دایی جان مصدق و اونها


Share/Save/Bookmark

دایی جان مصدق و اونها
by h.jahanshahi
08-Jan-2012
 

محمد مصدق برای بیشتر هوادارانش همان مظلومیتی را داراست که حسین ابن علی برای شیعیان ایران دارد. هر دوی آنها بیشتر از آن که دوراندیش بوده باشند، انتحاری بودند. یزید برای حسین شیطان بود و انگلیس برای مصدق. برخی از مردمی هم که همیشه دنبال شیطان و اهریمن میگردند از حسین و مصدق اسطوره های مظلومیت و پاکی ساختند. مشکل اصلی با جنبشهای شکست خورده هم در واقع همینست که براحتی میتوان از رهبران آنها فرشته های نجات یا قهرمان ساخت.

ولی حقیقت این است که همانطور که خمینی - بقول شاپور بختیار- باعث شد که بسیاری از مردم اشتباهات محمد رضا شاه را فراموش کنند، بنظر من سیاست خود محمد رضا شاه هم سبب شد که مردم کارهای مصدق را فراموش کنند. از رفراندوم خودسرانه برای انحلال مجلس هفدهم گرفته تا کشاندن کشور به سوی بحران اقتصادی. خلاصه اینکه در انتهای 28 ماه دوران پرجنجال مصدق نه تنها آمریکا بلکه بسیاری از همراهان مصدق هم از او فاصله گرفته بودند. در این رابطه شاید خواندن این گزارش کوتاه از رفراندم مصدق مفید باشد -1

مغلطه ی مصادره به مطلوب

بسیاری از ایرانی ها سعی میکنند جنبش ملی کردن نفت برهبری مصدق را بعنوان جنبش دمکراسی ایران قلمداد کنند. آنها میگویند: مصدق میخواست ایران را دمکراسی کند. آمریکا علیه مصدق کودتا کرد. شاه را آورد و جلوی دمکراسی ایران را گرفت.

اگر چه این سه جمله هم از آمریکا و شاه وکودتا و هم از مصدق و دمکراسی سخن میگوید ولی چیزی بیشتر از یک مغلطه مصادره به مطلوب نیست. استدلال بالا تنها ادعای دمکراسی نامیدن راه مصدق است ولی اثبات آن نیست. این تنها یک مغلطه است، استدلال نیست.

با همین شیوه میتوان ادعا کرد که مثلن اگر خمینی نمیامد محمد رضا شاه کشور را دمکراسی میکرد و یا اگر حسین کشته نمیشد جهان را بهشت میکرد. میتوان هر واقعه ایی را گرفت و مثل مرتضی محیط برایش دلیل مطابق میل خود ساخت. ولی اینکه استدلال علمی نیست. این استدلال زمانی درست است که نتوان دررابطه بین علت و معلول مورد یا علت دیگری تصور نمود. در واقع این نوع جمله ها ابزار تئوری های دایی جان ناپلئونی هستند. شنونده باید منطق را رها کند و به نتیجه باور داشته باشد وگرنه این استدلال کار نمیکند.

بهرحال بنظر من، این حرفها کمکی بکسی نمیکند. تنها به بازار اجنبی ستیزی و دایی جان ناپلئون های ایرانی آب و رنگ وطن پرستی و ملی گرایی میدهد و مردم را مانند صد سال گذشته در این خیال باطل نگاه میدارد که همه ی رفتار ما درست بوده ولی «اونها» نگذاشتند. در واقع «اونها» نقطه همبستگی و اتحاد همه دایی جان هاست، برای یکی «اونها» انگلیس است، برای یکی آمریکا و برای یکی صهیونیست ها و یا سرمایه داران امپریالیست. یکی از بزرگترین مشکلات ما ایرانی ها هم همین جهابینی دایی جان مصدقی ست.

