تو گر رنج دادی، بر بدنم، بسی زخم، و کلی درد، ای بی انصاف
روح من کامل، عقاید بر سر جا، اثری نباشد بر من، ای بی انصاف
شکنجه ام کن، لیکن این وجدان الهی، بر تو نباشد اثری
من تو ام، و تو منی، الوده باد روحت، ای جنایتکار، و ای بی انصاف
در این خاک ایران زمین، کر ریشه ام چون هموطن، در فریادست
گر چشم من کور باشد، و روح من ازاد، هیچ دگر نیست، بر تو ای بی انصاف
شیر مادرت، بر تو حرام باد، ای شکنجه گر، و ای بی ناموس
زلیل خداوند، باشد برتو پیوسته، ای بی وجدان، و ای بی انصاف
تو مرا بکش، لیکن صد ها بهتر، و یشتر، بر خواهند امد
من ایران، و ایران منم، هیچ فراموشت مکن، ای جبار، و ای بی انصاف
Recently by مسعود از امریکا | Comments | Date |
---|---|---|
مولـوی - "چه تدبیر ای مسلمانان که من خود را نمیدانم" | 19 | Feb 21, 2010 |
گر مولانا خدایت، ز این ره عشق، فراقت باشد | 17 | Feb 17, 2010 |
بوستان در یک دست، گلستان در دست دگر، ز این دیوان شمس در قلب، رها باش ای برادر، بس رها | 20 | Feb 16, 2010 |