii] From the English translation of Behramgore Tehmuras Anklesaria of The Greater Bundahishn.

[iv] یاد میشود. rites de passage از این مراحل در علم مردمشناسی تحت عنوان

[v] به غور درباره تعالی روح میپردازد. (Subida al Monte Carmelo)عروج به کوه کارمل" شاعر اسپانیایی قرن شانزدهم در شعر "

[vi] Edwin Bernbaum, Sacred Mountains of the World (US: California Press, 1997).

 

 


Share/Save/Bookmark

Recently by Pouneh SaeediCommentsDate
On the Closure of the Canadian Embassy in Iran:
-
Sep 08, 2012
Paradoxes Within and Without
1
Jun 22, 2009
این زیرزمین تیره و تار
5
May 01, 2008
more from Pouneh Saeedi
 
Bahramerad

Iranian Culture

by Bahramerad on

The " Love" of Qoldor & Shereen

//youtube.com/watch?v=1D0MsKj0sP8


default

A tehrani, A "Ko-hee" (mountaineer)

by Love Tehran (not verified) on

A firm hug from a Tehrani who grew up at upper Darband area. Nicely articulated.

In Tehran at upper Darband, the smell of mountain in every season was refreshingly alive. The sound of water was so overwhelmingly full of life. Long stretched garden walls were short, however, they appeared distinctively different from rurally look. They were fashioned with tinge of modern city appearance.

Cheshmeh-hah (springs) and drinking water from them were signature to our life lines. We swimmed in engineered pools feeding from these natural springs. The outflow of these springs from these pools continued their path through "joobs" (creeks) to other lower pools or bigger creeks.

We were called "Koheez" (mountaineers)