---------------------------------- 

1-  روزنامه لوموند فرانسه از تهران چنین گزارش میدهد: « … به نظر می رسد که یک توافق ضمنی بین حزب توده و جبههء ملی برقرار شده است، به این شکل که طرفداران جبههء ملی در میدان سپه و طرفداران حزب توده در ایستگاه (راه آهن) آراء خود را به صندوق بریزند. تمام سفارتخانه ها بسته اند و حدود سه هزار نیروی نظامی از ۴ نقطهء محل اخذ رأی و نقاط استراتژیک تهران محافظت می کنند … گروه های وابسته به حزب توده خیلی عظیم تر هستند و طول صف های آنان به چند صد متر بالغ می شود. شعارها و پلاکاردهای جبههء ملی حاکی از اعلام حمایت از دکتر مصدّق و درخواست انحلال مجلس است، در حالیکه شعارهای حزب توده – اساساً – علیه مجلس است و درخواست تشکیل مجلس مؤسّسان برای تغییر رژیم فعلی است. نحوه اخذ رأی، مخفی نیست زیرا نه فقط یک محل جداگانه برای کسانی که می خواهند رأی منفی بدهند در نظر گرفته شده بلکه هر یک از شرکت کنندگان در این رفراندوم باید ورقه ای را پُر کنند که اسم و آدرس خود را روی آن بنویسند.

محلّی که برای اخذ رأی طرفداران مجلس در نظر گرفته شده، مقابل مجلس است و روی یک پلاکاردِ بزرگ این جمله بچشم می خورَد: کسانی که اینجا رأی می دهند، طرفدار انحلال مجلس هستند. تا ساعت ۹ به وقت محلّی، فقط سه نفر برای اعلام رأی «نــــه» در این صندوق حضور یافتند و از این سه نفر، تعداد زیادی عکس گرفته شد و از آنها فیلمبرداری شد و مورد اهانت و آزار قرار گرفتند. دیشب حوادثی در منزل آیت الله کاشانی رُخ داد. وی به تمام «مسلمانان حقیقی» توصیه کرده تا این رفراندوم را تحریم کنند. طرفداران مصدّق بُطری های بنزینِ آتش زا بطرف منزل آیت الله کاشانی پرتاپ می کردند و نزاعی در اطراف منزل ایشان در گرفت که یک نفر کشته و نزدیک به صد نفر مجروح شدند و امروز صبح گروه های مسلّح، منزل آیت الله کاشانی را محاصره کرده و ورود به منزل ایشان – حتّی برای نزدیکان و بستگان وی – را ممنوع کرده بودند، آیت الله کاشانی مجدّداً رفراندوم برای انحلال مجلس را تحریم کرد و اعلام نمود که هر رأئی که مصدّق در این رفراندوم زیر حمایت سرنیزه ها و تانک ها بگیرد، موجب بطلان هر قرارداد بین المللی است که در آینده منعقد نماید»

منبع


Share/Save/Bookmark

Recently by h.jahanshahiCommentsDate
روزگار نفت-1
-
Dec 01, 2012
حاضر و آماده
3
Sep 17, 2012
آینده اقتصاد چین از والستریت ژورنال
-
Sep 07, 2012
more from h.jahanshahi
 
Jeesh Daram

جشن در سفارت انگلیس

Jeesh Daram


فراموش نکنید بسیاری از بازیگران معاصر  سیاست در ایران بدون اجازه انگلستان حتی طهارت نمیگرفتند و نمیگیرند و این نوکری بیگانگان و اجنبی پرستی تمام شدنی نیست تا جایی که ایرانی هنوز متوجه نشده است که دستور تدوین و نگارش کتاب دایی جان ناپلئون بطور مستقیم از طرف سفارت انگلیس بود و در سال 1969 در جشن سفارت انگلیس برای کریسمس و در محل خیابان فردوسی بهرکدام از مدعوین یک جلد کتاب دایی جان ناپلئون بهمراه یک سکه نیم پهلوی هدیه داده شد و این کتاب بطور رسمی تیراژش بالارفت و از آن پس معمول شد که هرکس دهنش را باز کند تا از انگلیس انتقادی بنماید، بلافاصله یکمشت بیسواد انگشت به کون کرکر خنده را  راه میاندازند و او را با دائی جان مقایسه میکنند.  اینست  آنچه گذشت و انگلیس هنوز بر ما سوار است حالا باسفارت باز و یا بی سفارت فرقی در اصل مطلب نخواهد کرد

 

 


Masoud Kazemzadeh

Part 5 (Pahlavi State as a Colonial Subjugation of Iran)

by Masoud Kazemzadeh on

Iran under the Qajar dynasty was terribly weak and was under great influence of Tsarist Russia and the U.K. Due to the alliance of Russia and UK against other powers (e.g., Germany and earlier France), Russia and UK divided Iran into their spheres of influence. After the Bolshevik revolution of Oct (actually Nov) 1917, the Russian influence was gone. In 1919, the UK tried to make Iran its colony with the Agreement of 1919. The main proponents of Iran becoming by that agreement a colony of the UK were Seyyed Zia Tabatabaee and Vosugh ol Dowleh (prime minister).

