بلاگ جدید برای مشاعره

Souri
by Souri
10-Oct-2009
 

 

ترانه خوان عشق

 

تو رفتی و نفس گرم عاشقان با من
ستاره سوختگانند مهربان با من
به یاد عشق تو تا من ترانه خوان گشتم
جهان و جمله جهان شد ترانه خوان با من
ز بیخ و بن بکند کوه درد و غم این سیل
چنین که گریه کند چشم آسمان با من
رسد همیشه به فریاد باده نوشان حق
بگفت این سخن آن میر می کشان با من
بساط خویش به جای دگر برم زین شهر
چنین که گشته عسس سخت سرگران با من
شرار شوق تو در دل نمی شود خاموش
هنوز یاد تو این یاد مهربان با من
دلم گرفت از این لحظه های تنهایی
ترحمی کن و بازآ بمان با من
چه سالها که گذشت و نرفتی از یادم
هنوز عشق تو این عشق جاودان با من

 

حمید مصدق


Share/Save/Bookmark

Recently by SouriCommentsDate
Ahamdi brings 140 persons to NY
26
Sep 24, 2012
Where is gone the Babak Pirouzian's blog?
-
Sep 12, 2012
منهم به ایران برگشتم
23
May 09, 2012
more from Souri
 
Mehman

Souri jan

by Mehman on

Thanks for your kind words.

Finishing it is going to take at least a year from now, but I am slowly working on it. Hope sth good comes out at the end!

 


Mona 19

"Y"

by Mona 19 on

در سینه سوزانم مستوری و مهجوری
در دیده بیدارم پیدایی و پنهانی
من زمزمه عودم تو زمزمه پردازی
من سلسله موجم تو سلسله جنبانی
از آتش سودایت دارم من و دارد دل
داغی که نمی بینی دردی که نمی دانی

~ رهی معیری

***

Thank You Souri khanum fot the link ( Avayeazad ), and have a great day.


Souri

Mehman jan

by Souri on

Thank you for the beautiful poem, from your story of kavoos & Soudabeh. That was a very interesting chakameh. Have you finished writing the whole story? I can't recall having read the last parts.

We are waiting!


Mehman

روز خوش!

Mehman


 

دخت من سودابهٴ پیکر سمن

می نجوید همسر از غیر یمن

گر اجازت می دهی خوانم ورا

در حضورت پرسمش زین ماجرا

چون بیامد آن پریچهره عیان

چشم یاقوت و کمانش ابروان

مُشک گیسو و قدش سرو سهی

خوش خرام و با وقار و فرهی

کاوس کی محو آن دردانه شد

واله وشیدای آن فرزانه شد

 

ب. مهمان 

ازدواج کیکاوس و سودابه


Monda

Good Day to all -DAAL please

by Monda on

یک به یک رها می کنم بندهای دلبستگی را. 
تا پاره ی ابری شوم در آسمان یا قاصدکی رها در باد. 
تمرین رهایی است در امتحان جدایی. 
واگذاردن هر آن چه سالیان تکه تکه به آن دلبسته‌ بودم. 
نوعی رهایی که هر بار به گونه ای مردن است 
و اندکی دل کندن, به اختیار، 
 تا آزمون رهایی عظیم واپسین، 
آن گاه که فرای ترس های نزدیک و دور، بایدم که رها کنم تو را 
و تمام معانی دلبسته بودن را با تو 
به بهای آزادی که عشق به ما نوید داد و نداد.
 
    Afsaneh Amiri 

Anahid Hojjati

ماندای عزیز , این هم «ی» برای شما ! دوباره «ی» لازم است

Anahid Hojjati


 


یک بار عهد بستم و نشکستم
صد بار عهد بستی و بشکستی
دیگر نگویمت که چه ها کردی
دیگر نپرسمت که کجا هستی ,
جامِ فریبِ تلخِ تو نوشیدم
هشیاریم مباد از این مستی !

