Published on Iranian.com (//legacy.iranian.com/main)

بمان صدای خسته بمان

بمان صدای خسته بمان
by Roshanak Amrein
27-May-2011
 

بمان صدای خسته بمان
که من آن کبوترم
که با بالهای زخمیش
به درختی ناآشنا
پناه آورده است
و خاک خشک
از خون اوست که سرخست این چنین
و میسوزد از غم این داستان تلخ
این چنین.

بمان صدای خسته بمان
که داستان این کبوتر تنها
هنوز می‌وزد چو باد
هنوز میرود به دنبال قلّه ای
که پژواک آسمان را
در خود جای داده است

و هنوز باغ سبز خانه را به یاد دارد
باغی‌ که سوخت در چار دیوار کاه گلی
باغی‌ که دیگر نیست.

بمان صدای خسته بمان
 که من آنم آن پرنده زخمی
که بر این خاک سرخ و درخت خشک
میخواند
داستان بهار را.

بهاری که در سرزمینی دور
به آسمان خیره مانده است
و شکوفه‌های صبر
در گلویش آرام
پژمرده‌ میشود.

کجاست نیرویی
بالهای خونین مرا
تا پر کشم از این خاک
و خون چکان بالهایم
باغهای سوخته را
باران شود

و بهاران دربند را
جوانگان سبز.

Balatarin
Share/Save/Bookmark

Recently by Roshanak AmreinCommentsDate
تک درخت
-
Sep 05, 2012
The lone tree
-
Aug 29, 2012
کوچه ها
3
Sep 20, 2011
more from Roshanak Amrein

Source URL (retrieved on 12/07/2012 - 16:21): //legacy.iranian.com/main/2011/may-28

 
© Copyright 1995-2010, Iranian LLC.   |    Archives   |    Contributors   |    About Us   |    Contact Us   |    Advertise With Us   |    Commenting & Submission Policy   |
|    Terms   |    Privacy   |    FAQ   |    Archive Homepage   |