Although Ahmad Shah Qajar was weak and terribly corrupt, he refused to sign the shameful Agreement of 1919. Many believe because of Ahmad Shah refusal, the British officials inside Iran supported and pushed for the coup of February 1921 by Seyyed Zia and Reza Khan. The British were worried about the various movements in Iran which could weaken the British de facto economic and political colonial control of Iran. The British supplied Reza Khan with money and supplies before the coup. And the British officials told Ahmad Shah not to oppose the coup by Reza Khan and Seyyed Zia. Reza Khan later dismisses Seyyed Zia. Vosugh al Dowleh became prominent and close to Reza Shah later on.

Reza Shah was first and foremost, a terribly greedy dozd and thief. He wanted money, and STOLE it from other people and from the treasury. He was willing to work for any power as long as he could personally benefit. He was in the Cossack brigade which was established by the Russians to protect the interests of Russia in Iran. After the collapse of Tzarist regime, Reza looked for a new power to help him. Reza Khan then came to work with the British. He served the colonial interests of the UK and the British officials supported him. However, on a few occasions, Reza did not do what the British wanted. But because overall, Reza Shah well served the British colonial interests in Iran, they supported him. With the rise of Hitler, Reza Shah moved away from the UK and gradually became close to Nazi Germany, which caused the invasion of Iran by the UK and USSR in 1941.

Mohammad Reza Pahlavi was 100% NOKAR of the British and the U.S. as the documents clearly show.

Basically, the Pahalvi state was a the colonial subjugation of Iran.


Masoud Kazemzadeh

P4: Mainstream AMERICAN Political Science Showing Shah was Nokar

by Masoud Kazemzadeh on

For a mainstream Political Science treatment of the subject see:

//www.amazon.com/U-S-Foreign-Policy-Shah-Building/dp/0801424127/ref=sr_1_4?s=books&ie=UTF8&qid=1293418391&sr=1-4

 

Dr. Mark Gasiorowski is highly respected mainstream Full Professor of Political Science at the LSU.

 


Masoud Kazemzadeh

Part 3 (Mohamamd Reza Pahlavi was NOKAR of U.S.)

by Masoud Kazemzadeh on

//www.bbc.co.uk/persian/iran/2010/08/100802_shah_anniv30_sarkoohi_nahavandi_book.shtml

 

در گزارش نهاوندی شاه به رغم دانش گسترده درباره سیاست خارجی از وضعیت داخلی کشور کم رین آگاهی ندارد. اطرافیان نیز می دانند که با گفتن واقعیت ها مجازات خواهند شد. بر اساس این گزارش شاه به رغم ادعای ناسیونالیستی از آمریکا و انگلیس حرف شنوی دارد و معتقد است و به صراحت به نهاوندی می گوید «اگر آمریکائی بخواهند می تواند هر کاری که بخواهد بکند.»

 

نهاوندی از شاه نمی پرسد اگر نخواهند چه؟ اما جواب معلوم است. شاه در بحرانی ترین روزها نیز نظر سفیران آمریکا و انگلیس را بر مصلحت و سود کشور و خود و خاندان خود و بر نظریات همه مشاوران و مقامات خود ترجیح می دهد.

زمانی که نهاوندی از شاه می خواهد تا برای آرام شدن بحران با فساد مبارزه کند شاه به او می گوید «تا هنگامی که آمریکائی ها از من پشتیبانی می کنند می توانم هر چه می خواهم بکنم و هیج کس نخواهد توانست مرا از کار بیندازد، آمریکائی ها هرگز مرا رها نخواهند»

چند ماه بعد شاه به جای توجه به طرحی که نهاوندی برای کنترل بحران ارائه می دهد به او می گوید «شاید اوضاع بهتر شود سرگرم گفت و گو با آمریکائی ها هستم که پشت همه تحریک ها هستند.»