از شعر «فریبِ تلخ»  نوشته شادروان «فریدون مشیری»

 


Monda

Daal Anahid jan (az Naderpour)...Ye befarma

by Monda on

در آسمان آبی این چشم ناشناس
 چون آسمان خاطره ی من ستاره ایست 
 دیدم ترا که جلوه کنان در نگاه او 
 با من چنانکه بود ، هنوزت اشاره ایست 
 می بینمت هنوز درین چشم ناشناس 
این چشم ناشناس که رفت از برابرم 
گویی تویی که باز چو خورشید شامگاه 
 می تابی از دریچه ی روزن به خاطرم 
 آهنگی از نگاه تو می ایدم به گوش
چون موج های خاطره ، غمگین و دلنواز 
 می سوزدم به مستی و می تابدم ز شوق 
می خواندم به گرمی و می راندم به ناز 
 در ماهتاب خاطره می بینمت هنوز
با آن شکنج زلف که افشانده ای به دوش
گاهی به ناز می گذری از برابرم 
تا از درون سینه برانگیزی ام خروش
می بینمت که گام فرا می نهی به پیش
 در جامه ای سپید که پوشانده پیکرت 
 پیراهنی که دوخته ای از حریر ابر 
 چون آبشار نور ، فروریزد از برت 
یک لحظه ، باز می شنوم نغمه ای ز دور 
 آغشته با غبار زراندوز خاطرات
دل می نهم به ناله ی پنهانی نسیم 
تا بشنوم ترانه ی گمگشته ی حیات 
می ایدم به گوش ، صدایی شکسته وار 
 کز آن شراب خاطره در جام من بریز 
 زان باده ی نگاه که در جام چشم تست 
چون ساقیان میکده در کام من بریز 
بیچاره من ، که باز به دامان آرزو
 سر می نهم که بشنوم آهنگ دیگرت 
غافل که آن نوای فریبنده ، دیرگاه 
 افسرده در سیاهی چشم فسونگرت 
اما هنوز ، در دل این چشم ناشناس
گویی خیال تست که می ایدم به چشم 
می بینمت هنوز ، که می خوانیم به ناز
 می بینمت هنوز ، که می رانی ام به خشم 
 من مانده بر دریچه ی این چشم ناشناس
 چون دزد آشنا که بکاود ز روزنی
شاید چو نور ماه ، درایم به خوابگاه 
بینم که در سیاهی شب ، خیره بر منی

  


Anahid Hojjati

Is there any one ready for Moshaereh?

by Anahid Hojjati on

I was the last one asking for "DAL".  Give me a "Dal" if you are out there.


Souri

LoL,

by Souri on

Shoma hamoon "bimaar" dishabi hasti, har domounam khoub midounim. man ke porsidam ke "chooni?"

Gher ham be chashm. Har vaght shoma tonbak o darieh zadid, ma ham gher middim ;)


Minoo66

سوری جون حالا شما یه" قر " بدین

Minoo66


دیدم همه میگن مثلا فلانی لطفا یه میم مرحمت کن یا الی آخر. منم که دور از جون نمیتونم آروم بتمرگم تیتر بالا به ذهنم رسید ولی شعری که به "قر"ختم بشه پیدا نکردم که نکردم.پس ببخشین که دست خالی اومدم."چه کند بینوا، ندارد بیش."


Anahid Hojjati

دال بعداز ظهررا جویایم !

Anahid Hojjati


 

 


تو را شمع و مرا پروانه کردند
به جرم عاشقی , دیوانه کردند
به بزم «آدم» از روز نخستین
شراب عشق در پیمانه کردند
ز بلبل تا بر آید نغمه ی عشق
سر زلف چمن را شانه کردند
نگاهت , مست مستم کرد ای یار
مگر چشم تو را میخانه کردند

از «مهدی سهیلی ».
 سوری جان , امیدوارم امشب یتوانم مشاعره بکنم. بعد از ظهر و عصر همه خوش!


Souri

Mim for a doust ;)

by Souri on

مرا گفتی که دل دریا کن ای دوست
همه دریا از آن ما کن ای دوست
دلم دریا شد اینک در کنارت
مکش دریا به خون پروا کن ای دوست


Anahid Hojjati

دوستان عزیز , درد دل دارم!

