در غم این دل، بس چرکیده، و این روح ناراحت
پیش خداوند روم، ز این اسایش، طلب کنم، این راحت
خداوندا گفت، که من اینجایم، ای فرزند، ترست چیست
این ناراحتی، چه فایده، چرا بر من نکردی تکیه، و این راحت
گفتم خداوندا، من ضعیفم، نمی دانم، درست میگویی
گفت ای فرزند، فراموشت مکن، من اینجایم، خواب و بیدار، و این راحت
در لطف محبت، بس یادم رفت، این غم و غصه
نمی دانم، ولی پشیمانم، که خدایم را یادم رفت، این نعمت، و این راحت
ای دوستان عزیز، غم و غصه خود را نهید، در درگاه پروردگار
شادی را یاد باشید، و لطف خداوند، این روح بزرگ، و این نعمت، و این راحت
Recently by مسعود از امریکا | Comments | Date |
---|---|---|
مولـوی - "چه تدبیر ای مسلمانان که من خود را نمیدانم" | 19 | Feb 21, 2010 |
گر مولانا خدایت، ز این ره عشق، فراقت باشد | 17 | Feb 17, 2010 |
بوستان در یک دست، گلستان در دست دگر، ز این دیوان شمس در قلب، رها باش ای برادر، بس رها | 20 | Feb 16, 2010 |