دهمین برنامه "از واشینگتن با شهره عاصمی" از تلویزیون اندیشه
از واشینگتن با شهره عاصمی از تلویزیون اندیشه from Iran e Ma TV on Vimeo.
این برنامه چهارشنبه ها ساعت 2:00 بعداظهر و تکرار آن شنبه ها ساعت 5:00 صبح به وقت غرب آمریکا از تلویزیون اندیشه پخش می شود
Recently by shohre | Comments | Date |
---|---|---|
شعر خوانی سایه در دانشگاه مریلند | 11 | Nov 29, 2012 |
چرا تنش بین اسرائیل و حماس؟ | 2 | Nov 19, 2012 |
گفتگو با علی اکبر موسوی خوئینی | - | Nov 15, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
هزاران باردرود بر اسماعیل خویی
anglophileThu Sep 27, 2012 12:21 PM PDT
کاش این به ظاهر
روشنفکران ما یکدهم شهامت و صداقت خویی را داشتند. در ضمن خانم عاصمی تا
لندن اومدید یه خبری میدادید در خدمتتون یه "افتر نون تی" هم صرف میکردیم!
کشتار ۶۷ به بانگ بلند (۹)
ZendanianThu Sep 27, 2012 12:01 PM PDT
کشتار ۶۷ به بانگ بلند (۹)
اسماعیل خوئی
از آن همه عاشقانِ زیبایی ها ،
جان های جوان ، مستِ توانایی ها ،
زان پس که شنید شیخ از ایشان : "نه ، نع ! "
مانده ست به جا پشتهی سرپایی ها.
حزب الله ایستاده برجا درصف:
نوسازترین تفنگهاشان برکف.
آمادهی شلیک و هدفْ شان، آنک:
پیشاهنگانِ مردمِ مُستضعف.
شب تا به سحر صدای رگبار آید:
یعنی که سپاهِ جَهل در کار آید.
پُرسم : "برِ چیست این؟" و پاسخ دانم :
از حنظلِ کین چه می شود بار آید؟
نوز از تنِ جان باختگان خون آید.
جان هاست ز زخم ها که بیرون آید.
وز روزنِ سلّول، شمارِ ایشان،
هربار که می شماری، افزون آید.
کُشتارگهی شدهست زندانِ اوین.
از روزنِ سلّول، خودم دیده ام این:
هرشب ، تا صبح، پاسداران زین جا،
دزدیده ، بَرَند کُشته ماشین ماشین.
-" در راهگذر زِ نعشکِش خون ریزد،
وین در دلِ رهگذار شَک انگیزد."
این گفت و برآن شد که ، از این پس ، با تیر
کس را نَکُشد : فقط به دار آویزد.
برسقفی کاستوار بر ایمان است
صد حلقه طناب دار آویزان است.
چشمانِ خدا روشن! کاین کُشتنگاه
تالار نمازخانهی زندان است!
آخوند چو گشت رهبرِ عالیجاه،
دیگر نتوان شناخت شیطان زاللّه.
چون دینِ خدا جای سیاست گیرد ،
زودا که شود مسجد او کُشتنگاه.
ژرف اَر نگری، بهمن و مرداد یکی ست.
نزدِ شه و شیخ، داد و بیداد یکی ست.
مسجد شده مسلخ، نه شگفت است اگر
گلزارِ شهید و لعنت آباد یکی ست.
مادر به نماز و کودک اش در بازی :
با مُشتی خُرده ریزِ رنگین راضی.
انسان می بین و پاکیی ذاتی ی او ،
شادان از کم نیازی و بی-آزی.