Published on Iranian.com (//legacy.iranian.com/main)

يادگار

Abarmard
by Abarmard
05-Jun-2008
 

دستانم سرد است
تمام سلولهای بدنم بی حسند
بيرون
درختان خميده از سنگينی برف
با تكانی از باد
گاهگاهی از بار خود كم ميكنند

گوشه و كنار اين شهر سرماست
جوهر قلمم رنگ و شكل سرما دارد

همه چيز حكايت از پيروزی دندانهای زمستان است

با يادگاری از لحظه های سبز آفتابی
خودم را گرم ميكنم

شايد اين بهار با نبود خورشيد هم بتواند باغچه گرمی داشته باشد

يادگار آن روزهای شاد و سبز به دستانم كمی گرمی ميدهد
زمانی كه از در خانه معشوق صدها بار گذر ميكنی كه شايد يك دم ترا ببيند؛
عطر بهاری
رقص دختران و پسران در خيابان
آواز گنجشكان در شاخه های پر بار و سبز

آه...
شايد زمان برگردد و من دوباره كوچك شوم
شايد كه اين كابوس با آمدن آفتاب برای هميشه شكسته شود
شايد كه گنجشكان نمی خوانند و خاموشند تا برگردند
تا زمان برگردد!
شايد زمان برگردد...

زمستان ١٩٩٦

Balatarin
Share/Save/Bookmark

Recently by AbarmardCommentsDate
خواست
-
Oct 23, 2012
پیوند ساقه ها
5
Jul 26, 2012
رويای پرواز
14
Jan 24, 2012
more from Abarmard

Source URL (retrieved on 12/07/2012 - 19:39): //legacy.iranian.com/main/blog/abarmard-2

 
© Copyright 1995-2010, Iranian LLC.   |    Archives   |    Contributors   |    About Us   |    Contact Us   |    Advertise With Us   |    Commenting & Submission Policy   |
|    Terms   |    Privacy   |    FAQ   |    Archive Homepage   |