یک پرسش

آیا جهان بدون جنگ ممکن است؟


Share/Save/Bookmark

یک پرسش
by Ahmad Sadri
04-Sep-2007
 

گفت آرزو بر نو جوانان عیب نیست! البته جهان بدون جنگ استبعاد عقلی ندارد. علیرغم ادعا های زیادی هم که میشود کسی طبیعت انسان را زیر ذره بین نگذاشته که اثبات کنند انسان بذات جنگجوست. خدا را چه دیده اید؟ شاید هم ذات ما صلح طلب بوده و همه این تاریخ پر از جنگ بشر را باید به حساب استثنائات بگذاریم. بعضی ها هم اصلاً خیال همه را راحت کرده و میگویند ذات انسان هم جنگ طلب است و هم صلحخواه. مثلاً نیچه دوگانگی طبایع آپولونی (به پیروی آپولو خدای موسیقی و هنر یونانی) و دیانیزوسی ( به پیروی دیانوسیس برادر ناتنی آپولو و خدای شراب) را در "تبار شناسی اخلاق" و "مرگ تراژدی" خود مطرح کرده است .

انسانشناس آمریکائی فرانس بواز هم در مطالعه بومیان آمریکائی با استفاده از نیچه این فرهنگها را به آپولونی یعنی فرهنگدوست و صلح طلب و دیانوزی یعنی ضد اجتماعی و جنگجو تقسیم میکند. بیادمان باشد که بر سر در معبد آپولو در دلفی نوشته بود: "خود را بشناس." حال آنکه شعار دیونوسیس این بود که "خود را گم کن." بنظر نیچه این دو تمایل همیشه در حال جنگ نیستند چنانکه تراژدی یونانی در اوج خود (نمایشنامه های اسکلوس) مرهون همیاری این دو تمایل بود و بر کشیدن آپولو در کار های "سوفوکل" و بلاخره "اوریپیدیس" باعث مرگ تراژدی شد. حال اگر دو طبع متخالف در ما هست ببینیم تصویر ما در آئینه تارخ بیشتر آپولونی است یا دیانوزی.

پاسخ روشن است. تاریخ بسیار کوتاه پنجاه هزار ساله انسان (این تاریخ را نه از شروع تکامل انسان دو پا که به پنج ملیون سال پیش باز میگردد بلکه از شروع تکلم انسان هومو ساپین حساب میکنیم) بر روی این کره خاکی تمایل به هردو قطب را میبینیم. ندای صلح طلبی از ابتدای عصر تمدن یعنی شش هزار سال پیش طنین انداز بوده ولی بقول ملک الشعرای بهار "فغان زمرغ جنگ و مرغوای او" که آنهم در این عصر هرگز خاموش نشده است. پس از انسانشناسی فلسفی یا مطالعه نفس تاریخ در حل این معما خیری نخواهیم دید. رسم اینروز ها در علوم اجتماعی اینست که بگویند "ذات" انسان را زبان و فرهنگش میسازد. اما این دیدگاه فرا مدرن نیر قضیه را به داستان مرغ و تخم مرغ تبدیل میکند: چطور میشود که بعضی فرهنگها صلح و دیگران جنگ را موضوع اجتماعی شدن قرار میدهند؟

قدر مسلم شواهد تاریخی اینست که صلح پایدار جهانی تا بحال عملی نشده است. نسل انسان در تاریخ کوتاه تمدنش تنازع بقا حیوانی را با اسلحه و به نحوی مرگبارتر ادامه داده است. بعبارت دیگر صلح طلبی اخلاقی که پدیده ای انسانی است ظاهراً بر "غریزه" حیوانی تنازع برای بقا نتوانسته چیره شود. بعضی گفته اند که صلح نیست جز زنگ تفریحی بین دو جنگ. آیا مطالعه تاریخ میتواند برای ما راهنمائی باشد؟ بعضی مثل فلاسفه عهد کلاسیک یونان تاریخ را بی معنی میدانند و برخی دیگر سیر تاریخی را قهقرائی میدانند. فعلاً این دو گروه را کنار بگذاریم که اینجا مجالی برای پرداختن به تئوریهای شاذ نیست. بیشتر ناظران قائل به نوعی پیشرفت بشر هستند. مشکل این نگرش اینست که اگر تکاملی رخ داده پس چرا جنگ و کشت و کشتار از میان ما رخت بر نبسته است.