Anahid Hojjati


 


درد دل را دوا نمی دانم
گم شدم سر ز پا نمی دانم
از می نیستی چنان مستم
که صواب از خطا نمی دانم

نوشتهُ «عطار»


Souri

inham "T" az Hamid Mosadegh

by Souri on

تابنده آفتاب
از ما دریغ داشت طلوعش را
ایا
این خیل خواب در خور خرگوشان
از چشم خلق خیمه نخواهد کند ؟........
.......گفتم
هنوز هم ؟
شاید که آب رفته به جوی ‌اید
خندید یعنی
گیرم که آب رفته به جوی اید
با آبروی رفته چه باید کرد ؟


Monda

alef khedmate shoma....te bedin

by Monda on


در راه

آنچه من می بینم
ماندن دریاست ،
رستن وازنورستن باغ است ،
کشتن شب به سوی روز است ،
گذرا بودن موج وگل و شبنم نیست .
گرچه ما می گذریم ،
راه می ماند .
غم نیست .

 

  آوای آزاد  » اسماعیل خویی  


Souri

Nice poem Monda jan, thanks

by Souri on

دلم ز صومعه بگرفت و خرقـه سالوس
کـجاسـت دیر مغان و شراب ناب کجا
چـه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
سـماع وعـظ کـجا نغمـه رباب کجا  (لول)
ز روی دوست دل دشمـنان چـه دریابد
چراغ مرده کـجا شمـع آفـتاب کـجا


Monda

salaam Souri jan: your mim..daal lotfan

by Monda on

مرداب اتاقم کدر شده بود 
 و من زمزمه خون را در رگهایم می شنیدم 
 زندگی ام در تاریکی ژرفی می گذشت
این تاریکی طرح وجودم را روشن می کرد 
در باز شد و او با فانوسش به درون وزید 
 زیبایی رها شده ای بود 
و من دیده به راهش بودم
 رویای بی شکل زندگی ام بود 
عطری در چشمم زمزمه کرد 
 رگ هایم ازتپش افتاد 
 همه رشته هایی که مرا به من نشان می داد 
 در شعله فانوسش سوخت 
زمان در من نمی گذشت 
 شور برهنه ای بودم 
 او فانوسش را به فضا آویخت 
مرا در روشن ها می جست 
تار و پود اتاقم را پیمود 
 و به من ره نیافت 
نسیمی شعله فانوسش را نوشید 
وزشی گذشت 
و من در طرحی جا می گرفتم 
در تاریکی ژرف اتاقم پیدا می شدم 
پیدا برای که ؟
او دیگر نبود
ایا باروح تاریک اتاق آمیخت ؟
عطری در گرمی رگ هایم جا به جا می شد 
 حس کردم با هستی گمشده اش مرا می نگرد 
 من چه بیهوده مکان را می کاوم 
آنی گم شده بود 
      Sohrab Sepehri
 used: Avayeazad.com

Souri

again, for the love of "Mim" ;)

by Souri on

من با عصای پیری خود در دست
بر جان خود تمامی این راه سخت را
هموار می کنم
اما برای دیدن او ؟
هرگز
من از مزار عهد جوانی خویشتن
دیدار می کنم


Anahid Hojjati

حالا کی , دوباره «میم» میده؟

Anahid Hojjati


.


من از زبان باران,
                         غمنامهٌ بلند ,
بسیار خوانده ام.
تا از زبانِ صبح
نورِ امید را به شما ارمغان کنم,
شبهایِ بی ستاره
                          بیدار مانده ام !

قسمتی از شعر «با زبانِ اشک , اینک...» نوشته «فریدون مشیری»


Souri

salam Gol banoo, Anahid jan

by Souri on

تا خیال دلکشت گل ریخت در آغوش چشم
صد بهارم نقش زد بر پرده ی گل پوش چشم
مردم بیگانه را یارای دیدار تو نیست
خفته ای چون روشنایی گرچه در آغوش چشم


وقت آن آمد که ساغر پر کنیم از خون دل
کز می لعلت تهی شد جام حسرت نوش چشم
چشم و دل ، نادیده ، بر آن چشم پنهان عاشق اند
آفرین بر بینش دل ، آفرین بر هوش چشم


Anahid Hojjati

سوری عزیز اینجا هستم و «ت» می خواهم

Anahid Hojjati


 


یاد آن شب که صبا در ره ما گل می ریخت
بر سر ما ز در و بام و هوا گل می ریخت
سر به دامان مَنت بود و ز شاخ گل سرخ
بر رخ چون گلت آهسته صبا گل می ریخت
خاطرت هست که آنشب همه شب تا دم صبح
شب جدا , شاخه جدا , باد جدا گل می ریخت

از شعر «گل می ریخت » نوشته «باستانی پاریزی»

 


Souri

Where is every body?

by Souri on

I have a long week end, guys! Nobody is there for moshaereh?