شاه به دستور آمریکائی ها «طرح خاش» را که طرح ستاد ارتش برای سرکوب انقلاب بود خنثا می کند، چرا که «سفیران آمریکا و انگلیس از شاه می خواهند که [غلامعلی] اویسی [فرماندار نظامی تهران] را کنار بگذارد».

راه پیمائی تاسوعا و عاشورا از گره گاه های انقلاب بود. برگزاری این دو راهپیمائی، که روز دوم به دلیل اطمینان از منفعل بودن ارتش با استقبال گسترده تر رو به رو شد، قدرت مخالفان شاه را تثبیت کرد.

ارتش در این دو روز منفعل ماند چرا که به گفته شاه «آنتونی پارسونز (سفیر انگلیس در ایران) از من خواست اجازه راه پیمائی بدهم »

 

زمانی که سفیران آمریکا و بریتانیا از شاه می خواهند از کشور خارج شود شاه به رغم مخالفت همه درباریان، مشاوران و مقامات خود و حتی مخالفت غلامحسین صدیقی از جبهه ملی و آیت الله محمد کاظم شریعتمداری برای خروج از کشور شتاب می کند.

شاه و صدام حسین می کوشیدند تا کشورشان را در سایه حکومتی مقتدر و استبدادی صنعتی کنند. به هنگامی که رئیس جمهور آمریکا اعلام کرد که در ۷۲ ساعت آینده به خاک عراق حمله خواهد کرد صدام از کشور خارج نشد و شاه به دلیل آن که «حدس می زد آمریکا و بریتانیا خواستار خروج» او هستند در فکر فرار بود.

شاید شاه به اطرافیان خود اعتماد نداشت و می ترسید تا با سرپیچی از دستور آمریکا و بریتانیا به قتل برسد. اما پایان کار بر صدام نیز روشن بود و او حتا پس از آن که پسرانش در جنگ مسلحانه با نیروهای آمریکائی کشته شدند از کشور خارج نشد.

شجاعت صدام و استقلال رای او اما دلیلی بر درستی سیاست های او نیست چنان که فرار شاه و حرف شنوی او از آمریکا و بریتانیا نیز دلیل نادرستی کارنامه سیاسی او نیست که این اعمال را با معیارهای دیگری باید بررسی کرد.

 


Masoud Kazemzadeh

Part 2 (Mohammad Reza Pahalvi was NOKAR of U.K.)

by Masoud Kazemzadeh on

The fact that the Shah was a puppet is well established.  READ the book I provided the link to.  The following is from British documents:

//iranian.com/History/2005/January/Kinzer/index.html

 

Sir R. Makins -- No: 1085, May 21, 1953

PRIORITY -- TOP SECRET
Persia.

The State Department informed us today on a number of occasions associates of the shah have told Henderson that His Majesty is uncertain about the British attitude towards himself. He is reported to be harping on the theme that the British had thrown out the Qajar Dynasty, had brought in his father and had thrown his father out. Now they could keep him in power or remove him in turn as they saw fit. If they desired that he should stay and that the Crown should retain the powers given to it by the Constitution, he should be informed. If on the other hand they wished him to go, he should be told immediately so that he could leave quietly. Did the British wish to substitute another shah for himself or to abolish the monarchy?

 


Masoud Kazemzadeh

part 1 (Mohammad Reza Pahlavi was Nokar of the U.K and U.S.)

by Masoud Kazemzadeh on

This writing is utter nonsense. There exists great scholarly works published by top scholars (historians, political scientists, etc) from a variety of nationalities (American, British, as well as Iranian) from a variety of paradigms, theoretical and ideological proclivities that clearly show the writing in this blog is utter nonsense.

1. There is consensus that Mohammad Reza Shah was a total nokar of the U.K. and the U.S. From 1941, Mohammad Reza Pahavli was nokar of U.K. and U.S. There exists actual documents in American and British archives.

Several sources contained in my blog:

//iranian.com/main/blog/masoud-kazemzadeh/shah-destroyed-our-constitution-and-established-brutal-tyranny

2. In additional to scholars sources and government archives, we have the actual words of Mohammad Reza Pahalvi and his top advisers explicitly stating that the Shah was totally noakr of the U.S. and the U.K.

