هشت و نیمِ سكوت
نور از پنجره بیرون زده
بجای آفتاب
غرولندِ كلاغ تو میآید
انگار نه انگار.
در گزارشِ بازرسِ زمستان هم
منعكس نیست
غوغای درخشانِ گنجشكان
انگار نه انگار.
آه ماشینی از كوچه گذشت ...
دو سه تایی سنگریزه پراند ته سطر
عدهای آمدهاند
عدهای رفتهاند
عدهای مانده
نه پرنده نه رونده
به تاریخِ این شعر نگاه كن
هیچیك تحویل نمیگیرد
سال را امروز از زمستان
دانههای سفیدِ گرسنگی
ریزان.
دری در پلهها بهم خورد
و سه تا نقطه نگاه كن
ریخت بجای یك سطر
انگار حباب
...
دوازدهِ شامپانی
ترقه، فشفشه
پاچه خیزك، جرقه
در آوای بالهای پریشان
خوابهای پریده
انگار ناقوسها
برای سالی مرده
بصدا درمیآیند.
و تبعیدیان
مثلِ پرندگان
ماندهاند
تا جشنِ بهار.
31/12/2011
Recently by Alef Mahan | Comments | Date |
---|---|---|
کارناوال ریو تا تهران | 1 | Nov 27, 2012 |
اتوبوسی بنام هوس | - | Oct 29, 2012 |
از « آ » تا « ی » ای آزادی | - | Oct 13, 2012 |