Kojaeed baba?


Souri

"H" from Sayeh, a sad one

by Souri on

همه عمر چشم بودم که مگر گلی بخندد
دگر ای امید خون شو که فرو خلید خاری
سحرم کشیده خنجر که ، چرا شبت نکشته ست
تو بکش که تا نیفتد دگرم به شب گذاری


به سرشک همچو باران ز برت چه برخورم من ؟
که چو سنگ تیره ماندی همه عمر بر مزاری
چو به زندگان نبخشی تو گناه زندگانی
بگذار تا بمیرد به بر تو زنده واری


نه چنان شکست پشتم که دوباره سر بر آرم
منم آن درخت پیری که نداشت برگ و باری
سر بی پناه پیری به کنار گیر و بگذر
که به غیر مرگ دیر نگشایدت کناری


به غروب این بیابان بنشین غریب و تنها
بنگر وفای یاران که رها کنند یاری


Souri

inham "n" for you, and please give me a "H"

by Souri on

ناگـهان پرده برانداختـه‌ای یعنی چـه
مسـت از خانه برون تاخته‌ای یعنی چه
زلـف در دست صبا گوش به فرمان رقیب
این چنین با همه درساخته‌ای یعنی چه
شاه خوبانی و مـنـظور گدایان شده‌ای
قدر این مرتبه نشناخته‌ای یعـنی چـه


IRANdokht

Here's your M

by IRANdokht on

منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالودم به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن

 

IRANdokht


Souri

az Hafez....and please give a "mim" again

by Souri on

مرا می‌بینی و هر دم زیادت می‌کـنی دردم
تو را می‌بینـم و میلـم زیادت می‌شود هر دم


بـه سامانم نمی‌پرسی نمی‌دانم چه سر داری
بـه درمانـم نـمی‌کوشی نمی‌دانی مگر دردم


نه راه است این که بگذاری مرا بر خاک و بگریزی
گذاری آر و بازم پرس تا خاک رهـت گردم


ندارم دستت از دامن بجز در خاک و آن دم هـم
کـه بر خاکـم روان گردی به گرد دامنـت گردم


mostafa ghanbari

" زائر ظلمت گیسوی تو ام"

mostafa ghanbari


mg

 

به  شبان غم و تنهایٔ خود عابر چشم سخنگو ی تو ام

من بدین تاریکی‌، من در این تیره شب ظلمت جانفرسا زائر ظلمت گیسو ی تو ام.

حمید مصدقی


Monda

eva I just read your avayeazad.com

by Monda on

Hopefully tonight I'll join you here, with a glass of local wine.

There are just too many people (actually working less than I have today) around right now - I just can't haal the way I'd like to. 


Monda

Anahid jan, I'm determined to find it before my vacation

by Monda on

I was just talking to a good friend in L.A. who promised to get me a copy. She said she'd try Vestvood this very weekend.

I don't have a day off but it feels like one:o) only if I had my few poetry books here, I could do moshaaereh by myself.


Souri

Glad that we hit 100

by Souri on

Thanks to your effort Anahid and Nazy jan, we hited the 100 comments which is great in this bazar kamyaab :)

I am not home for now and can`t participate for now, but later in the evening, it will be a pleasure for me to participate in Moshaereh with all of you.

Monda jan:

My online sources are www.avayeazad.com and also sometimes www.hafizonlove.com

When I do moshaereh, I usually copy and paste poems that I know well from the poets whom I know thier works.......so to not taking too much time of the other party.

But at home, I have many (I mean really many) poetry books from Hamid Mosadegh, Sarfarz, Hafez, Mowlana, Frough, Sayeh, kasraee, Akhavan Sales........and others. Plus an old book by Shamloo : Zibataring sher no (majmoueh ashàar)

 

I`m so glad you girls like this blog. It is very encouraging !!