به این سوال دو جواب داده شده است. یک گروه میگویند بشر در حد فردانیت پیشرفت زیادی کرده است ولی وقتی به رفتار جمع مینگریم میبینیم که انسانها هنوز مثل بچه ها رفتار میکنند. افراد ممکن است عالم و عاقل و متخلق به اخلاق از خود گذشتگی و ایثار باشند. ولی وقتی همین افراد در ملتها جمع میشوند بر سر یک تکه خاک بی آب و علف حاضرند سالها بجنگند. بعضی فلاسفه فاشیست مانند کارل اشمیت حتی گفته اند که نفس جنگ مرد آفرین است و معنی زندگی را فقط در بحبوحه جنگ میتوان تجربه کرد. اما از اینها که بگذریم فلاسفه رئالیست در سیاست میگویند افراد ممکن است بر هم ببخشایند و با هم مدارا کنند ولی کشور ها تنها وقتی صلح میکنند که تعادل قوا بر قرار باشد. بمحض اینکه این تعادل بهم خورد قوی سعی بر غلبه بر ضعیف خواهد کرد. از بنیان گذاران این نظریه میتوانیم فیلسوف انگلیسی جان هابز را ذکر کنیم که میگفت جنگ در طبیعت مفروض است. در تمدن این جنگ طبق قرارداد اجتماعی به حالت تعلیق در میآید. ولی بین کشور ها هرگز قرارداد اجتماعی ممکن نیست چون بر خلاف جوامع قدرتی که قابل مقایسه با دولت باشد در فراز کشور های مستقل متصور نیست. فلاسفه رئالیست و اخیراً نو محافظه کار دنباله رو این تئوری هستند.

در برابر این طرز فکر گروه دیگری هستند که درست بر عکس آنها فکر میکنند. اینها میگویند بشر در حد غرائز فردی ترقی چندانی از عصر حجر نکرده است. ترقی انسان در سطح نهاد های اجتماعی است. تمدن و تشکیل دولت ترقی اجتماعی است نه فردی. امانوئل کانت که پیشرو این نظریه بود فکر هابز را یک قدم جلو برد. در رساله معروف "صلح ابدی" کانت استدلال کرد که همان فشار هائی که موجب صلح در حد درون اجتماعی میشود بلاخره در حد بین المللی نیز موجب تشکیل یک جامعه مدنی در سطح جهانی خواهد شد. چطور شد که انسانها وضع طبیعی را رها کردند و به جامعه مدنی پیوستند؟ مگر نبود ترس از "جنگ همه بر علیه همه" که زندگی را بر همه حرام میکرد؟ بقول هابز در وضع طبیعی هیچ نظامی متصور نیست حتی نظام حکومت قوی بر ضعیف زیرا اضعفا میتوانند از راه اتحاد یا حیله بر اقویا غالب شوند و لذا در وضع طبیعی هیچکس خواب راحت نخواهد داشت. خوب همان وضع در جامعه بین المللی هم هست. اوضاع موجود جهان بنظر من ارجحیت تئوری کانت را در برابر تئوریهای رئالیستها و نو محافظه کاران اثبات میکند. نظم بین المللی نمیتواند بر اساس قدرت باشد زیرا ضعیفترین ها هم میتوانند از طریق تروریسم راحت همه را سلب کنند. لازم است که قدرتهای قوی بر قدرت خود ننازند و همه سعی کنند در جامعه جهانی به هم دست یاری بدهند.

خلاصه اینکه به پیروی از کانت من میگویم صلح بین المللی نه تنها ممکن بلکه برای بقای بشر لازم است. ولی این صلح ابدی با نیل به یک دولت جهانی ممکن خواهد شد. این دولت باید قوی تر از سازمان ملل متحد کنونی ولی کمرنگتر از یک دولت واحد جهانی و تقریباً چیزی در مایه های اتحادیه اروپا باشد. آرزو بر میانسالان هم عیب نیست.

احمد صدری

استاد جامعه شناسی و صاحب کرسی گورتون در مطالعات جهان اسلا
م
دانشگاه لیک فورست


Share/Save/Bookmark

Recently by Ahmad SadriCommentsDate
The Hurt Locker’s Missing Disclaimer
-
Apr 24, 2010
اوتی که گل بود
7
Feb 24, 2010
معنویت و پاکدینی روشنفکرانه - 2
1
Feb 03, 2010
more from Ahmad Sadri
 
default

A bearded Mullah on this site

by Anti-Mullah (not verified) on

It is a shame to see this bearded Muslim on this site.

He has nothing to share in a free and secular site.
His place is in an Islamic site, no matter what his problems with his IRI's brothers are.


jigsaw

Dear sir: Your answer lie in

by jigsaw on

Dear sir: Your answer lie in the field of cultural and physical anthropology ,and  evolutionary biology.