 


Shazde Asdola Mirza

چرا مصدق را حرمت می‌نهیم

Shazde Asdola Mirza


 

یه جاهلی مست کرده بود، و سر میدون داد میزد که: "دهن همه اهالی کوچه شرقی رو ..." - "فلان به فلان اهل کوچه غربی ..." - "اونجای اول و آخر ساکنین کوچه جنوبی ..."

یکی‌ از نوچه هاش پرسید؛ "داش ... پس چرا یه چند تا فحش به کوچه شمالی‌ها نمیدی؟"

لوطی گوش بچه آبکش رو گرفت و گفت: "پسره ناشی‌، یه راه رو می‌باست همیشه واسه فرار واز بذاری!"


default

Fetch me some water, waterboy

by Hooshang Tarreh-Gol on

Be a good servant now, carry on.

G. Rahmanian

... "مشکل ایرانی‌ در ندانستن نیست، بلکه در نفهمیدن است!"

G. Rahmanian


"Knowing The 'facts' Alone Is Not Sufficient! It is the final analysis that counts. It is what results from such analysis that is most important." 

"Again, one may claim to know the 'facts,' but he may not arrive at correct conclusions and make correct decisions. And one's 'facts' may not necessarily coincide with another person's 'facts!'" Khodam


anglophile

   شازده    

anglophile


   شازده

 

 

 

دایجان مصدق رو یواشکی حذف کردی از لیست.‌ای شیطون بلا - قجری آخرش قجریه!

 


Shazde Asdola Mirza

جهانشاهی: متأسفانه، مردم ما محتاج "دایی جان ها" بوده و هستند

Shazde Asdola Mirza


قلم شما کم نظیر است، و بسیار شیوا و گویا مینگارید. موجب افتخار است که دانشمند فرهیخته‌ای چون شما را پیدا کرده ایم.

اما به عنوان یکی‌ از کاراکتر‌های نمایش "دایی جان"؛ خدمت شما عرض می‌کنم که ... "مشکل ایرانی‌ در ندانستن نیست، بلکه در نفهمیدن است!"

نیاز ما به دایی جان ها، حسین ها، حضرت عباس ها، بهاالله ها، شاه ها، خمینی‌ها ... نیاز مجنون به جنون است.

البته، خدای عالم بزرگ است و بخشنده ... شاید به همت چون شما و کرامت پاکان دیگر، معجزه‌ای شود و طلسم چند هزار ساله بشکند.


پندارنیک

of Spinning

by پندارنیک on

There is no doubt, none whatsoever, that the coup undermined the legitimacy of Shah's crown for the rest of His life............and unfortunately He did nothing, not a thing, to mend the national rift which separated the absolute majority of the nation from him. 

All I can add to previous comments, if I may, is this: Stop spinning for the corrupt Pahlavis. Shah and Mossadegh are both gone, and the retarded Reza has not and will not ever arrive.

 

 


default

نوکرهای خائن انگلیسی برزگترین شارلاتانهای جهانند

Hooshang Tarreh-Gol


All those figures you mentioned struggled and fought for their people as opposed to you; Bad Gunga Din: the water boy.

Allright litlle water boy, fetch me some water like a good servant that you are. Adaa boy.


anglophile

بسیار روشنگرانه بود آقای جهانشاهی

anglophile


 

متاسفانه امثال همین رفیق تره هستند که یکروز دایجان مصدقی اند و روز دیگر دایجان ارانی و روز سوم دایجان جزنی و و و .... مصدق بزرگترین شارلاتانی است که تاریخ معاصر ایران به خود دیده.  خمینی انگشت کوچک او محسوب میشود. این ادعا اثبات پذیر است و نه تنها فقط یک شعار.

 


default

More significant than Mosadegh himself, Iranian Civil Society

by Hooshang Tarreh-Gol on

Which was one of the most advanced compared to any other country, during the 40's.

This Civil Society was the true embodiment of democracy in Iran and the meduim through which the rule of the people, Mardom Salary, democracy was supposed to be institutionalized in Iran , not just through Mosadegh or Majlis or any other single individuale or institution.

The 1953 coup subsequently crushed and  destroyed this civil society. 

Mosadegh had many mistakes and short comings like any other human being (including but not limited to: shooting on striking Oil workers, helping the Brits in South in his eraly years,..) but it seems as if the coup will absolve him from all his mistakes. Such one-sided perceptions shall be modified.