در بخش قبلی علل و عوامل انقلاب بهمن [1] به مقاله ی جناب دکتر سعادت نوری و به قسمتهایی از نوشتههای نویسندگان فاضل و ارجمند آقایان علی میرفطروس و امیر سپهر اشاره شد. در این بخش یاداشتهایی از پژوهندگان اندیشمند آقایان دکتر هوشنگ نهاوندی - امیر سپهر و عسگری مانی ارائه میشود
آقای دکتر نهاوندی [2] بر اين باور است که، محرکهای کينه ورزی غرب به شاه از سالهای پيش بر هم انبار شده بود. در واقع، گر چه غرب در سال ۱۹۷۷ تصميم قطعی به حذف شاه گرفت و ازهمان سال هم همهی تواناش را در عملیکردن آن بهکار برد، اما فرايند متزلزل کردن شاه، از بسيار پيشتر طرحريزی شده و در ۱۹۷۴، در دولت جمهوریخواه آمريکا شکل نهايی يافته بود
چهار موضع گیری شاه که در زیر میآید به شدت مخالف طبع ایالات متحده بود
۱ـ « اوپک ، در اثر اقداماتی که شاه و ملک فيصل ( پادشاه عربستان سعودی ) در آن نقش عمده ای ايفاء کرده بودند، به نخستين پيروزی خود دست يافته بود ـ اقداماتی که هم ملک فيصل و هم شاه، به خاطر آن بهای گزافی پرداختند». ملک فيصل به قتل رسيد و شاه از اريکه ی قدرت به زير کشيده شد .
۲- اعتراضات شاه به « کيفيت نامرغوب و بهای بسيارگران ِ برخی از تجهيزات نظامی ، که به وسيله آمريکا به ايران فروخته می شد» ، نه تنها باعث نارضايی کنگره ی آمريکا شد، بلکه در پاره ای از رسانه های گروهی امريکا هم ، عکس العمل های خصمانه ای را عليه شاه برانگيخت. ۳- « ايران نقشی عمده در نيم – پيروزی [ سال ۱۹۷۳] مصری ها » بر اسرائيل داشت . « از آغاز حمله مصری ها ، شاه به هواپيماهای ترابری سنگين شوروی اجازه داد ، برای رساندن تجهيزات نظامی ، از حريم هوايی ايران بگذرند و به قاهره بروند، و در اين امر اعتراضات واشينگتن و تل آويو را ناديده گرفت . [ به علاوه ، شاه ] دستور داد يک کمک مالی فوری يک ميليارد دلاری به مصر پرداخت شود ... اين موضع گيری را [ آمريکايی ها ] هرگز بر ايران و پادشاهش نبخشيدند» ۴ – ايران ، با خريد اسلحه وتجهيزات نطامی از بلوک شرق ، بر آن بود تا منابع دريافت اسلحه ی خود را متنوع کند و از وابستگی خود به غرب و به خصوص ايالات متحده بکاهد
به باور آقای نهاوندی [3] ، مخالفت با شاه ، درحوزه نفوذ دموکرات ها و در ميان سناتورهايی مثل " ادوارد کندی" ، " فرانک چرچ " ، " جورج بال " محدود نماند. جمهوری خواهانی جون " ويليام سايمون " ، " جيمز شلزينگر" ، " دانالد رامزفيلد" و حتی " هنری کيسينجر" ، دوست خانوادگی شاه نيز ، « بلندپروازی های ايران » را تاب نياوردند و به فعاليت های پر سرو صدا عليه او دست زدند. هنری کيسينجر ، در سال ۱۹۷۴ به اعضای گنگره ی امريکا گفت : برخی از ما عقيده داريم که يا شاه بايد دست از سياست های خود بر دارد، و يا ما بايد او را عوض کنيم
دکتر نهاوندی ، چاپ مقاله ی جنجال آفرين « استعمار سرخ و سياه » ، (با امضای مستعار احمد رشيدی مطلق) در روزنامه اطلاعات را « نقطه آغاز فراگرد آنقلاب و چاشنی انفجاری آن » می داند وبه نظر او مقاله مذکور را معاون مطبوعاتی هويدا وزير وقت دربار تدوين و تنظيم کردو مستندات موجود نشان میدهد که نويسنده مقاله کسی نبود جز فرهاد نيکوخواه که از ساليان گذشته مشاورت مطبوعاتی و فرهنگی هويدا نخستوزير را (در سالهای ۱۳۴۳-۱۳۵۶ش) برعهده داشت و اينک با دستور مستقيم شاه و از سوی هويدا وزير دربار مأموريت يافته بود با تدوين مقاله مذکور موقعيت رژيم پهلوی را در مقابل مخالفان پرشمار آن بهبود بخشد و البته نتيجه آن معکوس بود)
آقای امیر سپهر در مقاله خود تحت عنوان منگلیسم و انتلکتوالیسم [4] چنین یاد آور میشوند
بعضي خيال می کنند كه جمهوری اسلامي بطور اتفاقي در ايران بر سر كار آمد. عده ای ديگر ميگويند كه دولتهاي بزرگ باعث بروي كار آمدن ملايان شدند و گروه ديگري هم هستند كه اين نظام را فرزند خلف نظام سابق ميدانند. معدودی هم که خود سابقآ از معرکه گردانهای پنجاه و هفت بودند، صحبت از انحراف انقلاب بميان آورده، کاسه کوزه را بر سر مردم خرد کرده ، دليل اينهمه خانه خرابی را نا آگاهی عوام ذکر ميکنند. اما به تحقيق ميتوان گفت که هيچيک از اين استدلالها درست نيست. بلوای روح الله خمينی و روضه خوانها را نميتوان يک رويداد تصادفي بحساب آورد، زيرا در يک رخداد تاريخی (آنهم بصورت يک انقلاب) روند اوضاع سياسی ميبايستی در مدتی طولانی مجموعه ای از عوامل را در يکزمان در کنار يکديگر قرار دهد تا اسباب چنين تغييرات بزرگی را فراهم آورد
