متن نوشتار عباس میلانی در روزنامه کیهان را شاید بسیاری به یاد دارند. آن در زمانی دیگر و در شرائطی متفاوت نوشته شده بود و درست و یا نادرست بودن آن قابل گفتگو ست. ولی پرسشی اصلی در این مورد که در واقع زیر بنای نوشتار آقای زرافشان است، اینستکه آیا مصالحه سیاسی در شرائط ویژه، دارای یک انسجام از قبل پیشبنی شده و همه پسندی است که در هنگام گرفتاری همگی ملزم به رعایت آنند؟ و یا این در حد و مرز یک پدیده شخصی باقی میماند؟ از اولین شواهد تاریخی که در مورد جان سپردن بخاطر اعتقادات و باورهای شخصی موجود است،به سقراط بر می گردد، و بعد از آن طیف وسیعی از افراد و گروهها از صباح تا چریکها، مجاهدین بعد از انقلاب و امروزه خودکش های سیاسی، همگی را میتوان در این مقوله رده بندی کرد و در مورد آن اظهار نظر کرد.از طرفی بنظر میآید که نوشتار آقای زرافشان برای آگاهی دادن به خوانندگانی است که با چگونگی و دگرگونی فکری آقای عباس میلانی آشنائی ندارند و به این هیچ ایرادی نیست. و همچنین، پاسخ به نظریات آقای زرافشان مسلماٌ بعهده آقای عباس میلانی است و من قصد ورود به این صحنه کارزار را ندارم.و از جهتی دیگر، به نظر میرسد که آقای عباس میلانی چه خوب و چه بد، در جمع بسیار پویای جامعه سیاسی ایران تا آنجا مطرح است که آقای زرافشان وقت خودشان را صرف نوشتاری چنین جامع کرده اند.وگرنه شاید باورهای شخصی آقای عباس میلانی نیز مانند نوشتارهای بسیاری از افراد دیگر در واقعیت مجازی تارنمای های متعدد گم و گور میشد و کسی به آن توجه نمیکرد.پرسش من به عنوان یک خواننده، برای پی بردن به چرائی و چگونگی نوشتار آقای زرافشان است، نه در مورد جزئیات مربوط به بینش های فکری بین دو نفر. و ناگفته نگذارم که فقط به بخش نخستین از نوشتار آقای زرافشان می پردازم که در آن، بدون اینکه فرصت دفاع به آقای میلانی بدهند، ایشان را در دادگاه خودشان متهم و با معیارهای شخصی خودشان محکوم کرده اند، چرا که آقای میلانی باورهای خود را تغببر داده و مصالحه کرده. و در عین حال شاید آقای زرافشان فراموش کردند که برای" مخاطبین جوان و خالی الذهن" روشن کنند که این همکاری در چه مقوله ای بوده است و چه صدماتی ببار آورده و چرا باید اینقدر برجسته شود؟اگر بپذیریم که آقای میلانی دقیقاٌٌ همان چرخشی را که آقای زرافشان نگاشته اند، در مرحله ای از زمان کرده اند و در شرائطی دیگر بینش های فکریشان متحول گردیده، آیا این بخودی خود جرم است؟ و یا اینکه از چپ بریدن ایشان است که گناهی ست نا بخشودنی؟ آیا کسی این حق را ندارد که با چراغی متفاوت بدست، در راهی جدا، در این تاریکیهای دوران قدم بردارد و راهی دیگر و روشی دیگر را برگزیند و بدیگران هم نشان دهد؟این بخش از نوشتار آقای زرافشان چه هدفی دارد و خواننده را بکجا می برد؟ بکار بردن اینهمه کلمات موهن برای چیست؟ آیا نوشتار آقای زرافشان بررسی بینشی متفاوت در بازار پرآشوب سیاسی این و آن دوران است و یا غرض کوبیدن یک شخص متحول شده است؟ پرسش مهم تر اینکه، اگر کسی در دوره ای از زندگی، جایگاهش راتغییر داد، چه کسی و بر اساس چه معیارهائی محق است که او را به زیر پرسش ببرد و چرا؟من آگاهی از بینش فکری آقای زرافشان ندارم ولی با ادبیات مارکسیستی آشنا هستم و میدانم که بخششی ندارد، و غالبا ٌمملو از کلمات کوبنده است، ولی من به عنوان یک خواننده از بینش های خشک و انعطاب ناپذیری که هیچ طرز تفکر دیگری را پذیرا نیست و همچنین از گفتار و نوشتاری که مسیر منطقی اش را در قالب کلماتی ناخوآشایند گم می کند، گریزانم.حتی عنوان مقاله آقای زرافشان،"وقتی آب سر بالا میرود و چند نقطه"، پرسش انگیز است که وجه تشابه آقای میلانی با قورباغه درچیست؟ و چه اصراری است که مقاله اینقدر موهن شروع شود؟این بسیار بجاست که آقای میلانی را که در مصاحبه ای که به ابراز باورهای شخصی پرداخته و خودش را در معرض انتقاد قرار داده به زیر ذره بین برد. ولی آیا کلیت شخصیت سیاسی و اجتماعی آقای میلانی غیر قابل قبول است؟ آیا بنظر آقای زرافشان، آقای میلانی هیچ نوشتار و یا گفتار سنجیده و پسندیده ای ندارند؟ اگر دارند چرا در نوشتار ایشان سخنی از آنها نرفته، و اگر ندارند اهمیت وجودی آقای میلانی د راین بازار سیاسی در چیست که توجه آقای زرافشان را تا این اندازه جلب کرده که وقتشان را صرف کوبیدن ایشان کنند؟مگر نه اینکه برای روشنی نوشتار، شرط اساسی بر اینست که هر دوی خوب و بد افراد را برای "مخاطبین جوان و خالی الذهن" بیان کرد؟بر اساس کدام منطق گناه مصاحبه گر آقای میلانی را که با القابی ریز و درشت از ایشان تمجید کرده است،و آقای زرافشان نمی پسندند، آنرا به حساب آقای میلانی می نویسند؟ و چرا با بی رحمی از آن بعنوان ابزاری برای کوبیدن ایشان بهره وری می کنند؟بنظر می آید که علت فاجعه ی مات و مبهوت ماندمان در مقابل یغماگران مان در همین است. ما تاب افکار متفاوت از خودمان را از دست داده ایم، یا اینکه از اول فاقد آن بوده ایم. روشنفکران و فعالین سیاسی ما آنقدر سرگرم زد و خوردهای داخلی اند که امکان عملی اتحاد در مقابل دشمن را از دست داده اند.آگر قرار باشد که اجازه برای بینش های متفاوت شخصی در دست فرد و یا افراد معدودی قرار بگیرد و آنها هم از چماق شان در کوبیدن مخالفین استفاده کنند، ما که این را داریم و اتفاقاٌ خوب هم کار میکند.من امیدوارم که آقای میلانی اگر تصمیم به جواب دادن به مقاله آقای زرافشان را دارند، بخاطراحترام به خوانندگانشان هم شده متانتشان را حفظ کنند و باور داشته باشند که معیارهای اندازه گیری خوانندگان، نه بر اساس هو و جنجال است و نه کلمات کوبنده. بلکه بر اساس نوشتاری منطقی، معقول، مستدل، و صادقانه است و بدون لجن مالی دیگران.آقایان، اگر آموزگاری می کنید در عمل به شاگردانتان بیاموزید که چگونه باورهای متفاوت را باید بر تابید. ما به اندازه کافی خشنونت و محدودیت از جبهه مخالف دیده ایم و از خودی ها انتظارمان دیگر است. قلمی که در جبهه خودی آتش افروزی کند،در غلاف مفیدتر عمل میکند.