دولتهای بزرگ هم نميتوانند در کشوری انقلاب راه بيندازند، مگر آنکه آن جامعه از قبل مستعد انقلاب باشد. زيرا که پديده های اجتماعی قبل از هجوم عامل بيرونی خود در درون خود به زنگ زدگی و موريانه خوردگی دچار ميشوند و آنگاه است که عامل بيرونی برای رخنه به وسوسه افتاده و با يک تلنگر از خارج آنرا درهم ميشکند. بنابراين گناه انقلاب سياه بهمن را نميتوان بگردن بيگانگان هم انداخت. مردم عوام را نيز نميتوان محکوم کرد، زيرا درست است که پيروزی انقلابها در گرو مشارکت وسيع مردم است، ليکن مردمان عادی رأسآ به شورش و بلوا اقدام نميکنند، مگر آنکه عده ای احساسات آنان را تحريک و کاناليزه کرده باشند. هيچ تحولی فاقد تئوريسين و يا پيش آهنگان فکری نيست. هر دگرگونی عميق فلسفی سياسی که تا کنون در جهان به وجود آمده رهبران فکری عقيدتی خاص خود را داشته. همين پيشقراولان هستند که با رخنه در اميال و افکار مردم کوچه وبازار آنها را بميدان ميکشند و در بيشتر موارد هم از آنها استفاده ابزاری ميکنند
آقای عسگری مانی در نگاهی دیگر به بیست و دوم بهمن [5] بر این باور است که
سال ۱٣۵۷ که «انقلاب اسلامی» با توطئههای انگلیس، آمریکا و ارتجاع دینی در ایران رویداد، مردم ایران در توهمی قانقاریائی نسبت به دین اسلام فرورفته بودند. جز انگشت شماری از پیشاهنگان فکری در ایران، بقیهی مردم از بازاریها و بورکرات¬ها و سران درجه یک مملکتی گرفته تا دورترین روستاها و ایلهای ایران، - با جلوهای از مدهوشی و خوابرفتگی فرهنگی- برای دین اسلام و مذهب شیعه احترام قایل بودند. شاهان ایران یا تکیه و مجالس روضهخوانی داشتند، یا پای منبر آخوندها مینشستند و براین باور بودند که هرگاه کسی بخواهد بلائی برسرشان بیاورد امام زمان و امام رضا به یاریشان خواهند آمد!
تا سال ۱٣۵۷ تقریبا همهی مدعیان امر بازار سیاست براین باور بودند که اسلام باید دین رسمی و برتر مردم ایران بماند، در قانون اساسی بدان اشاره شود، روحانیت و طلبهها از دادن مالیات، و رفتن به سربازی معاف باشند، اوقاف مال آنان باشد و «مراجع تقلید و آیات عظام» همچون واسطههای الله روی زمین ایران بچرخند و در عرصهی دین و خرافات، فرمانروائی کنند. چنان «حاجآقا، حاجاقا»ئی به دم خونخواران مفتچر میبستند که کسی جرأت نداشت آن فضای چاپلوسانه و قدسی را بشکند! حتا سران انقلاب مشروطیت نه درکش را داشتند و نه شجاعتش را که حوزهی اقتدار روحانیت را یکبار برای همیشه زیر پرسشی اساسی ببرند.
در حالی که کتابهای مطهری، شریعتی، مکارم شیرازی و دهها دشمن ایران؛ آزادانه چاپ و منتشر میشدند، احمد کسرویها جزو ممنوعهها بوند. حتا شایع کرده بودند که صادق هدایت دیوانه بوده و هرکس کتابهای او را بخواند، جن زده و دیوانه خواهد شد!
با اینهمه، ۲۲ بهمن ۱٣۵۷ یک چرخشگاه بزرگ فرهنگی در تاریخ هزاران سالهی ایران بود. این را امروز بهتر درمییابیم که «انقلاب اسلامی» باید اتفاق میافتاد تا پرده از مردابِ آمیزشِ دین با سیاست و امور اجتماعی بتدریج کنار رود؛ و ٣۰ سال پس از آن، دین گریزی، آخوند ستیزی، سکولاریسم، آزادی عقیده، دموکراسی و عدالت خواهی با مشت و دهان میلیونها زن و مرد نواندیش ایرانی در شهرهای ایران به حرکتی توفانوار درآید. اتفاق «انقلاب اسلامی» یک ضرورت ناگزیر بود
در پایان باید دوباره یاد آور شد که انقلاب بهمن پنجاه و هفت به شکل یک داستان نا تمام روزگار و عصر ما و آیندگان است و تجزیه تحلیلهای فراوان بر آن رفته و خواهد رفت
Recently by All-Iranians | Comments | Date |
---|---|---|
کار پردازان انگلیس در ایران : ۵٢ - احسان نراقی عنصر فعال فراماسونر | 4 | Dec 04, 2012 |
اشعاری به یاد محمد مختاری شاعر و نویسنده ی مقتول ایران | 11 | Dec 04, 2012 |
خدمتگزاران فرهنگ ایران : ٢٠ - محمد نوری | 2 | Dec 02, 2012 |
Links:
[1] //legacy.iranian.com/main/main/blog/all-iranians-1
[2] //www.mihan.net/82/mihan-82-17.htm
[3] //www.asre-nou.net/php/view.php?objnr=8287
[4] //poshtibanan.org/index.php?option=com_content&task=view&id=1297&Itemid=1
[5] //www.iran-chabar.de/article.jsp?essayId=27126